آفتاب یزد - رضا بردستانی: یک استاد روابط بینالملل دانشگاه ضمن چند بعدی خواندن حادثهی یازدهم سپتامبر به آفتاب یزد گفت: حتی اگر حادثهی یازدهم سپتامبر را یک حادثهی صرفاً تروریستی، پیچیده، برنامه ریزی شده و مهم ارزیابی کنیم؛ ایالات متحدهی آمریکا و متحدانش تا توانستند از این حادثه برای رسیدن به اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت خود در اقصی نقاط جهان بهرهبرداری کردند.
محمدعلی بصیری، استاد دانشگاه اصفهان میافزاید: قدرتهای بزرگ، آنقدر گزینه برای هر موضوعی طراحی میکنند که جای هیچ اگر و امایی باقی نگذارند!
وی تاکید میکند: آنها به اهداف و برنامههای خود میاندیشند و برای رسیدن به هر هدفی، حتی حاضر هستند از جان و مال و روح و روانِ نه تنها دیگر ملتها که از مردم خود نیز مایه بگذارند کما این که الان و بعد 21 سال باید گفت بازندهی حادثهی یازدهم سپتامبر فقط عراق و افغانستان نبودند بلکه جانباختگان آمریکایی و خانوادههای آنها نیز از این مسئله رنج بردند و متضرر شدند!
> ظلمی که جامعه نخبگانی به افکار عمومی جهان میکند
10 سال پیش بود که بخشهایی از اظهارات هیلاری کلینتون (وزیر خارجه وقت ایالاتمتحده آمریکا) در یکی از جلسات کنگره در اینترنت پخش شد که گفته بود «طالبان و القاعده را ما به وجود آوردیم»! از آن زمان تاکنون این فیلم بارها در شبکههای مجازی و رسانههای داخلی و خارجی پخش شده است. کلینتون در این ویدئو میگوید: «کسانی که امروز ما با آنها [در افغانستان و پاکستان] در جنگ هستیم، 20 سال پیش خودمان به وجود آوردیم. زمانی که درگیر جنگ سرد با شوروی سابق بودیم. شوروی افغانستان را اشغال کرده بود و ما نمیخواستیم شاهد کنترل شوروی بر آسیای میانه باشیم. رئیسجمهور ریگان با تایید کنگره به پشتیبانی از ارتش پاکستان پرداخت. بعد هم القاعده را به انواع تجهیزات جنگی مجهز کردیم. حتی از عربستان سعودی هم کمک مالی و انسانی گرفتیم و اجازه دادیم اسلام وهابی [القاعده] در افغانستان رشد کند تا ما بتوانیم شوروی را شکست بدهیم و البته موفق هم شدیم.»
چند سال بعد؛ دونالد ترامپ، نامزدِ وقت جمهوریخواهان در اظهاراتی، هیلاری کلینتون و باراک اوباما را موسس داعش معرفی کرد اما خیلی زود حرفش را پس گرفت و گفت که میخواسته «طعنه» بزند! این آدرس مشخصی است که میگوید: داعش را،
القاعده را، طالبان را، یازدهم سپتامبر را، جنگ علیه عراق و افغانستان را و حتی بحران اوکراین را آمریکاییها به وجود آوردند و سوار بر امواج آن به بهرهبرداریهای سیاسی - نظامی و اقتصادی پرداختند؛ محمدعلی بصیری در این باره میگوید: این ظلمی است که جامعهی نخبگانیِ تحت سلطهی امپراتوریهای خبری به افکار عمومیِ جهان میکنند واگرنه کیست که نداند فتنهی اصلی در جهانِ دیروز و امروز آمریکا و قُل دوم آن یعنی انگلستان است؟!
> امروز هم مثل ۲۱ سال قبل فکر میکنید؟!
