ایران آنلاین / مریم سالاری
تردید مخالفان برجام در داخل امریکا برای فروپاشی توافق هستهای افزایش یافته است. اینک موعد قانونگذاران کنگره برای تصمیمگیری درباره برجام به پایان رسیده است و تندروها به رغم خواسته ترامپ برای اصلاح توافق هستهای که میتوانست نقطه پایانی بر آن بگذارد، راه به جایی نبردهاند. رخدادی که حالا دولتمردان امریکا را بار دیگر در پیچ مهم تصمیمگیری برای ماندن در توافق هستهای و یا خروج یکجانبه از آن قرار داده است. با رضا نصری، کارشناس مسائل بینالملل و عضو مؤسسه مطالعات بینالمللی ژنو درباره دلایل و پیامدهای به ثمر نرسیدن طرحهای ضد برجامی قانونگذاران امریکایی و رویکرد آتی رئیس جمهوری امریکا گفتوگو کردیم...
دونالد ترامپ چندی پیش در حالی از تأیید پایبندی ایران به تعهدات برجامیاش خودداری کرد که فرصتی دو ماهه به کنگره داد تا توافق هستهای را با هدف آنچه تأمین منافع ملی امریکا میخواند، اصلاح کنند. خب اینک این مهلت روز گذشته (12 دسامبر) به پایان رسیده است و کنگره به رغم پیگیری چندین طرح، اقدامی علیه برجام صورت نداده است، این در حالی است که چنانچه ترامپ این ضربالاجل را هم تعیین نمیکرد، قانونگذاران کنگره پس از خودداری ترامپ از تأیید تعهدات ایران از منظر قانونی میبایستی برای ادامه وضعیت برجام تصمیمگیری میکردند... کمی در رابطه با ساز و کار این روند توضیح دهید.
مهلت ۶۰ روزه در قانون INARA پیشبینی شده است و ابتکار شخصی ترامپ نیست. در واقع مطابق این قانون، پس از اعلام عدم تصدیق برجام توسط رئیس جمهوری، روندی در کنگره آغاز میشود که مطابق آن هر یک از لیدرهای احزاب مجلس سِنا یا مجلس نمایندگان (یعنی آقای «میچ مک کانِل» یا «کیوین مک کارتی») برای ارائه لایحهای برای بازگرداندن همه یا بخشی از تحریمهای لغو شده ۶۰ روز فرصت خواهند داشت. در این ۶۰ روز، یک ساز و کار آییننامهای ویژه تعریف شده که اعضای مجلس سنا میتوانند مطابق آن با یک اکثریت ساده (یعنی با توافق ۵۱ سناتور) تحریمهای هستهای را بازگردانند، حال اینکه در شرایط عادی دستکم ۶۰ سناتور برای تصویب قانون باید به توافق رسیده باشند.
اگر کنگره در این ۶۰ روز اقدامی نکند، سرنوشت این ساز و کار آییننامهای ویژه چه میشود؟
بعد از این ۶۰ روز اگر کنگره تصمیمی در مورد بازگرداندن تحریمها نگرفت، این ساز و کار ویژه دیگر صدق نمیکند. به عبارت دیگر، روند قانونگذاری به حالت اول برمیگردد و هر تحریمی که بخواهند علیه ایران تصویب کنند، مجدداً نیازمند همسویی ۶۰ سناتور (یعنی همکاری سناتورهای دموکرات) خواهد بود. جمهوریخواهان میگویند دفعه بعد که آقای ترامپ (در ماه ژانویه) مجدداً اعلام «عدم تصدیق» کرد، دوباره این ساز و کار آییننامهای ویژه برای ۶۰ روز احیا میشود. دموکراتها میگویند این ساز و کار آییننامهای فقط یک بار صدق میکند و اگر در این ۶۰ روز کنگره تحریمهای لغو شده را برنگرداند، دیگر نمیتواند با استفاده از این ساز و کار (یعنی با رأی ۵۱ سناتور) تحریمها را برگرداند.
