شناسهٔ خبر: 31343249 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: شورای نگهبان - قدیمی | لینک خبر

فقیه مؤمن

درنگی در زندگی، زمانه و کارنامه‌ی حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمّد مؤمن قمی

صاحب‌خبر -
محمّد علیکرمی *
تولد و دوران‌ كودكي‌
حضرت آیت‌الله محمّد مومن، در روز پنج‌ شنبه‌، دهم‌ ذي‌القعده‌ی سال‌ 1356 هجري‌ قمري‌ برابر با 23 دي‌ 1316 هجري‌ شمسي‌ در خانواده‌اي‌ مذهبي‌ و علاقه‌مند به‌ خاندان‌ مكرم‌ پيامبر اسلام‌(ص‌) در شهر قم‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. پدرش‌ مرحوم‌ حاج‌ عباس‌ مؤمن‌ كه‌ فردي‌ سرشناس‌ و مورد اعتماد مردم‌ بود، با پيشه‌ی‌ كشاورزي‌ روزگار مي‌گذراند و نزديك‌ به‌ صد سال‌ زيست‌ و سرانجام‌ در سال‌ 1377 هجري‌ شمسي‌ دار فاني‌ را وداع‌ گفت‌. مادر او نيز زني‌ پاكدامن‌ و وارسته‌ بود كه‌ چهار سال‌ پيش‌ از پدرش‌ يعني‌ در سال‌ 1373 در گذشته‌ بود. پدر و مادر ايشان‌ نيز متولد قم‌ بوده‌اند و تا آنجا كه‌ خود از آن‌ اطلاع‌ دارد، خاندانش‌ حدود 200 سال‌ است‌ در قم‌ سكونت‌ دارند. كودكي‌ آيت‌الله‌ مومن‌ باتنگي‌ معيشت‌ خانواده‌ همراه‌ بوده‌، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ ايشان‌ را براي‌ آينده‌اي‌ پر از جهاد و مبارزه‌ آماده‌ مي‌ساخته‌ است‌.
دوران‌ تحصيل
تحصيلات‌ خود را در هفت‌ سالگي‌ آغاز نمود و در مكتب‌ خانه‌اي‌ واقع‌ در محله‌ی‌ «باغ‌ پنبه‌» قم‌، به‌ فراگيري‌ قرآن‌ مشغول‌ شد پس‌ از آن‌ به‌ مكتب‌ ديگري‌ رفته‌ در آنجا كتاب‌ نصاب‌ الصبيان‌ و برخي‌ از كتب‌ ديگر را آموخت‌. پس‌ از مدتي‌ با سفارش‌ برخي‌ به‌ پدر ايشان‌ و موافقت‌ پدر، تحصيلات‌ خود را در مدارس‌ اسلامي‌ ـ ملي‌ آن‌ زمان‌، به‌ تحصيل‌ علوم‌ دبستاني‌ اشتغال‌ پيدا كرد و در مدت‌ دو سال‌ تا كلاس‌ ششم‌ ابتدائي‌ تحصيل‌ كرد بعد از آن‌ سال‌ اول‌ دبيرستان‌ را خواند اما به‌ دليل‌ كم‌ بودن‌ سن‌ قانوني‌ نتوانست‌ در آزمون‌ پايان‌ سال‌ شركت‌ كند. در سال‌ 1332 به‌ تحصيل‌ علوم‌ ديني‌ روي‌ آورد و طي‌ دو سال‌، ادبيات‌ عرب‌، بخش‌ بسياري‌ از «مطوّل‌» و همه‌ «معالم‌ الاصول‌» را فرا گرفت‌ و هم‌ زمان‌، به‌ دليل‌ تنگي‌ معيشت‌ خانواده‌، به‌ آموزگاري‌ نيز مي‌پرداخت‌. پس‌ از آن‌، با توسل‌ به‌ حضرت‌ علي‌ بن‌ موسي‌الرضا(ع‌) و امام‌ عصر (عج‌) توانست‌ رضايت‌ پدر خود را جلب‌ نمايد و صرفاً به‌ تحصيل‌ علوم‌ ديني‌ بپردازد. «شرح‌ لمعه‌» و «قوانين‌ الاصول‌» را در طي‌ يك‌ سال‌ فرا گرفت‌ و «مكاسب‌» و «رسائل‌» شيخ‌ انصاري‌ را پس‌ از دو سال‌ به‌ اتمام‌ رساند و در ششمين‌ سال‌ تحصيل‌، جلد اول‌ «كفايه‌» را آموخت‌ و در درس‌ خارج‌ اصول‌ و فقه‌ شركت‌ جُست‌. هم‌ زمان‌ با تحصيلات‌ فقهي‌ و اصولي‌، به‌ تحصيل‌ حكمت‌ الهي‌ و فلسفه‌ نيز مي‌پرداخت‌ و «شرح‌ منظومه‌» سبزواري‌ و «الهيات‌ شفا» و بخش‌ عمده‌ «اسفار» را فرا مي‌گرفت‌.