بیست و یک سال پس از حوادث یازدهم سپتامبر به سراغ محمدعلی بصیری استان روابط بینالملل دانشگاه اصفهان میرویم تا با فاصلهای طولانی، یازدهم سپتامبر 2001 را بررسی کنیم آن چه در پی میآید حاصل این گفت و شنود است:
21 سال از حملات تروریستی به برجهای دوقلو آمریکا میگذرد. اگر فلشبک به 21 سال قبل
داشته باشیم نظر شما به عنوان استاد روابط بینالملل در مورد 21 سال قبل و 21 سال بعد از آن حادثه چیست؟ همان نگاه 21سال قبل را دارید یا اکنون آن موضوع در ذهن شما تصویر جدیدی دارد؟
در همان زمان هم دو تحلیل کلان روی آن مطرح شد که برای هر تحلیل هم در بستر زمان اسناد و مدارکی تهیه کردند. یکی گزارش رسمی مقامات آمریکایی بود که این حادثه یک حادثه تروریستی سازمان یافته توسط القاعده است که با همکاری سازمانهایی در افغانستان و حتی عراق انجام شده است و حمله به تمامیت ارضی آمریکا و منافع ملی اوست و برنامه ریزیهایی که برای حمله به افغانستان و از بین بردن پایگاه القاعده انجام شد. تحلیل دومی هم بود که این مسئله، مسئله تروریستی واقعی نیست بلکه یک مسئله پیچیده و ساخته و پرداخته خود مقامات آمریکایی است و بهانهای برای لشکرکشی و دستیابی به هژمونی نهایی آمریکا بوده است. روند دو دهه گذشته نشان میدهد که بیشتر تحلیل دوم درست است البته شاید تحلیل بینابینی هم از بین این دو تحلیل کلان بتوانیم ارائه دهیم که بخشی از آن واقعیت خارج از کنترل بوده و بخش دیگر بعد از شکل گیری، مدیریت و کسب حداکثر منافع برون مرزی آمریکا است. در کل نگاه من این است که این یک واقعیت عمدتا سازمان یافته بوده است یعنی همان تحلیل دوم و یا حداقل یک حالت بینابینی بوده که آمریکاییها برای کسب و تثبیت خودشان به عنوان هژمون در جهان با موانع عمدهای که عمدتا از سمت کشورهای اسلامی بود حرکت کردند که آن را مهار کنند گرچه نتیجه مطلوب به دست نیامد و هزینههای سنگینی در محاسباتی که داشتند به آمریکا وارد کرد و آنها از افغانستان خارج شدند. بنابراین در کل یک مسئله بینابین و ساخته خود آمریکاییها بود.
> ترکیه برندهی جنگ ایران و عراق و مردم آمریکا، افغانستان
و عراق بازندهی یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱
پشت صحنه جنگ ایران و عراق اکنون برای همه دنیا روشن است. اما در این بین ترکیه از این جنگ بهترین بهره برداریها را انجام داد، اقتصاد در منطقه رشد عجیبی کرد و اتفاقات دیگری که در عرصه توازن قوا در روابط بینالملل و یا تغییر در ژئوپلتیک منطقه و بینالملل اتفاق میافتد خیلی به خود جنگ ارتباطی پیدا نمیکند بلکه برداشتها و تحلیلها و استفادهها و سوءاستفادهها از یک حادثه است. اگر بخواهیم این مسئله را بر حادثه 11سپتامبر منطبق کنیم برنده و بازنده این حادثه که بود؟ آیا اساسا میتوانیم به حادثه 11 سپتامبر که یک حادثه تروریستی بود از نگاه برنده و بازنده نگاه کنیم؟
عمدتا در حوادث بینالمللی مثل جنگ و بحران معمولا قدرتهایی که به لحاظ سیاست خارجه و دفاعی برنامه ریزی حساب شده و امکانات و اتاقهای فکر درست دارند بهترین انتفاع و سود را از این درگیریها کسب میکنند. قدرتهایی که بزرگتر، سازمان یافتهتر و برنامه ریزی دقیقتر دارند بیشتر منتفع میشوند. در بحث 11 سپتامبر برنده اصلی عمدتاً قدرتهای بزرگ از جمله خود آمریکاییها بودند شاید کشتهها و هزینههایی دادند اما در فروش نفت و اسلحه سودآوری داشتند. در جنگها و انقلابها اصولاً ملتها بازندهاند و مردم هزینه اصلی را میدهند در این حادثه هم مردم مظلوم افغانستان و مردمی که در برجهای دوقلو کشته شدند بازندههای اصلی بودند. حتی افرادی که در حاشیه این درگیریها قربانی شدند نیز جزء بازندهها هستند. با توجه به اینکه اتفاقاتی در خاورمیانهها را سبب شد مستقیم یا غیر مستقیم کشورهای این منطقه متضرر شدند.