دلیل وجود این ابهام چیست؟
این ابهام از آنجایی است که قانون INARA برای فشار به آقای اوباما [یا رئیس جمهوری دموکرات بعدی] طراحی شده است و حزب جمهوریخواه پیشبینی نکرده بود که رئیسجمهوری خواهد آمد که بی پروا و بی دلیل برجام را تصدیق نکند!
کنگره تاکنون نتوانسته طرحی را که به نقض فاحش برجام بینجامد به تصویب برساند، در چنین شرایطی و در صورت عدم تأیید مجدد پایبندی تعهدات ایران از سوی ترامپ و احیای وضعیت موجود، چه اندازه محتمل است که کنگره طرح اصلاح برجام را دنبال کند و به این ترتیب توافق هستهای با ایران را نقض کند؟
اینکه کنگره اقداماتی علیه ایران انجام دهد - ولو اقدامات نمادین - دور از ذهن نیست. جنگ روانی میان امریکا و ایران سالهاست پا برجاست و ادامه آن به اشکال گوناگون همچنان محتمل است، بویژه اینکه لابیهای منطقهای در واشنگتن بشدت در کنگره فعال شدهاند و میخواهند از فرصتی که دولت ترامپ برایشان مهیا کرده تا حد امکان استفاده کنند. اما احتمال اینکه این اقدامات به نحوی طراحی شود که نقض یکجانبه برجام از سوی امریکا تلقی شود ضعیفتر است. مضاف بر اینکه دولت امریکا در سطح بینالمللی با چالشهای بسیار مهمی روبهرو شده است و باید دستگاه سیاسی این کشور بتواند فضایی را که رئیس جمهوری آن به دست خود پدید آورده مدیریت کند. مدیریت این فضا هم با تشدید تنش با ایران و اروپا چندان همخوانی ندارد. در هر حال، در امریکا هم مانند بسیاری از کشورها «قوه مدبرهای» وجود دارد که از اقدامات افراطی و نسنجیده آقای ترامپ - از کره شمالی گرفته تا بیتالمقدس - به شدت نگران است. این نگرانی تا جایی پیش رفته که در کنگره امریکا جلساتی برای بررسی امکان سلب اختیار رئیس جمهوری در استفاده از سلاح هستهای برگزار میشود! به عبارت دیگر، صبر دستگاه سیاسی امریکا نیز در برابر اقدامات نسنجیده و خطرناک آقای ترامپ حدی دارد و این طور نیست که او بتواند تمام برنامههای جریان افراطی را بدون مقاومت عملیاتی کند.
فشار خارجی چطور؟ مقامهای اروپایی برجام را یک اولویت راهبردی برای اروپا اعلام کردهاند. اعلام این موضع به معنای مخالفت تمام قد اروپا علیه رویکرد ترامپ است؟
بعد از انعقاد برجام، دپارتمان سیاستگذاری پارلمان اتحادیه اروپا یک سند تحلیلی منتشر کرد که در آن اهمیت «ایران» برای اروپا از چند زاویه بررسی شده بود. در آنجا ذکر شده بود که ایران از نظر موقعیت راهبردیاش در خاورمیانه، از نظر اقتصادی-تجاری و انرژی، از نظر همکاریهای زیستمحیطی، از نظر مبارزه با مواد مخدر، از نظر امنیت هستهای و از نظر مبارزه با داعش برای اروپا بازیگری بسیار حائز اهمیت است. محوری هم که روابط ایران و اتحادیه اروپا بعد از سالها تیرگی مجدداً حول آن بازسازی شد و سامان گرفت، «برجام» بود. در نتیجه، برای اتحادیه اروپا بسیار مهم است که این محور حفظ شود. در واقع، نگاه اتحادیه اروپا به ایران بسیار واقعبینانهتر شده است، به نحوی که ایران را به عنوان یک قدرت منطقهای به رسمیت میشناسد و سیاستهای بلندمدت خود را نیز با لحاظ این واقعیت تنظیم میکند. طبیعتاً از اقداماتی که بدون اساس و دلیل موجب تیرگی روابط شود هم تا حد امکان پرهیز میکند. اما دستگاه سیاسی امریکا در مجموع هنوز به چنین نتیجهای نرسیده است. اگر هم جریانهایی در درون امریکا جایگاه ایران را به رسمیت شناخته باشند و مایل به عادیسازی روابط با تهران باشند، هنوز میزان نفوذ لابیها و بازیگران حاشیهای در واشنگتن چنان مهم است که اجازه نمیدهد نهادهای سیاستگذاری در امریکا به صورت واقعبینانه و مصلحتاندیشانه تصمیمگیری کنند.
