چند روزی است یک شایعه سبب تجمع اتباع افغانستانی در مقابل دفتر کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان در بولوار سجاد مشهد شده؛ شایعهای که مثل یک ویروس میان اتباعی که از شرایط سخت روزگار به تنگ آمدهاند، پخش و روزنه امیدی برای مهاجرت آنها به استرالیا شده تا شاید بتوانند شرایط زندگی بهتری برای خود و خانوادهشان فراهم کنند.
به میان مردمی که مقابل نمایندگی سازمان ملل متحد جمع شدهاند، میروم تا صحبت آنها را در این زمینه بشنوم. خانمی که از سال ۱۴۰۱ به صورت قانونی با خانوادهاش ساکن مشهد شده، میگوید: ما شیعه هستیم و همسرم سرهنگ حکومت افغانستان بود. پس از به قدرت رسیدن طالبان، از ترس جانمان خانه و زندگی را در کابل گذاشتیم و خودرو شاسی بلندمان را هم طالبان برد. با چهار دختر و یک پسرم به امام رضا(ع) پناه آوردیم؛ اما الان صدقهخور شدهایم. چهار دخترم در افغانستان در آکادمی پلیس درس میخواندند تا پلیس شوند؛ اما در حال حاضر در مشهد کارگری میکنند.
او میافزاید: من در این مدتی که در ایران هستم، هنوز نتوانستهام به قم بروم و حرم حضرت معصومه(س) را زیارت کنم؛ چرا که اجازه خروج از مشهد را نداریم. اکنون میترسیم ما را به افغانستان بفرستند. به همین خاطر از دولت ایران میخواهیم مرزها را برای ما باز کنند و بگذارند از ایران خارج شویم.
این خانم با بیان اینکه میتوانستیم به پاکستان برویم و از آنجا به راحتی به کشور دیگری مهاجرت کنیم؛ اما به دلیل اینکه زبان ایران، فارسی است و شیعه هستیم، به ایران آمدیم؛ ولی متأسفانه ایرانیها به ما اتباع کار نمیدهند، خاطرنشان میکند: من امروز نوبت آخر را داشتم؛ اما اجازه ندادند وارد دفتر نمایندگی سازمان ملل شوم.
او درباره شایعه پذیرش ۶۰هزار پناهنده از سوی استرالیا با قاطعیت اظهار میکند: دخترانم در سایت دیدهاند که این خبر صحت دارد؛ اما هر کس نوبت گرفته و با مسئولان نمایندگی صحبت کرده، میگوید مسئولان دفتر کمیساریای عالی سازمان ملل متحد این موضوع را تکذیب کردهاند و گفتهاند صحت ندارد.
این موضوع را خانم دیگری که به گفته خودش ۴۷ سال است به صورت قانونی در مشهد زندگی میکند هم بیان کرده و میافزاید: مسئولان دفتر نمایندگی میگویند تلفنی وقت بگیرید در حالی که صبح حضوری شماره میدهند. اگر امکان ورود بدون هماهنگی تلفنی وجود ندارد، چرا حضوری نامنویسی میکنند؟ متأسفانه جوابی در این زمینه از دفتر نمایندگی نشنیدیم. هرکس هم نوبت گرفته، به او گفتهاند استرالیا چنین برنامهای ندارد. اگر این موضوع شایعه است، چرا دفتر نمایندگی هر روز به ۵۰ نفر پذیرش میدهد؟ چرا در تاریخهای مختلف به مردم نوبت نمیدهند که این ازدحام در اینجا ایجاد نشود؟
جلوتر که میروم، سه خانم روی زمین نشستهاند و من هم پای درددلشان مینشینم. دو نفرشان خواهر و هر دو بیسرپرست هستند و کسی را ندارند که به آنها کمک کند. یکی از آنها میگوید: یک سرپناه درست و حسابی هم نداریم. ما به این سازمان پناه آوردهایم تا به ما کمک کنند؛ اما میگویند ما به شما کمک نمیکنیم در صورتی که ما خیلی وقت است اینجا پرونده داریم. یکی از مشکلات دیگر ما این است با وجود اینکه کارت آمایش داریم؛ اما به ما کار نمیدهند.
خواهر دیگر که همسرش فوت کرده و یک پسر چهار ساله دارد، بیان میکند: برادرشوهرم میخواهد پسرم را از من بدزدد تا من هم به هوای بچهام به افغانستان بروم و زن یک پیرمرد بشوم. وقتی به مسئول دفتر نمایندگی میگویم دو روز است از ترس اینکه پسرم را از من بگیرند، شب را بیرون از خانه به صبح میرسانیم ، به من کمک کنید تا بتوانم به کشور دیگری مهاجرت کنم و آینده و زندگی فرزندم را بسازم؛ چون اگر فرزندم را بگیرند، مجبور میشوم به خاطر پسرم با پیرمردی که نوهها و فرزندانش همسن من هستند، ازدواج کنم، در پاسخم اظهار میکند: «خانم ما نمیتوانیم به شما کمکی بکنیم». پس در چه شرایطی شما قبول میکنید؟ چرا میگذارید این جمعیت داخل دفتر نمایندگی سازمان ملل بروند؟ اصلاً چرا این سازمان را راه انداختهاید وقتی نمیتوانید به بیسرپرستها کمک کنید و کاری برایشان فراهم بیاورید؟
او در پاسخ به این پرسش که چرا شغلی ندارید، میگوید: در آرایشگاه یکی از دوستان مدرسهام که خیلی با هم صمیمی بودیم، کار میکردم؛ اما پس از اتفاقهای اخیر به من گفت «تو افغانستانی هستی و نمیخواهم با تو کار کنم». من این روزها با التماس از دیگران غذا میگیرم تا شکم خودم و پسرم را سیر کنم.
اینها تنها گوشهای از درددلهای اتباعی است که به بهانه یک شایعه، هر روز به دفتر کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان در مشهد سر میزنند به امید اینکه شاید در گوشه دیگری از دنیا زندگی با رفاه و امکانات بیشتری بهعنوان یک مهاجر برایشان فراهم شود. تقریباً همه افرادی که در میان تجمعکنندگان هستند، مدارک اقامتی قانونی دارند؛ اما فضای اجتماعی جامعه یا مسائلی که میان اقوام خودشان دارند، موجب شده دیگر عرصه برایشان تنگ باشد و نتوانند آینده خودشان را در این شهر و کشور ببینند. هرچند ما ایرانیها و به خصوص مشهدیها سالها میزبان مهاجران مجاز یا حتی غیرمجاز بودهایم و خونشریکی افغانستانیها با ایرانیان در مواقع خطر همچون دفاع مقدس و دفاع از حرم را قدر دانستهایم؛ اما امروز برخورد برخی از همین ماهایی که سالها دوست، همسایه و همکار افغانستانی داشتهایم، رفتن را از ماندن برایشان مطلوبتر کرده است. البته ساماندهی اتباع امری مهم و ضروری محسوب میشود؛ اما مشهدیها لازم است رسم همسایهداری این سالها را که به خوبی به جا آوردهاند، با تفاوت قائل شدن میان اتباع مجاز و غیرمجاز خدشهدار نکنند و بذر ناراحتی را در دل همسایگان دیرینه خود نکارند.