تلاشهایی در اندیشکدههای آمریکایی و اروپایی در دهه 90 انجام شد و برنامه های50 سالهای را پیشبینی کردند. مانند تقابل آمریکا و چین که سبب شد توجهشان را به شرق آسیا معطوف کنند. از همان دهه 90 بحث خروج آمریکا از بخشهایی از جهان با زمانبندی مشخص مطرح شد و به سال 2000 میلادی رسیدیم که بوش پسر و الگور در تقابلی عجیب رو در روی هم قرار گرفتند که این تقابل را بعدها در دوره آقای ترامپ و خانم کلینتون هم شاهد بودیم. اگر مبدا زمانیمان را سال 2000 بگذاریم آیا به این نتیجه نمیرسیم که ایالات متحده آمریکا و متحدانش در سطح جهان به حادثه 11 سپتامبر نیاز حیاتی داشتند؟
تحلیل دوم و سوم که اشاره کردم به همین موضوع اشاره دارد. آنها برای تثبیت خود و شکست رقبا نیاز به چنین حادثهای داشتند اینکه لشکرکشی آنها به افغانستان نتیجه مطلوب را نداشت شاید محاسبات اشتباهی کردند یا همراهی بینالمللی مناسبی نداشتند یا مقاومت جدی در برابر این استراتژی در افغانستان و عراق رخ داد. اما آنها برای تثبیت خود به عنوان رهبر جهان در قرن 21 با موانعی روبرو بودند که مهمترینش مقاومتهای اسلامی در منطقه بود که این حادثه کاتالیزور یا انگیزه جدی برای این حرکت و سازماندهی بود و این آثار را در این دو دهه برای منطقه و بالطبع برای آمریکا رقم زده است.
برای جهان خیلی مهم نیست که این حادثه ساخته و پرداخته خود آمریکا باشد یا نه، بعدها تاریخ همه چیز را مشخص میکند. قدرتهای بزرگ آنقدر برنامه ریزیهای مدونی دارند که از هر حادثهای به نحوی برای خود دستاورد ایجاد میکنند. یک دهه بعد از 11 سپتامبر تقابل اندیشهای در خود ایالات متحده آمریکا شکل گرفت که به عنوان مثال اگر الگور رئیس جمهور شده بود شاید هرگز 11 سپتامبری به وجود نمیآمد در مقابل عدهای میگفتند بیش از 4، 5 سال روی این حادثه کار شده است. اگر از این تقبل و آرا متنوع بیرون آییم به نقطه ثقل مسئله میرسیم، آلبرایت در کتابش خاطره جالبی مینویسد، میگوید: دشمنان ما در افغانستان بودند و ما داشتیم به عراق لشکرکشی میکردیم این خودش گرای مشخصی دارد یعنی اینکه او خیلی برایش مهم نیست دشمن در کدام کشور است دارد اهداف خود را دنبال میکند یعنی چه با 11 سپتامبر چه بدون آن در هر صورت آمریکا، خاورمیانه را به آتش میکشد. با این مسئله موافقید؟
بله این واقعیت دارد. نظریههای استراتژیستی که آقای هانتینگتون در همان زمان تحت عنوان جنگ تمدنها مطرح کرد و یا فوکویاما آن را تحت عنوان پایان تاریخ عنوان کرد این استدلال است که اینها واقعیتهای در حال رخ دادن است که این استراتژیستها تبیین میکنند بعضا میگویند استراتژیستهای قدرتهای بزرگ آن را به عنوان یک دیالوگ مطرح میکنند و بعد اجرا میشود. امروز اثبات شده که افرادی مثل آقای هانتینگتون که اولین گسل تمدنی بین مسیحیت و اسلام را میدانست امروز نظریه عملیاتی بوده نه نظریه واقعی و پیشبینی یا آقای فوکویا میگفت پایان تاریخ با غلبه لیبرال دموکراسی رخ میدهد این ایده را میداده که آمریکاییها این کار را انجام دهند. اگرچه این مسئله معکوس شده دیگر پایان تاریخ لیبرال دموکراسی نیست و خود آقای فوکویاما هم حرفش را پس گرفت و گفت پایان تاریخ دارد به ابرقدرتی چین منتهی میشود. اما این واقعیت است که اینها طراحی بوده و عملیاتی. معتقدم که قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا و قبل از او فرانسه و انگلیس و قبل از آنها پرتغال و اسپانیا که دو قدرت غالب غرب بودند روی تجربهای که در سیاست بینالملل دارند اتاقهای فکری آنها برای حفظ و گسترش قدرت معمولا برنامه 200 و 300ساله و یا حداقل 50ساله دارند و سناریوهایی تعریف میکنند که تا میشود قدرت مسلط آنها تنزل پیدا نکند و یا حداقل از کاهش و سقوط جدی او جلوگیری کند. امروز آمریکاییها در این مسئله رهبر هستند و چین و روسیه هم بعد از او. فرانسه و انگلیس هم این مسئله را رها نکردند و همچنان به شکل قدرت درجه دو سه دارند تعقیب میکنند.
خلاصه بحث این است که در سیاست چیزی را نمیتوانیم پیشبینی کنیم و هیچ رخدادی در سیاست رخداد تصادفی نیست؟!
بله. معمولا رخدادها برای قدرتهای بزرگ قابل پیشبینی است ولی اگر بخشی از آن تصادفی باشد و از دست آنها خارج باشد با ابزارها و نهادهایی که در اختیار دارند و با پایگاهها و متحدینی که دارند به گونهای آن را مدیریت میکنند که حداقل بازنده آن نباشند.
بحث دیگری که اکنون در نیمکره شرقی هست این است که بخشی از رقابتهای چین و آمریکا تشعشعی از حوادث نه صرفاً 11 سپتامبر 2001 سلسلهای از اتفاقات که از سال 2001 به بعد افتاد نهایتا چین و آمریکا را رو در روی هم قرار داد اما تحلیل جالبی وجود دارد و آن هم این است که تقابل چین و آمریکا تقابل دشمنانه نیست تقابل بر سر سهمی است که از دنیا میخواهند ببرند و حتی خیلیها بدبینانه نگاه میکنند و میگویند در این تقابل آمریکا ممکن است حتی اروپا را هم پشتسر بگذارد. چینیها صریح میگویند بحران اوکراین ساخته و پرداخته آمریکا و انگلیس است و هیچ ربطی به روسیه ندارد حتی روسیه هم در دام این بحران افتاده به نحوی میخواهد پالس دهد که این دعوا دعوای شرق و غربی نیست دعوای دو ابرقدرت نیست دعوای یک خانواده است که یک برادر با یک برادر بر سر مسئلهای به توافق رسیده است. چین و آمریکا الان دارند در یک جبهه میجنگند دعوای هر دو اقتصادی است. کشمکش بین پکن و واشنگتن و ادبیاتی که گاهی لحن دشمنانه و جنگی هم میگیرد چقدر از آن سیاه بازی است؟
واقعیتی که در تقابل چین و آمریکا باید ببینیم تفاوت زیرساختی و ماهوی ارتباطات علمی اقتصادی و فنی است که امروز جامعه چین با جامعه آمریکا برقرار کرده است و اساسا دو اقتصاد در هم تنیده را ایجاد کرده این نوع تقابل و رقابت از نظر ماهوی صد در صد با تقابلی که بین شوروی سابق و آمریکا بود فرق میکند. آنجا شوروی یک اقتصاد سوسیالیستی مجزا با حداقل تنیدگی با دنیای غرب از جمله آمریکا را میدیدیم که در همه حوزهها یکی