شناسهٔ خبر: 71496003 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه قدس | لینک خبر

روایتی از اعتکاف شعبانیه دختران دهه هشتادی در حرم مطهر رضوی

معنویت و رفاقت در سایه امام مهربانی‌ها

در روزهای پایانی ماه شعبان، شبستان‌های پرشکوه و دلنشین مسجد گوهرشاد، علاوه بر فضای معنوی و آرامش‌بخشش، احساس رفاقت و رنگ دوستی به خود می‌بیند. حس و حال و هوایی که از لحظه ورود، به سراغم آمد و در پی کشف علتش رفتم که ببینم از کجا می‌آید.

صاحب‌خبر -

وارد شبستان سبزواری شدم؛ جایی که معتکفان دهه هشتادی میهمان امام مهربانی‌ها بودند. نوای آرام و دلچسب مناجات‌خوانی از یک سمت و صدای خنده‌های شیرین حلقه‌های دوستی از سمت دیگر می‌آمد. یکی چادر گل‌ریز صورتی‌اش را پوشیده و در گوشه‌ای نماز می‌خواند. یکی خوابیده و دوستانش با تأکید به من می‌گویند که فکر نکنی مبینا تنبل است، اتفاقاً اصلاً هم این‌طور نیست و دیشب را تا صبح بیدار بوده و حالا خوابش برده است. یکی دیگر دم گرفته و دوستانی در کنارش با او همراه شده‌اند. چند نفر هم انگار حلقه قرآنی تشکیل داده‌اند و ایرادهای همدیگر را می‌گیرند. در میان تمام این صحنه‌های زیبا و رنگارنگ، حلقه دوستی توجه مرا جلب کرد که دستشان یک کتاب بود و انگار با هم مباحثه می‌کردند.

 برنامه‌های فرهنگی در سایه معنویت
سراغ مسئول فرهنگی اعتکاف را می‌گیرم و خانم محدثه فاتحی را به من معرفی می‌کنند. او که خودش یک دهه هشتادی است و سال اول دانشگاهش را طی می‌کند، درباره برگزاری برنامه‌های فرهنگی این دوره از اعتکاف‌ها می‌گوید: «طراحی و برنامه‌ریزی این اعتکاف که برای نخستین بار در ماه شعبان برگزار می‌شود به همت مؤسسه جوانان آستان قدس رضوی شکل گرفته و با همکاری حرم مطهر رضوی این اعتکاف تا سوم اسفند در مسجد گوهرشاد ادامه داشت. نکته این دوره از اعتکاف‌ها این است که به صورت استانی برگزار می‌شود و سهمیه‌ای برای دوستان از شهرهای دیگر هم اختصاص داده‌شده است. در این دوره حدود هزارو300 نفر از تمامی کشور نام‌نویسی کردند و حدود 500 نفر از آن‌ها منتخب شدند. دوستان غیرمشهدی پیش از تاریخ شروع اعتکاف در مؤسسه جوانان پذیرش شدند. دوستان منتخب همگی دهه هشتادی هستند و همین هم به صمیمی‌تر شدن فضا کمک کرده است». از خانم فاتحی درباره برنامه‌های فرهنگی مختلف می‌پرسم و اینکه انگار فضای اینجا علاوه بر معنویت سرشارش، فضای دوستی و همدلی هم هست. او می‌گوید: «معتکفان گروه‌بندی شده‌اند و هرکدام از این گروه‌ها یک مربی دارد که تمام این سه روز همراه بچه‌ها هستند و گعده‌های صمیمی با هدف اینکه بهتر و بیشتر بتوانند از برنامه‌های فرهنگی استفاده کنند تشکیل می‌دهند. کارهای فرهنگی دیگری هم ناظر بر کتاب‌خوانی، قرآن‌خوانی و حلقه‌های ذکر، برنامه‌ریزی‌شده است. تلاوت قرآن نیز هر روز پس از اقامه نماز برگزار و برای قرائت از خود معتکفان استفاده می‌شود. سخنرانان برجسته‌ای نیز در این سه روز حضور دارند».

