برای مثال آیا جنگ به شیوهی آمریکایی وجود دارد و اگر این طور است ویژگیهای اساسی آن چیست؟ اگر فرهنگ استراتژیک وجود دارد چگونه تغییر پیدا میکند و تا چه میزانی سیاستمداران و فرماندهان در نادیده گرفتن یا اصلاح این استراتژی
نقش دارند؟
تا این زمان منابع و کتابهای کمی در مورد فرهنگ راهبردی به رشته تحریر درآمده است. فرهنگ راهبردی بیشتر در زمانی نمایان میشود که دو جامعه متفاوت با هم تضارب پیدا میکنند و این مطلب در جنگ اقیانوس آرام رخ داد. آمریکا و ژاپن دو اسلوب مختلف جنگی داشتند و هریک از این اسلوبها نقاط ضعف و قوت خود را
داشت. سربازان آمریکایی موظف نبودند تا سرحد مرگ بجنگند ولی سربازان ژاپنی وظیفهی خود میدانستند که تا سر حد از دست دادن جان خود مبارزه کنند. از سوی دیگر آمریکاییها توجه فراوانی به کل نیروهای نظامی خود داشتند و تلاش میکردند نیروهای نظامی تا آن جا که ممکن است توان خود را حفظ کنند و طرق استراتژیک مختلف را در پیش گیرند. نیروهای آمریکایی و ژاپنی هر دو دارای زیر دریاییهای دوربرد خوبی بودند و آمریکاییها نهایتا از این زیردریاییها علیه کشتیهای تجاری طرف مقابل استفاده کردند. ژاپنیها از زیردریاییهای خود برای تعقیب کشتیهای جنگی استفاده میکردند. در نتیجه، آمریکاییها توانستند خطوط ارتباطی ژاپن را قطع کنند و شبکه ارتباط میان پایگاهها را ضعیف کرده و ژاپن را از پای در آوردند؛ ژاپنیها به رغم چندین موقعیت چشمگیر علیه ناوهای آمریکایی نتوانستند ضربهای کاری به دشمن خود وارد کنند زیرا کشتیهای جنگی آمریکا در سرتاسر اقیانوس آرام پراکنده بود.
با این تفاسیر؛ فرهنگ راهبردی میتواند دربرگیرنده رفتارها و رویههای مختلفی باشد.
در یک فرهنگ ممکن است تلفات سنگین نیروی انسانی مشکلزا شود و شیوههای بهتری برای جنگ در نظر گرفته شود. ممکن است به شیوه ترور روی آورده شود. فرهنگ راهبردی ممکن است به گونهای باشد که نگذارد دشمن از نیات این طرف آگاه شود؛ دستگاه اطلاعاتی انگلستان قبل از جنگ جهانی دوم از تدارکهای نظامی آلمان قضاوت غلطی داشت زیرا برداشت درستی از شیوههای کار در ستاد ارتش آلمان نداشت که این با نظام آشفتهی اداری آلمان نازی متفاوت بود.
> جمعبندی
این سوال میتواند مطرح باشد که آیا در زمان کنونی محاسبات غلط استراتژیک بخاطر ناهمانندیهای فرهنگ راهبردی در حال افزایش است یا کاهش؟ همچنین باید پدیده نسبتا جدید در مورد حساسیت بالای جوامع پیشرفته نسبت به تلفات نیروهای نظامی را مورد توجه قرار داد. دو فرض را باید در این جا در نظر گرفت؛ این که این حساسیت به خاطر تغییراتی است که در جوامع پیشرفته رخ داده است (از جمله این که طبقهی نخبهی جامعه نسبت به خشونت تنفر دارند) یا اینکه این حساسیت به خاطر تغییراتی است که در ساختارهای نظامی به وجود آمده و اعتقاد به شهادت طلبی برای رسیدن به آرمانها کم شده است.
سیدمحمود کمال آرا