میخواست دیگری را ساقط کند. حتی در رقابت اتمی، موشکی و پیمان ناتو. این وضعیت اساسا امروز بین چین و آمریکا وجود ندارد به جرات میتوان گفت اقتصاد چین 70 درصد آن به لحاظ سرمایهگذاری و تعاملات علمی و فنی و تکنولوژیک با اقتصاد آمریکا و اروپا در هم تنیدگی دارد. بنابراین به ندرت ممکن است روابط به درگیری نظامی و استراتژیک سوق پیدا کند. بیشتر در این درگیریها به دنبال سهم بیشتر گرفتن در اقتصاد بینالملل هستند. معمولا دو شریک اقتصادی و استراتژیک حداقل تن را به درگیری مستقیم نظامی میدهند چون درگیری مستقیم نظامی به معنای خسارت حداکثری برای هر دو طرف است و دو طرف بازنده میشوند. لذا این تنشها قابل مدیریت و کنترل است. و حتی احتمال قربانی کردن شرکای ضعیف هم از سوی هر دو طرف متصور است تا بتوانند سهم بیشتری به دست آورند.
> ا۱۱سپتامبرب دیگر تاثیر رسانهای ندارد!
آیا حوادث11سپتامبر هنوز کارکردهای رسانهای برای آمریکا دارد؟
قطعا افول کرده گرچه کارکرد جدی رسانهای که آنها استفاده کردند و هم چنان هم دارند به عنوان چماق به سر رقبا میزنند این بود که با تبلیغات گستردهای آمدند مطرح کردند تروریسمی که تا قبل از 11سپتامبر از لحاظ حقوقی سیاسی علمی مفهوم پیچیده و مصداق مشخصی نداشت در مواضع خود مطرح کردند هر جریانی که با آمریکا و منافع آمریکا مقابله کند همان مصداق تروریسم است در حالی که در گذشته این به سختی برای آنها جا میافتاد. امروز به راحتی میگویند جریانات طالبان، جریانات داعش، حزب الله، جمهوری اسلامی و انصارالله همان تروریسمی است که ما میگفتیم و در 11سپتامبر نمونه آن تجلی پیدا کرد و نسبتا رسانهها این برچسب را از سوی آمریکاییها میپذیرند و سعی میکنند آن را مهار کنند. این کاربرد را آمریکاییها هنوز از داستان 11 سپتامبر برای تامین اهداف و منافع خود میکنند.
> اعتراف هیلاری کلینتون تاریخی و تعیینکننده است
احساس میکنم اعتراف خانم هیلاری کلینتون یکی از مهمترین اعترافات غرب بود که ما القاعده و طالبان را به وجود آوردیم و همین جمله به نوعی به افکار عمومی جهان آدرس داد که ما حوادث 11 سپتامبر را به وجود آوردیم ما افغانستان را به هم ریختیم ما عراق را
بههم ریختیم ما لبنان را دچار بحران کردیم ما اسرائیل را
بر خلیج فارس حاکم کردیم ما شرایط اقتصادی را برای ایران اینقدر تلخ کردیم دعوا دعوای بمب و انرژی هستهای نیست ما در یک هفته فضای سیاسی پاکستان را به هم میریزیم و نخست وزیر مستقرش را ساقط میکنیم آیا درون اعتراف خانم کلینتون این جملات مستتر بود؟
دقیقا این است اما مسئله این است که این را نخبگان میفهمند و متاسفانه رسانهها و افکار عمومی، تحت مدیریت رسانههای آمریکا و متحدینشان است و نشان میدهد که آمریکا عکس این را مدعی است لذا این مسئله است که جای تامل دارد که افکار عمومی تحت تاثیر تبلیغات سازمان یافته این مقوله را به این راحتی درک نمیکند و در راستای آنچه که آمریکاییها میخواهند حرکت میکند.
