-
۱۴۰۴-۰۲-۲۲ ۰۷:۴۹ [فرهنگ امروز]
فردین علیخواه؛
چگونه اینفلوئنسر شویم؟
... بین تبلیغ تجاری و «صفحهای برای روزمرگیها/دلنوشتههای یک زن، مادر، پدر، بروسلی، عاشق طبیعت، بابای مهربون»، باریک یا محو... را همیشه آویزه گوشتان کنید. همه مکانهایی که زمینۀ عکسهایتان است و همه خرتوپرتهای دوروبرتان باید لاکچری بهنظر برسند؛ کاملاً ...
-
۱۴۰۴-۰۲-۱۸ ۱۰:۵۰
[روزنو]
گزارش همشهری از عقد عثمان و جوانه در حرم امام رضا(ع) | روزنو
... و گاهی نیز نفسهای طولانی میکشند. با این همه، گل از گلشان شکفته که پیوند و پیمان خود را به سنت اهالی خراسان «بالای سر حضرت...... .» و عروسخانم بالاخره لب باز میکند: «با توکل به خدای مهربون، با اجازه بزرگترها و با ضمانت ضامن آهو، بله». جیغ، سوت و هورا ممنوع ...
-
۱۴۰۴-۰۲-۱۸ ۰۸:۴۸ [برترینها]
گزارش همشهری از عقد عثمان و جوانه در حرم امام رضا(ع)
گزارش همشهری از عقد عثمان و جوانه در حرم امام رضا(ع)
... و گاهی نیز نفسهای طولانی میکشند. با این همه، گل از گلشان شکفته که پیوند و پیمان خود را به سنت اهالی خراسان «بالای سر حضرت...... .» و عروسخانم بالاخره لب باز میکند: «با توکل به خدای مهربون، با اجازه بزرگترها و با ضمانت ضامن آهو، بله». جیغ، سوت و هورا ممنوع ...
-
۱۴۰۴-۰۲-۱۸ ۰۰:۰۰ [روزنامه همشهری]
«بله» با برکت در محضر خورشید
... میکشند. با این همه، گل از گلشان شکفته که پیوند و پیمان خود را به سنت اهالی خراسان «بالای سر حضرت» برپا میکنند. دوباره صدای... میکند: «با توکل به خدای مهربون، با اجازه بزرگترها و با ضمانت ضامن آهو، بله». جیغ، سوت و هورا ممنوع است و از اینرو برخی ...
-
۱۴۰۴-۰۲-۱۷ ۱۷:۲۶ [همشهری آنلاین]
درباره سنت «عقد بالای سر حضرت» که در روزهای دههکرامت، عروس و دامادهای بسیاری را به حرم رضوی کشانده است
از عقد بالا سر حضرت چه می دانید؟ | «بله» های امام رضایی
... و گاهی نیز نفسهای طولانی میکشند. با این همه، گل از گلشان شکفته که پیوند و پیمان خود را بهسنت اهالی خراسان «بالا سر حضرت......». و عروسخانم بالاخره لب باز میکند: «با توکل به خدای مهربون، با اجازه بزرگترها و با ضمانتِ ضامن آهو؛ بله». جیغ و سوت و هورا ...
-
۱۴۰۴-۰۲-۱۴ ۱۱:۱۹ [نامهنیوز]
قصه دردناک آرمان؛ جوانی که در حادثه بندرعباس مفقود شده
... توان حرف زدن ندارد و مادر از غم و بغضی ممتد و سنگین. میخواهم با یکی از اعضای خانواده «آرمان» صحبت کنم، اما همه در بهتی... که انگار سالها با او زندگی میکرده است.» داغمان هر روز با پیدا نشدنش تازهتر میشود «پوریا» هم اشاره به مادر و پدر «آرمان ...
