راهیابی به بطن اندیشههای نویسنده، کشف مسامحههای لفظی و معنایی و توجه بیش از حد به ساختار و قالب متن را نمیتوان تنها زمینههای تحلیل به حساب آورد. با یک رویه ثابت و از پیش تعیینشده نیز نمیتوان رمانها را مورد نقادی قرار داد. بسیاری از منتقدان جهان با پیروی از یک نظرگاه خاص (که به آن تعصب دارند) به مصافِ رمان میروند. با پیدایی مکاتب نو ادبی چون پراگ، ژنیو، فرانکفورت، شیکاگو، نیترا و همچنین گونههای مختلف نقد چون ساختارگرایی، پساساختارگرایی، نشانهشناسی، مدرنیته و پسامدرنیته و هرمونتیک (تأویل)، نقد ادبی در سدۀ بیستم به اوج خود رسیده است.
منتقد باید با توجه به نوع، مضمون و قالب اصلی هر رمان آمیزهای از سبکها و شیوههای تحلیل را به کار گیرد. اکنون دیگر نقد ادبی شناسۀ هر اثر محسوب نمیشود و خود نوعی بازآفرینی مجدد به شمار میرود. حتی مشاهده شده که نقد ادبی نهتنها همشأن خود اثر بلکه حتی- در برخی اوقات- فراتر از آن پنداشته شده است. بسیاری از نظریهپردازان ادبی و فلسفی چون میخاییل باختین، رولان بارت، ژاک دریدا و میشل فوکو پیش از آنکه در رشتههای تخصصی خود مطرح گردند، نویسندگانی برجسته به حساب میآیند. ناقد باید در مباحث علوم انسانی همچون ادبیات، فلسفه، علوم اجتماعی، تاریخ، روانشناسی و مانند اینها صاحب فکر و نظر باشد زیرا با اطلاع از این علوم قادر خواهد بود که دریافتهای نهانگرایانه خود را بهتر از گذشته آشکار سازد. شیوه بیان، احضار کلمات مناسب و آشنایی با ساختارهای نحوی زبان همچون ابزاری برای بیان نظام فکری، میتواند در شرح آگاهی و شناخت حقیقت مفید باشد.
خرده روایتها
تحلیل رمان تنها شناخت داستان نیست
کامران پارسینژاد: تحلیل رمان صرفاً تبیین، شناسایی و سنجش نقادانه و عقلانی روابط حاکم بر سازههای داستانی نیست.
صاحبخبر -
∎