شناسهٔ خبر: 14956254 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شرق | لینک خبر

خلاقیت ، فراموشی است

صاحب‌خبر -

پارسا شهری: «هیچ داستانی آغاز یا پایان ندارد: ما به دلخواه لحظه‌ای از یك زندگی را انتخاب می‌كنیم و از آنجا به گذشته یا آینده نگاه می‌كنیم. می‌گویم انتخاب می‌كنیم و این را با غرور نابجای نویسنده‌ای حرفه‌ای می‌گویم كه - اگر اصلا اشاره‌ای جدی به او شده باشد- به‌ دلیل مهارت‌های تكنیكی‌اش مورد ستایش قرار گرفته است، اما آیا به‌راستی در آن شب سیاه بارانی ژانویه 1946 منظره هنری مایلز را در محوطه عمومی كه زیر باران سیل‌آسا خم شده بود به اراده خودم انتخاب كردم،‌ یا این تصاویر مرا انتخاب كردند؟ براساس قواعد حرفه من كار درست و راحت این است كه داستان را درست از همین‌جا آغاز كنم...»‌. رمان بلندِ «پایان رابطه» نوشته گراهام گرین از همین‌جا آغاز می‌شود و چنان‌كه از همین سطرهای نخست پیداست، راوی آن رمان‌نویسی به‌نام بندریكس است. آن‌طور كه در مقدمه آمده است گرین رمان واقع‌گرایانه را عرصه كشاكش ایمان و كفر و سعادت و لعنت ابدی می‌داند و از زبانِ راوی «پایان رابطه» مصائب این‌دست رمان‌نویسی را بازگو می‌كند. «بندریكس در نقش راوی- رمان‌نویس معانی روابط خود را تا حدی درك می‌كند. در مقام یك منتقد در درستی همین معانی تردید می‌كند.»‌ رمان با گذار از بازسازی رویدادهای گذشته از زبانِ راوی و بازگویی خاطرات سارا، شخصیت دیگر رمان از طریق دفتر خاطراتش، ‌به دو گونه متفاوت پایان یك رابطه را نشان می‌دهد. اما سارا: شخصیتی كه بسیاری از منتقدان او را شخصیت محوری «پایان رابطه» می‌دانند در آن واحد زنِ مقدس و ولنگار را در خود جمع كرده است. در این رمان «ایمان شخصیت‌ها حاصل رنج است نه مرده‌ریگ دیگران. ایمانی شاید سست اما سمج.» از نگاه راوی داستان،‌ بندریكس احساسات و عشق بخشی از یك معادله‌اند كه قابل اندازه‌گیری و تبیین‌اند و می‌توان آنها را با دقتی ریاضی‌وار فرموله كرد. «عشق و نفرت در نظر او تابع ریاضی انگیزه‌های غریزی هستند كه پیوسته در تلاشند یكدیگر را از میدان به‌در كنند.» اما بندریكس درنهایت به وضعیتی گرفتار می‌آید كه این معادله بر‌هم می‌خورد و قلمرو تازه‌ای پیش‌رویش گشوده می‌شود. «پایان رابطه» در میان آثار گرین جایگاهی یكه دارد، اینجا از داستان‌های معمایی- جنایی خبری نیست. آن‌طور كه مترجم در مقدمه اشاره می‌كند از همان ابتدای رمان كه گرین با صحنه‌ای عادی داستان را آغاز می‌كند و یكی دو شخصیت را سرسری معرفی می‌كند، معلوم می‌شود كه رمان درباره دنیای پیرامون ما است: «آكنده از كانون‌های شر اخلاقی». درباره سبك رمان نیز مترجم به نكاتی اشاره كرده: «ویژگی سبك گرین در این رمان، مانند كمابیش همه رمان‌های دیگرش، استفاده از جملات كوتاه و روشن و صریح و كوبنده است كه باعث می‌شود چیزی را كه او از ما می‌خواهد به‌راحتی ببینیم، اما برای شنیدن پژواك‌های ژرف‌تر درون شخصیت‌ها باید درنگ كنیم.» علیقلیان هم‌چنین به یكی از نگره‌های محوری گرین در رمان‌نویسی اشاره می‌كند كه او از  شعر الیوت وام گرفته: «میان اندیشه/ و میان واقعیت/ میان حركت/ و میان عمل سایه می‌افتد.» گرین باور دارد كه رمان‌نویس بیش از دیگران توانایی فراموش‌كردن دارد. «آنچه او فراموش می‌كند زمین حاصلخیزی است كه تخیلش در آن بارور می‌شود. خلاقیت نه از یادآوری واقعیت بلكه از فراموش‌كردن آن و درنتیجه حاصلخیزكردن تخیل ناشی می‌شود.»