جولیانی: 11 سپتامبر 2001 هم بدترین و هم بهترین روز زندگیام بود
رودی جولیانی، شهردار سابق نیویورک در جریان رویداد 11 سپتامبر 2001 گفته که آن روز از جهاتی یکی از بزرگترین روزهای زندگیاش بوده است. به گزارش ایسنا، به نقل از پایگاه خبری نیوزمکس، جولیانی با اشاره به احساسات پیچیدهاش درباره رویداد تروریستی 11 سپتامبر 2001 گفت: حدس میزنم که بهترین راه برای توصیف آن واقعه این است که هم بدترین و هم از جهاتی بهترین روز زندگیم بود. بدترین حمله خارجی علیه کشور من از جنگ 1812 رخ داد. یک سورپرایز کامل بود. حملهای علیه افراد کاملا بیگناه رخداد و من از همان لحظات اولیه شاهدش بودم. جولیانی را بابت هماهنگیهای لازم و فوری بلافاصله پس از حملات تروریستی به مرکز تجارت جهانی در 11 سپتامبر 2001 «شهردار آمریکا» لقب دادند. پس از وقوع این حملات که به مرگ قریب به 3000 تن منجر شد، جولیانی در بسیاری از ادارههای شهری حضوری واضح و فعال داشت و مردم را به آرامش دعوت میکرد. اگرچه او با روی گشاده در میان مردم و خانواده قربانیان 11 سپتامبر بود اما بعدا برخی از آتشنشانهای سابق و خانوادههای قربانیان یکسری انتقادها از جولیانی داشتند. جولیانی به دلیل تبدیل شدن به یکی از حامیان دونالد ترامپ، رئیس جمهوری سابق آمریکا کم کم از نقش اصلی خود بهعنوان یک شخصیت متحدساز دور شد. او تلاشهایی را در منحرف ساختن انتخابات 2020 رهبری کرد تا ترامپ را همچنان در قدرت نگه دارد و بارها تئوریهای توطئهای را مطرح کرد که مدعی بودند انتخابات ریاست جمهوری آن سال با تقلب همراه بوده است. او با چندین مورد پرونده حقوقی از جمله تحقیقات کیفری فدرال روبروست مبنی بر اینکه آیا قوانین لابیگری خارجی را نقض کرده یا خیر. جولیانی همچنین هدف اصلی در پرونده کیفری مطرح شده در ایالت جورجیا درباره انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکاست. شهردار سابق نیویورک حتی با پرونده بیاعتبارسازی از سوی کمپانی فناوری انتخاباتی دستگاههای رایگیری «دومینیون» روبروست که وی را به راهاندازی کارزار مجازی اشاعه اطلاعات نادرست به واسطه مطرح کردن ادعاهای بیپایه و اساس و سرقت آرای ترامپ در انتخابات 2020 ریاست جمهوری متهم کرده است.
21 سال گذشت؛ مغز متفکر حملات 11 سپتامبر همچنان بدون محاکمه زندانی است
یکم مارس 2003، آمریکا بزرگترین «پیروزی» خود تا به امروز علیه یکی از طراحان حمله تروریستی 11 سپتامبر 2001 را به دست آورد: خالد شیخ محمد با کمک عوامل اطلاعاتی آمریکا در پاکستان بازداشت شد. اما با گذشت 19 سال، هنوز محاکمه نشده است!