خب چنانچه اروپاییها درباره ایران به چنین نگاه واقع بینانهای رسیده باشند، برای حفظ برجام تا چه اندازه حاضرند هزینه پرداخت کنند؟
یک نکته مهم در مورد اروپا وجود دارد که متأسفانه در اکثر تحلیلها از قلم افتاده است. در واقع، در اکثر تحلیلها سیاست خارجه اتحادیه اروپا را صرفاً به مسائل «اقتصادی» تقلیل میدهند و دوگانهای میسازند که مطابق آن اروپا باید نهایتاً میان بازار کوچک ایران و بازار بزرگ امریکا یکی را انتخاب کند! اما حقیقت این است که در قاره اروپا حدود ۶۰ سال است که روندی تحت عنوان «پروژه ابداع اروپا»- یا به اصطلاح رایج فرانسوی آن Construction européenne- در جریان است که طی آن یک قاره میخواهد «متحد» شود و در نهایت به عنوان یک بازیگر مستقل وارد صحنه بینالمللی شود! ایجاد این اتحاد هم مستلزم ایجاد بازار مشترک، ایجاد پول واحد، ایجاد یک نظام سیاسی-حقوقی هماهنگ، هویتسازی، ایجاد یک سیاست خارجه مشترک و غیره بوده است. در نتیجه، برای اتحادیه اروپا بسیار مهم است که - جدا از مسائل اقتصادی - از دستاوردهای سیاست خارجی خود، بویژه در برابر امریکا و جریانهای ناسیونالیست داخلی خود، محافظت کند. آنچه گاه در تحلیلها فراموش میشود این است که «سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا» - یعنی وزارت امور خارجه اروپا که امروزه خانم موگرینی مسئول آن است- در بحبوحه بحران هستهای ایران تأسیس شد و اولین و اصلیترین دستاورد آن نیز نقش مثبتش در مذاکرات هستهای و موفقیت این مذاکرات بوده است. به عبارت دیگر، «برجام» در شکلدهی به ساختار سیاست خارجه و هویت اتحادیه اروپا به عنوان یک بازیگر مستقل بینالمللی نقش بسیار مهمی داشته است و حفظ آن برای اروپا نیز بسیار مهمتر آن است که تصور میشود. در واقع، شکست برجام از یک سو به شکست اتحادیه اروپا در برابر امریکا تعبیر خواهد شد و از سوی دیگر به گفتمان جریانهای ناسیونالیست و «منتقد اروپا» (Eurosceptic) که سالهاست خواهان انحلال اتحادیه هستند، اعتبار خواهد بخشید.