در اواخر سال‌ 1342 براي‌ تحصيل‌ عازم‌ نجف‌ اشرف‌ شد و به‌ مدت‌ شش‌ ماه‌ از محضر استادان‌ حوزه‌ علميه‌ بهره‌هاي‌ فراوان‌ برد و سپس‌ به‌ ايران‌ بازگشت‌ و تا سال‌ 1353 به‌ تحصيل‌ خود ادامه‌ داد.
اساتید
حضرت‌ آيت‌الله‌ مؤمن‌ در دوران‌ تحصيل‌ خود از محضر استادان‌ برجسته‌اي‌ بهره‌ برده‌ است‌؛ از جمله‌ «شرح‌ منطق‌» حاجي‌ سبزواري‌ را نزد «حاج‌ شيخ‌ محمد واعظ‌ زاده‌» و «مكاسب‌» شيخ‌ انصاري‌ را نزد آيت‌‌الله‌ مشكيني‌ و آيت‌‌الله‌ شاه‌ آبادي‌ و شيخ‌ ابوالفضل‌ خوانساري‌ و ديگر اساتيد آن‌ زمان‌ فرا گرفت‌ همچنين‌ «رسائل‌» شيخ‌ انصاري‌ را نزد «آيت‌الله‌ حاج‌ شيخ‌ محمد شاه‌ آبادي‌» و جلد اول‌ «كفايه‌ الاصول‌» را نزد مرحوم‌ «آيت‌الله‌ سلطاني طباطبایی‌» و مقداري‌ از جلد دوم‌ آن‌ را نزد مرحوم‌ «آيت‌الله‌ حاج‌ ميرزا محمد مجاهدي‌ تبريزي‌» فرا گرفت‌.
وي‌ در درس‌ اصول‌ حضرت‌ امام‌ خميني‌(ره‌) شركت‌ نمود و چند ماهي‌ نيز در درس‌ فقه‌ آيت‌الله العظمی‌ بروجردي‌ حاضر شد و سپس‌ به‌ درس‌ خارج‌ فقه‌ امام‌(ره‌) كه‌ در باره‌ «مكاسب‌ محرمه‌ و بيع‌» بود، رفت‌ و پايه‌هاي‌ استنباط‌ فقهي‌ خود را نزد آن‌ بزرگوار مستحكم‌ كرد. پس‌ از تبعيد امام‌(ره‌) در سال‌ 1342، به‌ درس‌ فقه‌ و اصول‌ «آيت‌‌الله‌ العظمی سیدمحمّد محقق‌ داماد» رفت‌ و پس‌ از آن‌ مرحوم‌، از درس‌ خارج‌ فقه‌ «آيت‌الله‌ حاج‌ آقا مرتضي‌ حائري‌ یزدی» بهره‌ برد.
استاد او در «فلسفه‌» و «شرح‌ منظومه‌» سبزواري‌، مرحوم‌ آیت‌الله حاج‌ آقا مصطفي‌ خميني‌(ره‌) بود و بعد از آن‌ براي‌ تحصيل‌ الهيات‌ «شفا» و «اسفار» به‌ درس‌ «علامه‌ سيد محمد حسين‌ طباطبايي‌» (ره‌) رفت‌ و سالها به‌ حضور در درس‌ تفسير ايشان‌ نيز توفيق‌ يافت‌. ايشان‌ عمده‌ استادان‌ خود را در حوزه‌، مرحوم‌ امام‌، مرحوم‌ محقق‌ داماد و مرحوم‌ شيخ‌ مرتضي‌ حائري‌ مي‌داند و در باره‌ آنها مي‌گويد: «اين‌ سه‌ بزرگوار، صرف‌ باز گو كردن‌ در نظرشان‌ نبود؛ بلكه‌ تحقيقي‌ بحث‌ مي‌كردند؛ مخصوصاً امام‌ كه‌ وقتي‌ مسأله‌اي‌ را مي‌خواست‌ طرح‌ بكند، مانند اين‌ بود كه‌ اصلاً خودش‌ مي‌خواهد اين‌ مسأله‌ را عنوان‌ كند. با كمال‌ دقت‌ مطرح‌ مي‌كردند و حرفهاي‌ علماي‌ ديگر را مطرح‌ مي‌كردند و نقض‌ و ابرام‌ مي‌كردند و طلبه‌ را اجتهادي‌ بار مي‌آوردند».
