برترینها: آیا میدانستید که تحقیقات همواره از افزایش احساسات ناخوشایند در افرادی که به تماشای تلویزیون مینشینند، خبر میدهد و اینگونه عنوان میشود که این حس ناخوشایند حتی با دنبال کردن برنامههای مثبت تلویزیون نیز در افراد ایجاد میشود؟ در واقع صداوسیما حتی در برنامههای مثلا مفرح خود نهتنها کمکی به شاد کردن بینندگان نمیکند بلکه باعث ایجاد حس منفی نیز میشود.
مثلا همین برنامهای که اخیرا ادای خندوانه را درمیآورد را ببینید. با هزینه کلان تلاش کردند تا مخاطب را با تلویزیون آشتی بدهند. یک بازیگر مشهور سینما را هم گذاشتند مجری برنامه تا شاید اقبال عمومی را بیشتر کنند. اما نتیجه کار چیست؟ باز هم برای تحت تاثیر قرار دادن مخاطب از یک فرمول قدیمی و نخنماشده استفاده میکنند. در واقع آنها با خود میگویند: "اشک مردم را درمیآوریم پس هستیم!" و همین را به سایر برنامههایشان نیز تعمیم میدهند.
حالا همین برنامه مثلا مفرح در یکی از قسمتهای غمانگیز و اشکیاش، به سراغ مهران غفوریان رفته. درست در جایی که یک کمدین را مقابل مردم نشانده، تا در قواره خودش برای دقایقی لحظات شاد و طربانگیز برای آنها فراهم کند به ناگاه یک تماس تلفنی با برادر او برقرار میشود و درست در جایی که میشد از مخاطب خنده گرفت، عوامل برنامه ترجیح دادند که آن لحظه را خرج یک خاطره تلخ کنند و اشک را در فضا غالب کنند. شاید باورتان نشود اما باز هم در این برنامه شاهد چنین لظهای بودیم. این بار علیرضا خمسه که خب در اندازه خود هنرمند توانمندی به شمار میرود مقابل محسن کیایی با تماس تلفنی همسرش مواجه میشود و فضایی که در خلال آن تماس شکل میگیرد او را هم بغضی میکند و در پس آن هم احساسات مخاطب را در فضایی غیرمنتظره به چالش میکشاند.
در واقع تلویزیون به قدری خالی از خلاقیت شده که فقط و فقط تلاش میکند تا با اشک و آه، خود را در فضاهایی غیررسمی نظیر اینستاگرام که به نوعی حالا رسانه دستبالاتر هم محسوب میشود، وایرال کند. مثلا دیگر خلاقیت صداوسیما که اتفاقا باز هم به واسطه همین اینستاگرام پربازدید شد همان برش از گفتگوی کامران نجفزاده با بهزاد فراهانی در برمودا بود؛ درست در لحظهای که بحث دلتنگی پیش میآید و سمت و سوی سخن به سمت گلشیفته میرود و تلویزیون هم انتظار داشت که همه بگویند: "واو! دیدی تو صداوسیما به گلشیفته اشاره کردن و این حرفها". اما خب زه خیال باطل! این روش شاید تا مثلا دو سال پیش کارکرد داشت اما الان بخش غالب جامعه به خود همان موضوع هم اهمیت چندانی نمیدهند. اصلا دیگر مثل همین دو سال پیش، دغدغه هنرمندان و سلبریتیها دیگر دغدغه مردم نیست و اتفاقا بالعکس شاید مردم با دیدن چنین لحظاتی چند عبارت هم نثار سازندگان این برنامهها کنند. کسی چه میداند؟
به هر حال خواه یا ناخواه، اینروزها تلویزیون با هر میزان بیننده تا حدود زیادی تلاش میکند تا از فضای غمبار و سنگینی که میسازد بهرهبرداری کند و سیاست خود را در این مسیر ریل گذاری گند که مبادا کسی با تماشای بیست و چند شبکهای که دارد به قدر چند ثانیه هم که شده لبخند بزند. اصلا چه معنایی دارد ما بخندیم! ما فقط باید اشک بریزیم و آه بکشیم!