-
۱۴۰۴-۰۲-۱۴ ۱۰:۵۶ [عصر ایران]
وصال آخر؛ خانواده «آرمان» در انتظار استخوانهای او
... > ولی سهم مادر و خواهرانش چیز دیگریست: پیگیری آزمایشهای دیانای در سردخانه اما هنوز بیجواب... استخوانهای او" width="750"> در میان همه نامهایی که بیپیکر ماندند، یک ...
-
۱۴۰۴-۰۲-۱۴ ۰۹:۱۳ [مهر]
روایت قهرمانان بندر شهید رجایی
وصال آخر؛ خانواده «آرمان» در انتظار استخوان یا یک مشت خاکستر او
مریم علی بابایی
... ، بغلهایی که محکمتر از همیشهاند و نگاههایی که دنبال نشانی از تسلی میگردند. پدر از دویدنهای زیاد توان حرف زدن ندارد و مادر... میکرده است.» داغمان هر روز با پیدا نشدنش تازهتر میشود «پوریا» هم اشاره به مادر و پدر «آرمان» میکند و میگوید؛ حالشان خیلی ...
-
۱۴۰۴-۰۲-۱۴ ۰۹:۰۰ [قدس آنلاین]
چای زیارت با طعم هل و نور
... تازه رسیدم که یک نفر با صدای بلند فریاد زد: «گرفتارا، مریضدارا، صدا بزنن امام مهربون رو» و همه با هم دم گرفتند... روی میز میگذارد و نخستین چای مشترکشان را مینوشند. آن طرفتر زنی میانسال چادر مشکی نیمدارش را دور کمرش محکم میکند و شروع ...
-
۱۴۰۴-۰۲-۱۳ ۱۵:۵۴ [مشرق]
روایت قهرمانان بندر شهید رجایی/
«علیرضا» تنها مهر گذرنامهاش مهر کربلا بود
مهر
... کرده. آفتاب، بیتفاوت و آرام، بر پوست خیس موجهایی میتابد که انگار رازی در دل دارند؛ رازی تلخ، خفه و ناگفته. همهچیز... انداختهاند و صدای مرغهای دریایی، در هوا چرخ میزند اما کمی آنطرفتر، جایی نزدیک دیواره بتنی سکوهای بارگیری، روی پلههای سیمانیِ ...
-
۱۴۰۴-۰۲-۱۳ ۰۷:۵۱ [مهر]
روایت قهرمانان بندر شهید رجایی
«علیرضا» تنها مُهر گذرنامهاش مُهر کربلا بود
مریم علی بابایی
... ، خفه و ناگفته. همهچیز، در نگاه اول، عادیست، قایقها مثل همیشه کنار هم آرمیدهاند، طنابها هنوز با همان گرههای سفت... و قدیمی، به میلهها چنگ انداختهاند و صدای مرغهای دریایی، در هوا چرخ میزند اما کمی آنطرفتر، جایی نزدیک دیواره بتنی سکوهای ...
-
۱۴۰۴-۰۲-۱۰ ۱۶:۴۷ [خبرنامه دانشجویان ایران]
دختری که در خاطرات تلخ و شیرین پدر غرق میشد
... راضیه نه تنها دوست و رفیقی برای پدرش، بلکه همدمی برای تنهاییهای برادر کوچکش هم بود. وقتهایی که راضیه خانه نبود، خیلی احساس تنهایی میکرد. هیچکس نمیتوانست مثل راضیه جای خالی همه را برایش پر کند. ...
-
۱۴۰۴-۰۲-۰۹ ۱۱:۰۲ [ایبنا]
نگاهی به کتاب «راض بابا»؛
دختری که در خاطرات تلخ و شیرین پدر غرق میشد
... راضیه نه تنها دوست و رفیقی برای پدرش، بلکه همدمی برای تنهاییهای برادر کوچکش هم بود. وقتهایی که راضیه خانه نبود، خیلی احساس تنهایی میکرد. هیچکس نمیتوانست مثل راضیه جای خالی همه را برایش پر کند. ...