هم‌ مباحثه‌اي‌ها و شاگردان‌
از هم‌ مباحثه‌اي‌هاي‌ آيت‌الله‌ مؤمن‌، مي‌توان‌ از «آيت‌الله‌ حاج‌ ميرزا ابوالحسن‌ مصلحي‌ اراكي‌» (فرزند آيت‌الله‌ اراكي‌)، «آيت‌الله‌ طاهري‌ خرم‌ آبادي‌»، «آيت‌الله‌ حاج‌ سيد محمد حسيني‌ كاشاني‌»، «مرحوم‌ آیت‌الله رباني‌ املشي‌»، «شهيد حيدري‌ نهاوندي‌» و «استاد حاج‌ شيخ‌ حسن‌ تهراني‌» نام‌ برد. همچنين‌ شاگردان‌ بسياري‌ از محضر ايشان‌، كسب‌ فيض‌ نموده‌اند كه‌ در بين‌ آنها، مي‌توان‌ از «حجت الاسلام والمسلمین دكتر حسن‌ روحاني‌»، «حجت‌الاسلام‌ والمسلمين‌ فياضي‌»، «حجت‌الاسلام‌ والمسلمين‌ ناظم‌ زاده‌»، «حجت‌الاسلام‌ والمسلمين‌ برهاني‌» و «حجت‌الاسلام‌ والمسلمين‌ اختري‌» نام‌ برد. اينان‌ برخي‌ از شاگردان‌ وي‌ بوده‌ كه‌ در مباحث‌ سطح‌ عالي‌ از تدريس‌ وي‌ بهره‌ بردند. همچنين‌ در درس‌ خارج‌ اصول‌ و فقه‌ ايشان‌، فضلاي‌ متعددي‌ شركت‌ كرده‌اند كه‌ عده‌اي‌ از آنها هم‌ اكنون‌ به‌ تدريس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ و سطوح‌ عالي‌ حوزه‌ اشتغال‌ دارند.
فعاليتهاي‌ علمي‌ و فرهنگي‌
زندگي‌ آيت‌الله‌ محمد مؤمن‌ با تلاشهاي‌ علمي‌ و فرهنگي‌ فراواني‌ همراه‌ است‌. ايشان‌ در طي‌ سالهاي‌ متمادي‌ به‌ تربيت‌ طلاب‌ جوان‌ همت‌ گماشته‌ است‌ و در اين‌ ميان‌، شاگردان‌ ممتازي‌ را به‌ جامعه‌ی‌ علمي‌ و سياسي‌ كشور تقديم‌ داشته‌ است‌. ايشان‌ پس‌ از فراگيري‌ يك‌ دوره‌ی‌ كامل‌ اصول‌، به‌ تدريس‌ چند دوره‌ «رسائل‌» شيخ‌ انصاري‌، مقداري‌ از «مكاسب‌» و «شرح‌ تجريد الاعتقاد»، «بداية‌الحكمه‌» و «نهاية‌الحكمه‌» و بخشي‌ از «اسفار و عرشيه‌» نائل‌ آمد. با پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ و كم‌ شدن‌ حجم‌ مسؤوليت‌ها، در سال‌ 1362 به‌ تدريس‌ درس‌ خارج‌ اصول‌ پرداخت‌ كه‌ هم‌ اكنون‌ به‌ تدريس‌ دورة‌ سوم‌ آن‌ اشتغال‌ دارد. تدريس‌ بحث‌ معاملات‌ «تحريرالوسيله‌» حضرت‌ امام‌ خميني‌(ره‌)، كتاب‌ قضا و شهادات‌ و عمدة‌ حدود و مسائل‌ مستحدثه‌ در قالب‌ درس‌ خارج‌ فقه‌ از ديگر برنامه‌هاي‌ درسي‌ ايشان‌ براي‌ پرورش‌ طلاب‌ جوان‌ و طالب‌ اجتهاد بوده‌ است‌ ايشان‌ هم‌ اينك‌ به‌ تدريس‌ مبحث‌ حكومت‌ اسلامي‌ نيز مشغول‌ است‌.