به گزارش ایسنا، پایگاه خبری انبیسی نیویورک نوشت: جستجوی جهانی برای بازداشت سومین چهره برجسته القاعده 18 ماه به طول انجامید، اما امروز میبینیم که مجازات کردن او - از نگاه قانون و صدور حکم دادگاه - به مراتب بیشتر زمان برده است. منتقدان میگویند که این یکی از بزرگترین شکستها در مبارزه با تروریسم است. همزمان با نزدیک شدن بیستویکمین سالگرد حملات تروریستی 11 سپتامبر، خالد شیخ محمد و چهار متهم دیگر در پرونده 11 سپتامبر هنوز در زندان گوآنتانامو هستند و محاکمه آنها از زمان بازداشت تا امروز که 19 سال از آن میگذرد، مکررا به تعویق افتاده است. آخرین پسرفت این پرونده ماه گذشته میلادی اتفاق افتاد که جلسه استماع پیش از محاکمه در اوایل پاییز، لغو شد. این تاخیر موجب ناامیدی خانوادههای 3000 قربانی 11 سپتامبر شد. آنها چندین سال است که خواستار اجرای عدالت در قبال مجریان و طراحان حملات 11 سپتامبر شده و میخواهند به سوالاتشان پاسخ داده شود. پدر یک دختر 25ساله که هواپیمای القاعده به طبقه بالای دفتر کار او در مرکز تجارت جهانی برخورد کرد، گفت: حالا مطمئن نیستم که چه اتفاقی قرار است بیفتد. او تاکنون چهار بار به گوآنتانامو رفته تا از نزدیک شاهد روند دادگاه باشد، اما هر بار مستاصل از آنجا برگشته است. این پدر گفت: میخواهم آمریکا بفهمد که حقیقت ماجرا چه بوده و چطور انجام شده، میخواهم شخصا شاهد محاکمه او باشم. شیخ محمد اگر در دادگاه محکوم شود، با مجازات اعدام مواجه است. جیمز کانل، وکیل یکی از همدستان شیخ محمد تایید کرد که طرفین هنوز در تلاش برای دستیابی به توافقی پیش از محاکمه هستند، توافقی که میتواند از محاکمه پیشگیری کرده و به مجازاتهایی کمتر، اما همچنان طولانی منجر شود. دیوید کلی، یک دادستان سابق آمریکا در نیویورک که ریاست مشترک تحقیقات وزارت دادگستری درباره 11 سپتامبر را بر عهده داشت، این تاخیرها وعدم دادرسی را «یک تراژدی دردناک برای خانوادههای قربانیان» دانست. او گفت که تلاش برای محاکمه شیخ محمد در برابر یک هیئت نظامی، به جای یک دادگاه معمولی در آمریکا، «شکستی بزرگ» است که به قانون اساسی و حاکمیت قانون در آمریکا توهین میکند. دیوید کلی گفت: «این یک لکه ننگ بزرگ در تاریخ آمریکاست». دشواری برگزاری محاکمه برای شیخ محمد و دیگر زندانیان گوآنتانامو، تا حدی در نحوه رفتار آمریکا با او پس از بازداشتش در 2003 ریشه دارد. شیخ محمد و همدستانش در ابتدا به صورت مخفیانه در زندانهای سری در خارج از آمریکا نگهداری شدند. گروههای حقوق بشری میگویند، نیروهای سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) که تشنه اطلاعاتی برای بازداشت دیگر رهبران القاعده بودند، با روشهایی شدید از آنها بازجویی کردند که معادل شکنجه است. گفته میشود که سر شیخ محمد 183 بار زیر آب رفته و کاری کردهاند که او فکر کند دارد غرق میشود. تحقیقات مجلس سنای آمریکا بعدها به این نتیجه رسید که این بازجوییها به هیچ اطلاعات مفیدی دست نیافت. اما این ماجرا این جرقه را زده که آیا میتوان از بیانیههای افبیآی درباره گزارشهایش علیه خودش استفاده