شناسهٔ خبر: 72020327 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: عصر ایران | لینک خبر

باب دوم حکایت دوازدهم

با سعدی در گلستان : تا شود جسمِ فربهی لاغر / لاغری مرده باشد از سختی (+صدا)

شبی در بیابانِ مکّه از بی‌خوابی پایِ رفتنم نماند؛ سر بنهادم و شتربان را گفتم: دست از من بدار.

صاحب‌خبر -
این حکایت را با خوانش مهرداد خدیر این‌جا بشنوید
عصر ایران ــ شبی در بیابانِ مکّه از بی‌خوابی پایِ رفتنم نماند؛ سر بنهادم و شتربان را گفتم: دست از من بدار.
 
پایِ مسکینْ پیاده چند رود؟
کز تحمّل ستوه شد بُختی
 
تا شود جسمِ فربهی لاغر
لاغری مرده باشد از سختی
 
گفت: ای برادر! حرم در پیش است و حرامیّ در پس؛ اگر رفتی بُردی، وگر خفتی، مُردی.
 
خوش است زیرِ مُغیلان به راه بادیه خُفت
شبِ رَحیل ولی ترکِ جان بباید گفت