شناسهٔ خبر: 74636926 - سرویس گوناگون
نسخه قابل چاپ منبع: طرفداری | لینک خبر

وقتی خانم‌ها میگن فقط یه نگاه به گوشیت بندازم "

صاحب‌خبر -

 

"فقط یه نگاه؟"

آفتاب داشت با ناز و ادا غروب می‌کرد و کل اتاق نشیمن رو با یه نور نارنجی خوش‌رنگ، حسابی دلباز کرده بود. فرشید لم داده بود رو مبل و چشم‌هاش چسبیده بود به گوشی. هی زیر لب به "رانندگی شاهکار" شخصیت بازی‌ش غر می‌زد و حرص می‌خورد. یهو نازنین، همسرش، با یه فنجون چای اومد جلو. یه لبخند مرموز رو لبش بود.

"عزیزم؟"

فرشید بدون اینکه سرشو از تو گوشی بالا بیاره، جواب داد: "جانم؟"

"میشه فقط یه نگاه بندازم به گوشی‌ت؟"

فرشید یه مکثی کرد. این جمله، از اون جمله‌های مین‌گذاری شده بود که اولش بی‌خطر به نظر می‌رسید، ولی آخرش مثل یه بمب ساعتی می‌ترکید! "چرا؟"

نازنین لبخندش رو گنده‌تر کرد و فنجون چای رو گذاشت رو میز. "آخه این دوستم مریم، یه عکس از یه مدل موی جدید فرستاده، می‌خوام ببینم به من میاد یا نه. تو تلگراممه، گوشیم هم شارژ نداره... فقط یه نگاه کوچولو."

وقتی "فقط یه نگاه" به بازجویی تبدیل می‌شود!

"فقط یه نگاه کوچولو؟" فرشید با شک و تردید پرسید. اون می‌دونست این "کوچولو" مساوی با یه عصر یخبندان جدید تو زمانه! یعنی از لحظه‌ای که نازنین "فقط یه نگاه کوچولو" می‌کنه تا وقتی که گوشی رو پس بده، ممکنه یه قرن بگذره!

ولی خب، راهی نداشت. اگه گوشی رو نمی‌داد، متهم به پنهان‌کاری و بی‌اعتمادی می‌شد و نازنین می‌گفت: "حتماً یه چیزی توش داری!" با یه آه از ته دل، گوشی رو به سمتش گرفت. "بیا... فقط تلگرام، باشه؟"

نازنین با چابکی عجیبی گوشی رو قاپید. "آره، آره! قربونت برم."

چشمای فرشید دقیقاً همون لحظه که انگشت نازنین به جای تلگرام، رفت رو آیکون اینستاگرام، circol شد! "نازنین! گفتی تلگرام!"

"ای بابا! اینستاگرام هم که همه‌ش تبلیغاته، نه؟ بذار ببینم کی لایو گذاشته..." همون‌طور که داشت دکمه‌ها رو می‌زد، زیر لب گفت: "این کیه استوری تو رو لایک کرده؟... همونی نیست که اون روز تو پارک دیدمش، موهاش فرفری بود؟"

فرشید از رو مبل نیم‌خیز شد. "کی؟ کدوم؟ من اون روز اصلاً پارک نرفتم!"

برای داستان‌های طنز بیشتر کلیک کن

نتیجه‌گیری: قدرت "فقط یه نگاه"

نازنین، بدون اینکه به حرفاش توجه کنه، انگشتش رو رو عکس‌های قدیمی‌تر چرخوند. "این عکس دیشب رستوران بودیم؟ چرا اونجا لایک نخورده؟... وااای! این کیه؟ چرا دایرکت داده به تو؟ 'چه عکس خوبی!'؟ چه عکس خوبی؟! تو کی به این گفتی 'عکس خوبی'؟!"

صدای فرشید دیگه شبیه یه ناله بود. "نازنین! این اصلاً اون عکس نیست! این مال پنج سال پیشه، مربوط به... "

دیگه گوش نمی‌داد. داشت رو یه عکس گروهی از دورهمی قدیمی دوستاشون زوم می‌کرد. "این دختره کیه که کنارت وایساده؟ لباسش چقدر بازه! تو چرا اینقدر باهاش صمیمی وایسادی؟"

"نازنین، اون خاله مینا بود! زن عموم!" فرشید داشت داد می‌زد.

نازنین سرش رو بالا آورد و با یه نگاه پیروزمندانه و انتقام‌جو، به فرشید خیره شد. "پس چرا اسمش تو گوشی تو 'خاله مینا' نیست؟ 'مینا جونی'؟!"

فرشید با تمام وجودش حس کرد که "فقط یه نگاه" نازنین، نه تنها به حریم خصوصی گوشی‌ش، بلکه به کل تاریخچه زندگی‌ش نفوذ کرده و داره لحظه به لحظه، داده‌های حساس رو تحلیل می‌کنه. داشت به اون روزها فکر می‌کرد که گوشی‌ها فقط دکمه داشتن و "فقط یه نگاه" واقعاً "فقط یه نگاه" بود، نه یه عملیات اطلاعاتی کامل!

همون موقع، نازنین، گوشی رو گذاشت رو سینه فرشید و با یه لبخند شیرین گفت: "آخیش... دلم خنک شد. هیچی نداشتی. فقط باید این 'مینا جونی' رو یه توضیح درست و حسابی بدی!"

فرشید به صفحه تاریک گوشی‌ش خیره شد. گوشی‌ای که باتری‌ش هم تموم شده بود. واقعاً "فقط یه نگاه" چه قدرتی داشت! کی فکر می‌کرد پشت این عبارت به ظاهر بی‌اهمیت، یه ماشین زمان بازجویی تمام‌عیار پنهان شده باشه؟

میشه با یه جمله، قدرت "فقط یه نگاه" رو برای من خلاصه کنی؟

مثلا "فقط یه نگاه" می‌تواند یک درخواست ساده را به یک ماجراجویی تمام‌عیار در روابط و سوءتفاهم‌ها تبدیل کند!

 

شانسی روی استیکر آتیشی بزن شاید برات جالب بود