کرد یا نه، مسئلهای که مشمول قانون مجازات سریع در دادگاههای غیرنظامی نمیشود. (براساس قانون مجازات سریع، دادگاه حق ندارد محاکمه یک متهم را بیدلیل و به مدت زمان نامشخصی به تعویق بیاندازد.) اتهامات شکنجه باعث شده مردم آمریکا نگران باشند که شاید واشنگتن فرصت خود برای محاکمه شیخ محمد در یک دادگاه غیرنظامی را از بین برده باشد. اما در 2009، باراک اوباما، رئیسجمهوری وقت آمریکا اعلام کرد که شیخ محمد به دادگاهی در نیویورک منتقل شده و در یک دادگاه فدرال محاکمه خواهد شد. او گفت: شکست در گزینههای ما نیست. اما نیویورک سیتی به هزینه تامین امنیت برگزاری این دادگاه اشاره کرد و این اتفاق هرگز نیفتاد. در نهایت اعلام شد که شیخمحمد در یک هیئت نظامی محاکمه خواهد شد، اما از آن زمان هم چندین سال گذشته و او محاکمه نشده است. دیوید کلی گفت که مطرح شدن بحث محاکمه توسط یک هیئت نظامی، ناگهانی بود و موجب تعجب بسیاری از افراد در جامعه قانونی شد که به شکلی «موفقیتآمیز» پروندههای «تروریسم» را در دهههای گذشته به پیش برده بودند. جان آشکروفت، دادستان کل وقت آمریکا با هیئت نظامی موافق نبود و میخواست شیخ محمد در دادگاه فدرال منهتن در نیویورک محاکمه شود. کلی میگوید حالا دیگر با گذشت این همه سال، محاکمه شیخ محمد در یک هیئت نظامی هم دشوار شده است، چه برسد به محاکمه در دادگاه غیرنظامی؛ زیرا مدارک کهنه شده و خاطرات شاهدان از ذهن آنها رفته است. اما گذر زمان خاطرات خانوادههای قربانیان 11 سپتامبر را کمرنگ نکرده و اشتیاق آنها برای جاری شدن عدالت را کاهش نداده است. خواهر ادی براکن در مرکز تجارت جهانی کشته شد. این ساکن نیویورک، با ارجاع پرونده به دادگاه فدرال مخالفت کرد و گفت: شیخ محمد به یک اقدام نظامی متهم شده، پس باید در دادگاه نظامی محاکمه شود. او گفت که از تاخیر در روند دادرسی خسته شده، اما درک میکند. براکن گفت: تمام جهان ما را میبیند و میگوید آنها دارند بعد از اینهمه وقت چه کار میکنند؟ اما این پرونده یک فرایند است که جهان تماشایش میکند، پس باید زیر میکروسکوپ و خیلی دقیق انجام شود. همزمان با بلاتکلیفی شیخ محمد در گوآنتانامو، آمریکا در سال 2011 اسامه بن لادن، رهبر القاعده را از میان برداشت و در ماه گذشته میلادی هم ایمن الظواهری، رهبر جدید شبکه القاعده را کشت. برادرزاده شیخ محمد با نام «رمزی یوسف» که از طراحان بمبگذاری 1993 در مرکز تجارت جهانی بود، در 1995 در پاکستان بازداشت شد. اما سرنوشت او با عمویش متفاوت است. یوسف در دو دادرسی غیرنظامی مجزا به حبس ابد محکوم شد و اکنون در زندان است. رمزی یوسف در آن زمان گفت که بمبگذاری در مرکز تجارت جهانی که به مرگ 6 تن و مجروح شدن بیش از 1000 تن منجر شد، مانند استفاده آمریکا از بمب اتمی در جنگ جهانی دوم است. او گفت که آدمکشی، زبان هر جنگی است. براکن میگوید: نمیدانم که دوباره به جلسات دادگاه در گوآنتانامو بروم و آن همه درد و رنج را با خود برگردانم یا نه. اما اگر به من اجازه دهند، فکر کنم میروم. اگر خواهرم بود، این کار را برایم میکرد. او چنین زنی است... چنین زنی «بود».