*چند سال است ازدواج کردهاید؟
7 سال.
*زندگی خوبی داشتی؟
از اول دچار درگیری و دعوا بودیم ولی ادامه میدادیم. فکر میکردیم درست میشود.
*چرا اختلاف داشتید؟
شوهرم شکاک است. من را اذیت میکند. مرتب باید به سوالاتش جواب بدهم و این موضوع اذیتم میکند. مثلا مدام میپرسد با کی تلفنی حرف زدی، کجا رفتی چرا با فلانی حرف میزنی و …..
*شغل شوهرت چیست؟
کابینتساز است.
*درآمد خوبی دارد؟
ما مشکل مالی نداریم. من توقع زیادی هم از شوهرم ندارم. همینکه زندگی آرامی داشته باشم برایم کافی است. اما او من را کلافه میکند. مثلا یک دفعه وسط روز به خانه میآید که ببیند من کجا هستم یا چه کسی در خانه است. تلفنم را چک میکند و مرتب به پدر و مادرم زنگ میزند و گلایه میکند.
*سعی کردی او را مطئن کنی که وفادار هستی؟
بارها قسم خوردم. پیش دکتر رفتم. شکایت کردم. موضوع را به پدر و مادرش گفتم و هرکاری که فکرش را بکنید کردم اما شدنی نیست. دیگر نمیتوانم تحمل کنم.
*از ابتدا شکاک بود؟
از اول شکاک بود اما از وقتی فهمید قبل از او پسرداییام خواستگار من بود، وضعیت بدتر شد. او حتی ارتباط من با فامیل را قطع کرده است. اگر ببیند من به خانواده داییام نزدیک شدم زندگی من را سیاه میکند.
*چه زمانی تصمیم به جدایی گرفتی؟
از دوسال پیش میدانستم دیگر این زندگی دوام ندارد. دوست نداشتم با او زندگی کنم. دو سال پیش به محل کار پسرداییام که آدم بسیار محترمی است رفته بود و او را کتک زده بود؛ آن هم بدون هیچ دلیلی. من از آن به بعد تصمیم گرفتم دیگر به این وضعیت ادامه ندهم و از شوهرم جدا شوم اما جسارت این کار را نداشتم.
*مشاوره رفتهاید؟
بله. ما هم مشاورهای که دادگاه گفته رفتهایم و هم مشاوره جدا گانه هر دو میگویند عدم سازگاری دارید.
*فرزندت چه میشود؟
میتواند تا 7 سالگی با من باشد. میخواهم به خانه پدرم بروم و آنجا زندگی کنم. بعد از 7 سالگی دوباره دادگاه درباره او تصمیم میگیرد.