شهابالدین سهروردی فیلسوف نامدار ایرانی است که توانست بسیاری از علوم زمان خود را بیاموزد و به فلسفه اسلامی، حیات تازهای ببخشد و آن را وارد مرحلهای دیگر کند. شیخ اشراق، مسلمانان را با فصلی نوینی از عرفان آشنا کرد و تاثیر شگرفی بر مراکز علمی و فلسفی جهان گذاشت.
او توانست کلیت نظام ارسطویی را به چالش بکشد و مبانی اندیشه آن نظام را ویران کند، بنیانی نو را معرفی کرد و برای این منظور بهجای نوشتن، اندیشید. وی را با نام شهاب الدیـن سـهروردی، فیلسوف، عارف و بنیانگذار مکتب اشراق در سنت فلسفه اسلامی می شناسند. سهروردی حکیم جوان و مؤسس فلسفه اسلامی از عارفان و فیلسوفان بزرگ اسلامی است که با وجود شهرت و به یادگار ماندن آثارش، آنچنان که بایسته و شایسته است نتوانسته بعد از خود تأثیرگذار باشد.
بخشی از زندگی شهابالدین سهروردی
شهابالدین سهروردی در سال ۵۴۹ هجری قمری/۱۱۵۵ میلادی در دهکده سهرورد از توابع شهرستان خدابنده واقع در استان زنجان ایران متولد شد. سهروردی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود در نزد مجدالدین جیلی استادِ فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و بقوت ذکا، وحدت ذهن و نیک اندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت.
سهروردی بعد از آن به اصفهان، که در آن زمان مهمترین مرکز علمی و فکری در سرتاسر ایران بود، رفت و تحصیلات صوری خود را در محضر ظهیرالدین قاری به نهایت رسانید. در گزارشها معروف است که یکی از همدرسان وی، فخرالدین رازی، که از بزرگترین مخالفان فلسفه بود، چون چندی بعد از آن زمان، و بعد از مرگ سهروردی، نسخهای از کتاب تلویحات وی را به او دادند آن را بوسید و به یادِ همدرس قدیمش در مراغه اشک ریخت.
شهابالدین سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد. در واقع، در همین دوره بود که سهروردی شیفته راه تصوف گشت و دورههای درازی را به اعتکاف و عبادت و تفکر گذراند. سهروردی همچنین سفرهایش را گسترش داد و به آناتولی و شامات رسید، و چنانچه از گزارشها برمیآید، مناظر شام در سوریه کنونی او را بسیار مجذوب خود نمود. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی (سردار معروف مسلمانان در جنگهای صلیبی) دیدار کرد.
ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. شیخ شهابالدین سهروردی نیز که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد.
اما سخن گفتنهای بی پرده و بی احتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن میشد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصا از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.
درگذشت شیخ شهابالدین سهروردی
سرانجام به دستاویز آن که او سخنانی برخلاف اصول دین میگوید، از ملک ظاهر خواستند که شیخ شهابالدین سهروردی را به قتل برساند، و چون وی از اجابت خواسته آنها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند (اتهام او معاندت با شرایع آسمانی اعلام شد). صلاحالدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیان بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تایید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد.
به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همان جا از دنیا رفت. شهابالدین سهروردی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت و مزار ایشان در مسجد امام سهرودی شهر حلب میباشد. علت مستقیم وفات سهروردی معلوم نیست. (البته مشهور آن است که او به دلیل گرسنگی از دنیا رفت).
فلسفه اشراق شهابالدین سهروردی
شیخ شهابالدین سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق را بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. سهروردی نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد. سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب دادهاند. او خود فلسفهاش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora consurgens نام نهادهاند.
اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته است. مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمیداند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریف ترین و بلندمرتبه ترین مرحله شناخت میشناسد.
کتاب حکمه الاشراق مهم ترین اثر فلسفی سهروردی در واقع به نظریهٔ ابن سینا برای تاسیس حکمت مشرقی جامهٔ عمل پوشاند. او را زنده کننده عرفان آریایی و پدیدآورنده حکمت خسروانی میدانند.
آغاز دانش اندوزی سهروردی
سهروردی در آغـاز جـوانی برای دانشاندوزی به مراغه رفت و نزد مجد الدین جیلی، به فراگیری حکمت پرداخت و گـویا در هـمانجا به درخواست دوستان و شاگردان خود کتاب «التنقیحات فی اصول الفقه» را به نـگارش درآورد.(۴) او سپس برای فراگیری آرای ابن سینا و بهرهمندی از دانش اسـتادانی کـه در مهمترین مرکز علمی آن روزگار، اصـفهان حضور داشتند، مـراغه را به طرف اصفهان ترک مـیکند و در ایـن شهر کتاب «البصائر النصیریه» تألیف عمر بن سهلان ساوی را که یکی از بهترین گـزیدههای مـنطق شفاء است، نزد ظهیر الدیـن فـارسی مـی خواند. چنانکه شـهرزوری مـینویسد: «از کتب او چنان فهمیده مـیشود کـه در بصایر فکر بسیار کرده است.»
شیخ اشراق در اصفهان بیش از پیش مجذوب حکمت مشرقی ابـن سـینا میشود و چنین به نظر میرسد کـه تـرجمه فارسی «رسـاله الطـیر و تـألیف رسالههای بستان القلوب و قـصه الغربه الغربیه» را در مدت اقامت در اصفهان به نگارش درآورده است.
