در قلمرو میاندولتی، تعریف کلاسیک مکتب انگلیسی از جامعه بینالمللی، به گروهی از دولتها (یا به شکل کلیتر، گروهی از اجتماعات سیاسی مستقل) اشاره میکند و این تعریف مسئله مقیاس را کاملاً باز میگذارد. در مورد قلمروهای میان انسانی و فراملیتی، بول در تعریف خود از جامعه جهانی، برخلاف تعریفش از جامعه بینالمللی، شرط جهانی بودن را مشخص میسازد: استنباط ما از یک جامعه جهانی صرفاً درجهای از تعامل که همه بخشهای اجتماع انسانی را به یکدیگر پیوند میدهد نیست، بلکه احساسی از منافع و ارزشهای مشترک است که بر مبنای آنها میتوان قوانین و نهادهای مشترک را ایجاد کرد. با این مقدمه ما در این یادداشت میخواهیم به بررسی ضعف فرهنگ مشترک در جوامع میان دولتی و نگرانی مکتب انگلیسی در این خصوص بپردازیم.
> توسعه نابرابر در جوامع میان دولتی
جامعه میاندولتی کثرتگرا در مقیاس جهانی و در واقع مبتنی بر پذیرش جهانی نهادهای اصلی وستفالیائی (پیمان صلح اروپایی که بعدها به الگوی جامعه ملل و سازمان ملل انجامید) نظیر حاکمیت، سرزمین، دیپلماسی و حقوق بینالملل وجود دارد. ولی به همان اندازه نیز مسلم است که این جامعه جهانی به درجهای کاملاً مشخص به شکلی نابرابر توسعه یافته است. اتحادیه اروپا و آمریکایشمالی هر دو بهعنوان جوامع میاندولتی نیمهجهانی محسوب میشوند، که در درون خودشان متراکم توسعه یافتهاند.
> پیروزی قدرت اروپایی به منزلهی تسلط هنجارها
جامعهای از دولتها معمولاً بهسوی شکلگیری اجتماع میانجامد و این مهم نگرانی مکتب انگلیسی را درباره ضعف فرهنگ مشترک که شالوده جامعه بینالمللی جهانی کنونی است مورد تایید قرار میدهد. یک نظریه پیشگامانه در مورد نحوه گسترش جامعه دولتی در شیوهای که مکتب انگلیسی داستان جهانیشدن جامعه میاندولتی اروپائی/غربی را ارائه کرده پنهان است.
پیروزی قدرت اروپائی به معنای تسلط هنجارها و ارزشها و نهادهای غربی بر کل این نظام بود. آمیزهای از زور و تقلید و ترغیب در یک مدل پیشگامانه موجود است و به شدت شبیه عقیده والتزاست که آنارشی از طریق فرآیندهای «جامعهپذیری و رقابت» «واحدهای شبیه بههم» ایجاد میکند.
> ایجاد اجتماع بر اساس هویت مشترک
تعداد اندکی از مذاهب، عمدتاً مسیحیت و اسلام، توانستهاند اجتماعات پراکنده ولی وسیع از هویت مشترک ایجاد کنند. عقیده رایج در ادبیات مکتب انگلیسی، که براساس آن فرهنگ مشترک بنیانی مهم و شاید حتی لازم برای جامعه میاندولتی است. همانگونه که وایتمیگوید:” باید بپذیریم که نظام دولتها (یعنی جامعه بینالمللی) بدون ذرهای وحدت فرهنگی در میان دولتهای عضو بهوجود نخواهد آمد“. در مورد اروپا، این پیوند با وحدت فرهنگی این نگرانی را در ادبیات مکتب انگلیسی بهوجود آورده است که گسترش جامعه بینالمللی از اروپا به جهان با وارد شدن مقداری تنوع فرهنگی به اروپا [که برای هنجارها، قواعد و نهادهای مشترک اروپا] بالقوه زیانبار است آن را تضعیف کرده است. تا اندازهای که این امر درست باشد، میتوانیم انتظار یافتن جوامع میاندولتی متراکمتر و مستحکمتری را در مقیاسهای نیمهجهانی که با فرهنگ مشترک تعیین شدهاند داشته باشیم. این یکی از دلایل نگریستن به خاورمیانه است، یعنی جائیکه عربیت و اسلام، هر دو، بنیانهای فرهنگی مشترک احتمالی را فراهم میکند.
> جمعبندی
مکتب انگلیسی، با نادیده گرفتن تحولات نیمهجهانی، مفهوم ضعیفی از کل ایده جامعه بینالمللی/جهانی را حفظ کرده است. برای مثال، شبکه پژوهشگران علاقهمند به مکتب انگلیسی، در بهترین حالت بیش از چند صد نفر نیست، ولی با داشتن اعضا در تمام قارهها میتوان بهطور موجهی ادعا کرد که یک شبکه جهانی است.
بهطور خلاصه، سطح نیمهجهانی به شدت در قلمروهای میاندولتی و میانانسانی، و شاید در قلمرو فراملیتی، اشغال شده است. مکتب انگلیسی عمده نگرانی که دارد بحث ضعف فرهنگ مشترک در همگامی جهانی است که ضعف در این موضوع، یافتن جوامع میان دولتی مستحکم را برای آنان مشکل ساز خواهد کرد.
سیدمحمود کمال آرا (زکریا)
پژوهشگر روابط بینالملل