شناسهٔ خبر: 15120353 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

سبزینه/زیر نظر: عبدالجبار کاکایی/نگاهی بر مجموعه شعر«آدم از کدام فصل به زمین افتاد» ، سروده فرناز جعفرزادگان

شعری هوشمندانه، همراه با خرد و زندگی

صاحب‌خبر -
 

جادوئی در کلام فرناز جعفرزادگان است که آدم را جذب می کند. شعر او هوشمندانه، همراه با خرد و زندگی است. شعرها در مرحله اول ساده به نظر می‌رسند، اما همان واژگان به ظاهر ساده، انسان را به طرف هنر ناب و یک نوع جادو رهنمون می‌سازد.
ایجاز در شعرها بیداد می کند. تمام بار اندیشگانی شعر، توسط واژه به خواننده آگاه منتقل می شود و آدمی را سرشار می کند. سرشار از لذتی ناب و تجربه نشده. و این گونه است که شعر اصیل، زاده می شود؛ آن هم از سرچشمه ای زاینده.
تکامل در اشعار فرناز جعفرزادگان، به خوبی آشکار است. در کتاب پیشین، اشعار خوب بودند اما این همه عمق و درد در آنها نبود. انگار که شاعر در فضای دیگری تنفس کند. فضایی که با شعر ناب پهلو می زند.کافی است که انسان عمق ماجرا را احساس کند. احساس کند که هدف شاعر، تشخیص دادن به واژگان است تا از خلال معانی آنها منظور خود را برساند و بیان کند.
با کمی تفکر و تعمق در اشعار به چند نکته مهم بر می خوریم؛ که مهمتر از همه، دردهای جامعه را دیدن و آنها را در مقابل دید خواننده گذاشتن است. قاعدتاً شعر بانوان سرشار از حدیث نفس است، اما از میان پنجاه و یک شعر به چهارده شعر بر می خوریم که شاعر عمیقاً به درد های خویش پرداخته است. کلام پر از گله و شکایت از روزگاری است که باید باشد و نیست و نهایتاً شاعر را دچار اندوه می سازد. و این دلگیری را استادانه با ما در میان می گذارد تا سهمی از آن همه خستگی را به ما نیز بسپارد.
شعر شماره۱۶:
تمام راه
کرگدن ها
پوستِ خواب را کشیدند
کرگدن هایی
که خطوط را گم کردند
و تو
همرنگ آنها پوست انداختی
خواب پرید
تنها
کرگدنی کوچک
درکف دستم جا مانده بود
می بینید که شعر خاصیت آن را دارد که به درون انسان نقب بزند و منظور خود را عیان سازد و ما را متوجه چیزی کند که با آن دست به گریبانیم و یا جرات ابراز آن را نداریم و یا توانایی سرودن آن را در شعر بیست ودو زنی خسته از این همه حصار و محدودیت، خود را فریاد می کشد تا بلکه گوشی بتواند باز و بازتر شود تا بهتر بشنود.
زنی
بخت خود را
آگهی کرده
جار می زند
میانِ این همه هنجارِ خیابان های هیز
: آقایان
خداحافظ
دیگر دستان شما
سقفی نمی شود
تا گره ای کور را
از روسری باز کند
و یا شعر شماره ۴۹:
زخم ها
آدم های کوچکی
که یکی یکی
دهان باز کردند
آدم ها
چشم ها ی بسته ای
که تو را
کم کم از یاد بردند

به گمان، شعرهای ۶- ۱۱-۱۸-۲۳- ۳۵ – ۳۶ – ۳۷ – ۳۸ – ۳۹ – ۴۵ – ۴۸ نیز در این ژانر قرار می گیرند؛ اما شعر های فرناز جعفرزادگان سرشار از مسئولیت و تعهد است. دلیری خاصی در مفهوم اشعار نهفته است.به چند نمونه از این اشعار توجه کنید. مخصوصاً به این شعر که به کاریکلماتور نزدیک است.
شعرشماره۳:
زخم خیابان
همیشه
بردوش عابری ست
که عریانی درخت
و پرواز کلاغ را
می داند
مضامین زیبایی که شاعر را به طرف تعهد و مسئولیت سوق می دهند را می توانید در این اشعار هم جستجو کنید: ۴- ۷- ۱۰- ۱۳- ۱۷ -۲۱
شعرشماره۷:
ما امضاییم
خط می خوریم در خود
گاهی امضا
طناب داری می شود
که سرنوشت را
در خود
خفه می کند
شاعر به خاطر دید اجتماعی که دارد و پلشتی‌های جامعه را تصویر می کند، کمتر به مفهوم عشق و واله‌گی و شیدایی پرداخته است. از آن همه عشق فکر می‌کنم عشق به مردم را انتخاب کرده باشد. به این زیبایی که در این شعر مستتر است، توجه کنید و لطافت رمانتیک وار آن را….
شعر شماره ۳۱:
پرنده ای است
پرنده ای
که در خواب همه اشاره ها
لانه کرده
پرنده ای که
در قفس های بنفش
برای ما
آوازهای آبی می خواند
و همچنین شعرهای ۲۴- ۴۱- ۵۱ را فراموش نکنید. نوستالژی خستگی و بیهودگی در آن فریادها دارد.
یأس فلسفی – نهیلیسم و بیهودگی چیزهایی نیستند که دست از دامن یک شاعر اصیل بدارند.
همیشه شاعر با خودش در جدال است و همیشه به چــراهــا می انــدیشد و خود را اسیر چرخــه ای می بیند که به شب وروز شکل می دهد.
شعرشماره۴۰:
در این گرگ و میش
مدام
دام می چینند
گرگم به هوا را
دیگر هوایی نیست
مدار راست
داری است
برگردن روزها

آینده شعری این سرزمین، بی گمان از آن شاعرانی چون فرناز جعفرزادگان است. شرط آن را خود بهتر می داند؛ ممارست و ناامید نشدن.

شیراز -۱۲مرداد ۹۵

code