سهروردی پس از اقـامت ۲یـا سه ساله در اصفهان بـه قـصد آشـنایی بـا دیـگر مکتبهای فکری زمـانه خـود، راهی منطقه اناتولی در ترکیه و سوریه امروز میشود و در شهر ماردین از شهرهای ترکیه کنونی با فخر الدین ابـو عـبد اللّه محمد بن عبد السلام ماردینی فیلسوف بزرگ ترکیه، طرح دوسـتی مـیافکند و بـرخی از کـتابهای حـکمی را بـر این فیلسوف مشایی میخواند و میان آنها گفت وگوهایی در میگیرد و ماردینی به فضل و دانش او اعتراف وکشته شدن وی را پیشبینی میکند. ماردینی از سرآمدان روزگار خود در علوم مختلف، بهویژه حکمت، لغت و طـب بود. وی از معدود فیلسوفان مشایی روزگار خویش و آخرین استاد سهروردی بود.(۴)
سهروردی در مـاردین به دوستی با فخر الدین ماردینی ادامه میدهد و سپس در ۹۷۵ قمری به سمت سوریه کنونی در آسیای صغیر رهسپار و وارد حلب میشود. با ورود سهروردی به حلب دوره دوم زندگانی این حکیم اشراقی نیز بـه پایـان میرسد. در این سال که حدود ۳۰ سال از عمرش میگذشت، نگارش کتاب «المشارع و المطارحات» را به پایان رساند و در همان شهر از نگارش مهمترین اثر فـلسفی خـود با نام «حکمة الاشراق» فـراغت یـافت.
سهروردی در همین دوره و در سایه شهرتی که از نگارش حکمه الاشراق به دست آورده بود از حمایت پادشاهان سلجوقی نیز برخوردار میشود و با سفر به توقات و خرتپرت و اقـامت نـزد این پادشاهان ۲رساله «پرتـونامه و الداح عـمادی» را به نگارش درمیآورد و اولی را به رکن الدین سلیمان و دومی را به عماد الدین ابو بکر تقدیم میکند.
علوم غریبه
عموم مورخان سهروردی را آگاه به علوم غریبه از قبیل سحر و جادو و ... معرفی کردهاند. شهرزوری نیز او را صاحب کرامت و آگاه به علم سیمیا معرفی کرده است. یکی از دلایل قتل سهروردی نیز این بود که به وی نسبت ساحری میدادند.
سرانجام سهروردی
برخی از پژوهشگران کوشیدهاند به ریشهیابی قـتل سـهروردی و دلایل آن بپردازند. سهروردی در دوره پایانی زندگی خود، پس از ورود به حلب ابتدا به مدرسه حلاویه و پس از آن به مدرسه نوریه وارد میشود و بـا فـقهای حنبلی به بحث میپردازد و پس از چیرگی بر آنها آوازهاش در شهر میپیچد و سرانجام به دربار ملک ظاهر، پسر صلاح الدین ایوبی راه مییابد و در زمره مشاوران طراز اول او قرار میگیرد. هوش سرشار سهروردی، دانش گـسترده و ژرف او و بـالاخره روحیه پذیـرش وی نسبت به دیگر حکمت دوستان و نیز گرایش او به اسرار و عوالم باطنی باعث خصومت شد و فقهای دربـار ملک ظاهر را به دشمنی با او برانگیخت. آنان برای از میان برداشتنش مـجلس مـناظرهای تـرتیب دادند. عماد اصفهانی که گزارشی از این مناظره را در کتاب خود، «البستان الجامع لجمیع تواریخ أهل الزمان» نقل کـرده، مـینویسد: «در این مجلس، ۲ تن از فقهای حلب، به نام زید الدین و مجد الدین، بـا آرای سـهروردی درباره خلقت و اراده الهی از در ستیز برآمدند و از او پرسیدند: «آیا خداوند به برانگیختن پیامبر دیگری پس از حضرت(ص)تواناست؟» سهروردی در پاسخ مـیگوید: «قدرت خداوند مطلق است و آنچه مطلق است حد نمیپذیرد.»
فقها پاسخ او را مخالفت بـا خاتمیت رسول خدا(ص)دانـستند و آن را سـند کفر و الحاد وی ساختند. این مساله باعث شد تا سهروردی را به زندان افکندند و او در همان جا از دنیا رفت. به گفته شهرزوری روایات مختلفی درباره چگونگی درگذشت سـهروردی وجـود دارد. او مـینویسد: «بعضی را گمان آنکه او را در بندی خانه انداختند و طعام از او بـازداشتند تا فوت شد و برخی گویند که او خود منع نفس از طعام کرد تا به مبدأ خود پیوست.»
مرگ سهروردی
مرگ سهروردی همان اندازه اسرارآمیز بود که زندگیش، به غیراز شماری کـتاب چـیز چـندانی بر جای نگذاشت که سرگذشت زندگی او را روشن کند.
برخی از آثار شیخ شهابالدین سهروردی
۱- المشارع و المطارحات، در منطق، طبیعیات، الهیات.
۲- التلویحات.
۳- حکمةالاشراق، در دو بخش. بخش نخست، در سه مقاله در منطق، بخش دوم در الهیات در پنج مقاله. (این کتاب مهمترین تألیف سهروردی میباشد و مذهب و مسلک فلسفی او را بخوبی روشن مینماید).
۴- اللمحات، کتاب مختصر و کوچکی در سه فن از حکمت، یعنی: طبیعیات، الهیات و منطق.
۵- الالواح المعادیه، در دانشهای حکمت و اصطلاحات فلسفه.
۶- الهیاکل النوریه، یا هیاکل النور. این کتاب مشتمل بر آراء و نظریههای فلسفی میباشد، بر مسلک و ذوق اشراقی. سهروردی نخست آن را به زبان عربی نگاشته و سپس خود آن را به پارسی ترجمه کردهاست.
۷- المقاومات، رساله مختصری است که سهروردی خود آن را به منزله ذیل یا ملحقات التلویحات قرار دادهاست.
و ....
خبرنگار مفدا بم: مینا ستوده نیا
نظر شما