یک رویداد بسیار کوچک، منشاء اتفاقات بزرگی شده است. به عبارتی رویدادهای به ظاهر بیاهمیت تعادل حاکم بر جامعه را به سرعت باد بر هم میزند و این نیروی کوچک ولی مهم، ضرورتی ندارد که از کجا آمده و چرا اتفاق افتاده است. بیمقدمه سروکلهاش پیدا میشود و یک مرتبه تاریخ را بهگونه دیگری رقم میزند. معمولا داستان از اینجا شروع میشود که مردم به گفتگوی انتقادی در جامعه روی میآورند و نارضایتی کل یک کشور را فرامیگیرد که چرا دولت به وعدههای خود عمل نمیکند. وعدههایی که به مردم داده شده بود و دیگر هیچ کس سخنی از آن به میان نمیآورد و فقط از آن حسرتها و امیدها را برانگیخته است و چرا مردم به آنها دست پیدا نمیکنند؟ چرا دولت از احقاق خواستهها و مطالبات مردم کوتاه آمده است؟ و چرا به مشکلات مردم رسیدگی نمیکند؟ از تاریخ باید درس گرفت. در طول تاریخ حکومتهای نادری بودهاند که رضایت مندی و سعادتمندی مردم برایشان اهمیتی نداشته است و خیلی وقتها دولتها خودشان را به گونهای معرفی و مطرح میکنند که مردم باید همه آن را بپسندند.
همواره تاریخ درس بزرگی به حاکمان میدهد که در طول تاریخ هیچ حکومتی عملکرد و کارنامهاش مخفی نمیماند؛ بنابراین دولتها نباید خودخواه و خودکامه و پا بر حق و حقوق مردم بگذارند. دولتها نباید منفعت طلب و دستشان تو جیب مردم باشد. حکومتها نباید جنگ طلب باشند، بخصوص کشورهایی که در تاریخشان جنگ و درگیری و نزاع بسی بیشتر از صلح بوده است. حکومتها نباید هیچ وقت لاف بزنند، چرا که تاریخ مشتها و حقایق را باز و بیان کرده است. نباید دروغ و ریا و تزویر و فساد و رانت را سرلوحه کار خویش قرار داد. این رفتار سرانجام خوشی ندارد. تاریخ به دولتها میآموزد نباید خود را برتر از آنچه هستند ببینند و نشان دهند. تاریخ همچنان آموزگاری میکند و دولتها و حاکمان باید شاگردی کنند. دولتهایی که در پی تغییر دادن جهان هستند، تاریخشناس نیستند. تاریخ و دنیا چگونه به اینجا و عصر کنونی رسیده است؟ اگر فهمیده شود آنوقت همه حد و اندازه خود را خواهند شناخت و در این میان دولتها میتوانند که چه کاری را باید انجام بدهند و چه اموری را کنار بگذارند. دولتهایی که بخواهند دنیا و تاریخ را تغییر دهند، خود جزیی از تاریخ میشوند و به آن میپیوندند. هر دولتی و در هر کشوری با این باور حکمرانی کند از تاریخ درس نگرفته است. به جای تغییر دنیا باید مردم کشورشان را آباد و آزاد و مرفه و خوشبخت کنند. گلستان کردن دنیا از دست و عهده هیچکس بر نمیآید، لذا دولتها باید به فکر پیشرفت مردم و مملکت خودشان باشند. دوران حرفهای بیاساس و شعارهای غیر واقعی در جهان به اتمام و پایان رسیده است. باید در قبال تاریخ متواضع بود و از ان پند گرفت و گلیم خویش را به اندازه پایشان دراز کنند. از تاریخ درس باید گرفت و کسانی که به این امر مهم بیتوجه بودهاند برای خود و مردم و کشورشان مشکلات فراوانی را به وجود آوردهاند. درس از تاریخ تنها نجات همه بشریت است. هر دولتی
معایب و خوبیهایی دارد و نیک و بدشان هم قابل بررسی است و باید هم رسیدگی کرد. اگر بررسی شد و چیزی آشکار شد که مورد پسند و تایید هیچ کسی واقع نیست، تاریخ فریاد میزند که نباید خشمگین شد، آیینه را نباید شکست، بلکه دولت باید خود را بشکند و اولین گام مدیران ناکارآمدی که روبروی تاریخ میایستند و دولتها را با مشکل روبرو میکنند باید آنان را بشکنند. صاحبان قدرتی که لجاجت میکنند و در مواجهه با دیگران قدرت شنوایی و هم قوه قضاوت ندارند و در نتیجه رودرروی تاریخ حرکت میکنند. به جای گفتگو مجادله میکنند و مردم و تاریخ را حذف میکنند. تاریخ آموزگاری میکند و به وضوح به همه نشان میدهد در لحظه مواجهه با رای مخالف از خود رفتار و منش و روابط انسانی را بروز دهید. باید وارد عبرت آموزی و تاریخ آموزی شد و راهی غیر از این نیست. یادمان نرود یک حادثه کوچک، قطار بزرگ و قدرتمندی را از مسیرش خارج میکند. مردم خطاها را میبینند و بطور حتم از آن چشم پوشی نمیکنند و دولتها باید درسهای گرفته شده از تاریخ را ساماندهی کنند و مدیران ناکارآمد و تاریخ نشناس را کنار بگذارند تا درک عزیزانهای از خدمت به مردم و کشور داشته باشند.
رامین نخستین انصاری
روزنامه نگار