با پخش سریال در انتهای شب واکنشها نسبت به این سریال متفاوت بوده، در همین زمینه آرش خوشخو منتقد سینما، با انتشار یک متن از بازی هدی زینالعابدین انتقاد کرده است و درباره او نوشت که بخت این بازیگر بلند است.
آرش خوشخو، منتقد سینما نوشت: در انتهای شب سریال مقبولی است همان طور که از خانم پناهنده انتظار می رود. اما هنوز متوجه نمی شوم که چرا شخصیت های زن در ملودرام های ایرانی بدون هیچ نشانه و تمایز شخصیت پردازانه ارائه می شوند.
این ترکیب خوشقلبی و خوش چهره بودن و باشعوربودن و توفان بغض و اشک کافی است؟ این چاله «باورپذیری و واقع گرایی و مستند نمایی» برای زنان این نوع نقش ها قرار نیست روزی پر بشود؟ این خانم ها و شخصیت هایی که بدون هیچ تغییری از یک سریال به سریال دیگر می روند و کپی هم هستند تمامی ندارند؟
یعنی نباید مثلا یک دلبستگی خاص در شخصیت هایشان باشد؟ همه شان باید همین ترکیب خوشقلبی و خوشچهره بودن و مهارت در بغض و گریه و اضطراب داشته باشند؟ در همین در انتهای شب و در همین قسمت دوم ، مرد در مواقع بحران یک حس طنز خوشایند را بروز می دهد یا نوعی حواس پرتی و گیجی در حرکاتش است یا در قسمت اول با زدن ماسک جوکر به سراغ پسربچه اش می رود که در لباس بتمن است.
اما زن هیچ تمایز خاصی ندارد. مدام اشک می ریزد و بغض می کند و در حد نهایت پرفورمنسش سیگاری هم دود می کند. نه ترانه ای، نه عکسی، نه پوستری، نه کتابی، نه زمزمه شعری. هیچ نشانه شخصیت پردازی متمایز وجود ندارد. برای همین خانم زین العابدین تقریبا عینا همان حرکات سریال رهایم کن را با کمی تغییرات کوچک به این سریال آورده. برای همین ساده ترین و پرسودترین کار دنیا را بازیگران زن سینمای ایران دارند. تقصیر خودشان هم نیست. بختشان بلند است.
نظر شما