مواضعی که اروپاییها تاکنون در حمایت از برجام داشتهاند تا چه اندازه توانسته است در تعدیل مواضع برجامی امریکاییها تأثیرگذار باشد؟ چه گامهای عملیاتی برداشتهاند؟
مواضع اروپا هم در سطح بینالمللی و هم در سطح سیاست داخلی امریکا تأثیر مثبتی داشته است. در واقع، به دلیل ایستادگی اروپا، امریکا در سطح بینالمللی از بهرهبرداری از ساز و کارهای چندجانبه (مانند آژانس و شورای امنیت) که در سالهای قبل بشدت به ایران لطمه زدهاند، محروم شده است و دیگر نمیتواند این اهرمها را علیه ایران به کار بگیرد. در سطح سیاست داخلی امریکا نیز ایستادگی اروپا بشدت موضع موافقان برجام را تقویت کرده است و به آنها اجازه داده تا در حد امکان فضای عمومی را به نفع خود ساماندهی کنند. امروزه یکی از استدلالهایی که بسیار در فضای رسانهای امریکا مطرح میشود، این است که «متحدین سنتی ما در مورد برجام با دولت ترامپ همراه نیستند» و این خود در تعدیل رفتار سیاستمداران مؤثر بوده است. ظاهراً خانم موگرینی و دستگاه تحت امر او نیز در تداوم این حمایت عزم راسخی دارند. آنها سفرهای متعددی به واشنگتن داشتهاند و مدام برای حفظ برجام رایزنی کردهاند. اخیراً هم در دیدار میان خانم موگرینی و آقای تیلرسون مجدداً بر ضرورت حفظ برجام تأکید شده است. چنانچه این عزم همچنان راسخ بماند، بعید نیست در صورت لزوم، اتحادیه اروپا برای مقابله با تحریمهای احتمالی امریکا به تدابیر قانونی نیز متوسل شود.
درامتداد بحث برجام، موضوع برنامههای موشکی ایران هم دستمایه انتقادات و بعضاً اقداماتی در امریکا شده است که تا سرحد تصویب تحریمهای جداگانهای علیه ایران پیش رفته است. نقطه اتصال برجام و برنامه موشکی ایران کجاست؟
در بحبوحه بحران هستهای ایران، طرف مقابل موفق شده بود طی چند قطعنامه شورای امنیت، بویژه قطعنامه ۱۹۲۹، برنامه موشکی و برنامه هستهای ایران را به هم متصل کند. در نتیجه، انتظار طرف مقابل هم این بود که در جریان مذاکرات، بحث موشکها نیز در کنار بحث فناوری هستهای روی میز مذاکره قرار بگیرد. استدلال آنها هم این بود که فعالیتهای موشکی ایران در قطعنامهها مطرح شده است و اگر میخواهید این قطعنامهها لغو شود، باید به موضوع فعالیت موشکی نیز رسیدگی کنیم! اما یکی از دستاوردهای مهم مذاکرهکنندگان ایران این بود که نه تنها این اتصال را قطع کرد و موضوع موشکها را از موضوع هستهای در برجام جدا کرد، بلکه در جملهبندی و فرمولبندی حقوقی قطعنامه ۲۲۳۱ - که جایگزین قطعنامههای پیشین شد - نیز دخل و تصرف کرد و عملاً فعالیتهای موشکی ایران را از زیر ضرب قانون، ممنوعیت و اهرمهای قهریه شورای امنیت خارج کرد.
آیا اساساً مبنای نگرانی اروپا و امریکا درباره برنامه موشکی ایران یکسان است؟
این دستاورد بزرگی برای ایران بود که پذیرش آن برای آقای ترامپ و برخی جریانهای تندرو در واشنگتن بسیار گران آمده است. آنها علناً این دستاورد ایران را نوعی ذلت و ناشی از ضعف و سهلانگاری دولت اوباما تلقی میکنند و از بیان آن هم ابایی ندارند. در واقع، موضوع موشکی ایران برای آنها فقط جنبه امنیتی ندارد، بلکه از نظر ذهنی و روانی نیز به آنها آسیب زده است. آنها تصور میکنند که با حفظ توانمندی موشکی ایران هم اقتدار امریکا زیر سؤال رفته و هم یک فرصت تاریخی برای خلع سلاح و تضعیف ایران را از دست دادهاند. اما موضع اروپا در این مورد بسیار متفاوت است. اگر امروز اروپا از مسأله موشکهای ایران ابراز نگرانی میکند، عمدهترین دلیلاش این است که میخواهد نوعی موازنه در رابطهاش میان ایران و امریکا برقرار کند. در واقع، مخالفت اروپا با موشکهای ایران، بیش از اینکه ناشی از دغدغههای ذهنی یا نگرانیهای واقعی امنیتی باشد، یک مخالفت تاکتیکی و سیاسی است./ روزنامه ایران