جمع‌های دوستانه، تجربه‌های مشترک
به سمت یکی از حلقه‌های کتاب‌خوانی می‌روم که بچه‌های آن، شوق و انرژی‌شان حسابی بالاست.  آن‌ها هر روز یک بخش از کتاب منتخب را مطالعه می‌کنند و دور هم جمع می‌شوند تا درباره آن صحبت کنند. کتاب درباره شبهات و مسائل دینی است و  با زبانی ساده در این باره صحبت می‌کند و موضوع بحث این حلقه نیز همین است. از آن‌‌ها اجازه می‌گیرم تا در کنارشان بنشینم و دور هم گپ و گفتی داشته باشیم. بچه‌ها آن‌قدر مهربان‌اند که من را راحت میانشان می‌پذیرند و جایی در حلقه‌شان برایم باز می‌کنند. می‌گویم پس لطفاً قبل از صحبتتان خودتان را معرفی کنید که با هم بیشتر آشنا شویم. اول از همه فاطمه شروع می‌کند: «چه باید بگویم؟ همه چیز خیلی خوب است. خودتان که می‌بینید. من کلاس دهم هستم و در مدرسه فرزانگان مشهد درس می‌خوانم و تازه 16سالم شده است. در این مدت مدرسه آمدنم اردوها و جمع‌های زیادی را تجربه کرده‌ام اما تا به حال این‌قدر به من خوش نگذشته بود. می‌دانید چه می‌گویم؟ ما معمولاً برای ارتباط با خدا به خلوت می‌رویم اما اینجا با اینکه در خلوت هستیم و متوجه بندگی خدا، در جوار امام رضا(ع) هم هستیم،  هم‌صحبتی و همراهی رفقایمان را هم داریم. جمع شدن این سه با هم را تا به حال تجربه نکرده بودم و این است که این چند روز خیلی حالم خوش بود.
راستش وقتی اسمم در قرعه‌کشی در آمد از خوشحالی گریه کردم، اما بعدش هول برم داشت و ترسیدم. گفتم شاید نتوانم تنهایی و در فضایی جدید تاب بیاورم و حتی به فکر انصراف افتادم و دلم می‌خواست همه چیز کنسل شود. 
اما به محض ورود به شبستان و آشنایی با هم‌گروهی‌هایم انگار آن تشویش از دلم رفت و غیب شد».
لیلی هم حرف فاطمه را تأیید کرد: «من هم همین‌طور. اولش فکر می‌کردم قرار است به من سخت بگذرد. بالاخره من تک و تنها از شهر آباده استان فارس بودم و کسی همراهم نبود. بچه‌های شهرهای دیگر حداقل دوستی داشتند و با هم به مشهد آمده بودند. اما من قرار بود 18ساعت راه را تنهایی بیایم و سختی مسیر و نگرانی خانواده، من را دچار تشویش کرده بود. اما یکهو یکی از بچه‌های منتخب با من تماس گرفت و گفت می‌خواهی با اتوبوس، اول بیایی یزد و از اینجا با من و چند نفر دیگر از بچه‌ها بلیت قطار بگیریم و راهی مشهد شویم؟ آنجا بود که احساس کردم امام رضا(ع) بغلم کرده و حالا اینجا هستم. جایی که حس می‌کنم خود آقا کارت و بلیت دعوت را برایم فرستاده است».

اینجا بهتر می‌بینم و عمیق‌تر حس می‌کنم
همنشینی با جمع‌هایی که هر کدام از گروه‌های معتکفان برای خودشان تشکیل داده بودند، برایم دلپذیرتر از چیزی بود که فکرش را می‌کردم. این بار به یکی از گروه‌ها رفتم که حلقه قرآنی تشکیل داده بودند. ابتدا نشستم و به حلاوت نوای قرآن گوش سپردم و پس از تمام شدن، قاری را که بعد فهمیدم اسمش زهراست، تشویق کردم. زهرا با لهجه زیبای یزدی از من تشکر کرد و با لبخند گفت: «در این دو روز و چند ساعتی که بر من گذشته، عمیق‌ترین تجربیات معنوی را از سر گذرانده‌ام و حس می‌کنم زیباتر قرآن می‌خوانم، بهتر می‌بینم و وجود و نزدیکی خداوند را در تمام لحظات زندگی‌ام عمیق‌تر حس کرده و والاتر درک می‌کنم». دوستان هم‌گروهی زهرا هم حرف او را تأیید کردند. دوستانی که از شهرهای مختلف آمده بودند و با وجود تفاوت‌های بسیار، رفاقتشان عمیق‌تر از دو روز آشنایی بود.
گپ‌وگفت‌هایم با معتکفان که به پایان رسید، به این فکر کردم که چقدر خوب است این دوره از اعتکاف نه تنها فرصتی برای افزایش معنویت و تقرب به خداوند، بلکه فضایی برای ایجاد ارتباطات انسانی عمیق و تجربه‌های ناب معنوی بود. تجربه‌ای که برای دختران دهه هشتادی با دل‌هایی پر از امید و عشق به امام هشتم(ع) لحظاتی پر از نور و آرامش در این مکان مقدس بود و به یقین، در زندگی‌شان تأثیر بسزایی خواهد داشت.

خبرنگار: الهه ضمیری