شناسهٔ خبر: 71012946 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

روایت «جوان» از ۸ شهید خانواده سلطانی‌نژاد در همکلامی با حسین سلطانی‌نژاد

چیزی جز زیبایی ندیدم

پیش از آغاز همکلامی به مزار شهدایشان برای فاتحه‌خوانی و زیارت می‌روم. میان همه مزارها، مزار شهیده ریحانه سلطانی‌نژاد، دختر گوشواره قلبی از همه شلوغ‌تر است.

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: «به وقت حاج قاسم» که می‌رسد، برنامه پرده‌خوانی گلزار شهدا به روایت زندگی هشت شهید خانواده سلطانی‌نژاد می‌پردازد. فیلمنامه‌ای زیبا که سبک و سیاق زندگی همه شهدای اهل خانه را به تصویر می‌کشد. پرده اول مادر و پدری را نشان می‌دهد که بچه‌ها، نوه‌ها و عروس‌هایش در تدارک تجهیز موکب خادمی‌شان در گلزار هستند. پرده دوم به روز ولادت حضرت زهرا (س) اشاره می‌کند؛ به هدیه‌ای که قرار بود مادر خانواده سلطانی‌نژاد‌ها را در شب میلاد بانوی دو عالم حیرت زده کند. 

پرده دیگر این نمایش زیبا، به مادر شهیده ریحانه سلطانی‌نژاد می‌پردازد، به مادری که به بازار رفته تا برای ریحانه‌اش کاپشن صورتی بخرد. پرده‌ها یکی بعد از دیگری می‌گذرند و روایت به لحظه آخر می‌رسد؛ به مادری که کنار سجاده نمازش متوجه انفجار در گلزار می‌شود و بعد هم یکی‌یکی خبر‌ها می‌آید، شهادت دخترها، نوه‌ها و عروس خانواده. 

پیش از آغاز همکلامی به مزار شهدایشان برای فاتحه‌خوانی و زیارت می‌روم. میان همه مزارها، مزار شهیده ریحانه سلطانی‌نژاد، دختر گوشواره قلبی از همه شلوغ‌تر است. دختر کاپشن صورتی ملجأ زائران این روز‌های گلزار است. زائرانی که با آوردن گل و عروسک‌های دخترانه عشق خودشان را به شهید سه ساله حادثه تروریستی نشان می‌دهند. شهیدان نغمه گلزاری، مریم سلطانی‌نژاد، سمیه سلطانی‌نژاد، فاطمه زهرا و مهدی سلطانی‌نژاد، فاطمه، محمدامین و ریحانه سلطانی‌نژاد از شهدای این خانواده در حمله تروریستی روز ۱۳ دی ماه سال ۱۴۰۲ هستند. با دعوت ما حسین سلطانی‌نژاد، به گلزار شهدا می‌آید و در یادمان شهدای حادثه برای روایتی هر چند کوتاه از شهدای خانه‌اش همراهمان می‌شود. 

شهیده نغمه گلزاری

همسرم نغمه گلزاری متولد ۱۳۶۳ بود. چطور می‌توانم در این مدت زمان کوتاه، از همه عشقمان در این ۱۴ سال زندگی مشترک برایتان روایت کنم. عجیب به هم وابسته بودیم. زندگی ما سراسر عشق بود؛ عشقی بی‌مثال. هرگز تاب و تحمل دوری از یکدیگر را به مدت طولانی نداشتیم. همیشه به این فکر می‌کردم اگر روزی من نباشم او چه خواهد کرد، اما هیچ‌وقت به ذهنم خطور نکرد اگر روزی نغمه نباشد آیا من می‌توانم بدون او زندگی کنم؟! این یک‌سالی که از نبود آنها می‌گذرد خیلی دلتنگشان می‌شوم. نمی‌دانم چطور در این مدت مانده و دوام آورده‌ام. همسرم در کنار تحصیلات عالیه یک کدبانوی نمونه بود. او مدیریت خانه را به خوبی انجام می‌داد. نغمه خیلی معتقد بود. هر وقت برای زیارت شهدا به گلزار می‌آمدیم می‌گفت اینجا عجب صفایی دارد. آخر هم خودش در این جای با صفا آرام گرفت. همسرم بسیار امام رضایی بود. اگر در طول یک سال به زیارت امام رضا (ع) نمی‌رفتیم انگار که گم شده‌ای را از دست داده باشد. عاقبت‌بخیری دعای همیشه او در نمازهایش بود. 

مریم سلطانی‌نژاد

 وقتی قرار شد من موکبی برای خادمی زوار در گلزار راه بیندازم همه اهل خانه با من همراهی کردند و قرار شد هر کس عهده‌دار مسئولیتی باشد. دخترم مریم هم همین طور. مریم سلطانی‌نژاد ۹ سال داشت. او مانند مادرش مهربان و دوست داشتنی بود. نمی‌دانم آن کلیپی که مریم، به صورت صوتی وصیتنامه حاج قاسم را می‌خواند شنیده یا دیده‌اید؟! شما صوت مریم را گوش کنید یک دختر ۹ ساله چگونه وصیتنامه حاج قاسم را قرائت می‌کند؛ وصیتنامه‌ای که درس‌های زیادی برای همه ما دارد. مریم عاشق کلاس قرآن بود. خوب یادم است اصلاً دوست نداشت با تأخیر سر کلاس حاضر شود. 

شهیده سمیه سلطانی‌نژاد 

او خواهرشوهر نغمه (همسرم) بود و ۳۲ سال داشت. همسر و خواهرم رابطه خوبی با هم داشتند. همیشه مانند دو خواهر دلسوز کنار هم بودند. هر وقت خواهرم نیاز به همراهی نغمه داشت، او کنارش حاضر می‌شد. در زمان راه‌اندازی موکب خدمت‌رسانی هم کنار هم بودند. رفاقتی که به شهادت ختم شد. 

 فاطمه زهرا و مهدی سلطانی‌نژاد

خواهرزاده‌هایم فاطمه زهرا ۱۱ ساله، کلاس پنجم و مهدی سلطانی‌نژاد هفت ساله که به تازگی به کلاس اول رفته بود همراه خواهرم به شهادت رسیدند. 

 فاطمه سلطانی‌نژاد، محمدامین و ریحانه سلطانی‌نژاد

خواهر دیگرم فاطمه سلطانی‌نژاد ۳۰ ساله و فرزندانش محمدامین هشت سال و دخترش که به نام شهید گوشواره قلبی معروف شد، ریحانه سلطانی‌نژاد یک سال و نیم داشت که جزو شهدای این حادثه تروریستی هستند. 

گاهی می‌مانم که باید داغ کدام یک از عزیزانم را به دوش بکشم و چطور تا به امروز دوری‌شان را تاب آوردم. روزی که می‌خواستم پیکر جگرگوشه‌هایم را به خاک بسپارم، میان آن جمعیت حاضر که آمده بودند تا تسلی خاطرم شوند، گفتم که من در این مدت چیزی جز زیبایی ندیدم. 

گزارشمان به پایان می‌رسد، اما راه شهدا پایانی ندارد. راه شهیده سه ساله ریحانه سلطانی‌نژاد و دیگر شهدا را می‌گویم. ۱۳ دی ماه، تا چشم می‌چرخاندی دختربچه‌های کاپشن صورتی می‌دیدی که آمده بودند با دستان کوچک ریحانه بیعت کنند و بگویند راهت ادامه دارد...