از آيت‌الله‌ مؤمن‌، آثار فراواني‌ در مطبوعات‌ به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌. همچنين‌ ايشان‌ در زمينه‌ علوم‌ اسلامي‌ كتب‌ شايان‌ توجهي‌ به‌ جامعه‌ علمي‌ كشور تقديم‌ نموده‌ است‌ كه‌ به‌ برخي‌ از آنها اشاره‌ مي‌رود:
1ـ تقريرات‌ درس‌هاي‌ اصول‌، مكاسب‌ محرمه‌ و بيع‌ حضرت‌ امام‌ خميني‌(ره‌) با حواشي‌ معظم‌ له‌ بر آن‌
2ـ تقريرات‌ درس‌ ‌آيت‌الله‌ العظمی محقق‌ داماد (صوم‌ و صلات)
3ـ ولايت‌ امام‌ و پيامبر(ص‌) بر امر قانونگذاري‌ كلي‌
4ـ ولايت‌ امام‌ و پيامبر(ص‌) بر جامعه‌ اسلامي‌
5ـ حاشيه‌ بر اسفار و شواهد الربوبيّه‌
6- الولایه الالهیه الاسلامیه او الحکومه الاسلامیه
7- تسدید الأصول (اصول‌ فقه‌ استدلالي‌)
8- کلمات سدیده فی مسایل جدیده (ده‌ رساله‌ فقهي‌ در مسائل‌ مستحدثه)
9- مبانی تحریر‌الوسیله (قضاء و شهادات)
10- مبانی تحریر‌الوسیله (حدود)
11- خاطرات آیت‌الله مؤمن قمی (مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
12- خاطرات و گفتگوهای سیاسی آیت‌الله محمد مؤمن قمی (نشر معارف)
13- بررسی وظایف و حدود اختیارات ولی فقیه (درس‌های خارج فقه)
14- جایگاه احکام حکومتی و اختیارات ولی فقیه
15- حکومت حکیمانه (نقد نظریه حکمت و حکومت، درس‌های خارج فقه)
16- منابع مالی در حاکمیت فقیه (درس‌های خارج فقه)
17- اموال و ثروت های عمومی در حکومت اسلامی (درس خارج ولایت فقیه)
18- فقه و احکام پزشکی
از ديگر فعاليتهاي‌ علمي‌ و فرهنگي‌ ايشان‌ مي‌توان‌ از تدوين‌ و تنظيم‌ آيين‌ نامه‌هاي‌ داخلي‌ شوراي‌ مديريت‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌ ياد كرد كه‌ در دوره‌ تصدي‌ ايشان‌ انجام‌ گرفت‌ و هم‌ اكنون‌ با همت‌ مسؤولان‌ آن‌ مركز سير تكاملي‌ خويش‌ را مي‌پيمايد.
فعاليتهاي‌ سياسي‌
دفتر زندگاني‌ آيت‌الله‌ محمد مومن‌، پيش‌ و پس‌ از انقلاب‌، سرشار از مبارزه‌ و هدايتهاي‌ سياسي‌ است‌. در حدود سال‌ 1343 در مجلس‌ آن‌ روز، لايحه‌ی‌ كاپيتولاسيون‌ مطرح‌ شد. به‌ دنبال‌ اين‌ قضيه‌، امام‌ خميني‌(ره‌) در نطقهاي‌ آتشين‌ خود، ضمن‌ محكوم‌ كردن‌ اين‌ مسأله‌، همة‌ مسلمانان‌ و علماي‌ اسلام‌ را به‌ مبارزه‌ با آن‌ دعوت‌ كردند. رژيم‌ شاه‌ كه‌ از افشاگريهاي‌ امام‌ خميني‌(ره‌) مي‌هراسيد ايشان‌ را دستگير و پس‌ از دو ماه‌ آن‌ بزرگوار را در منزلي‌ در قيطريه‌ تهران‌ محصور و ممنوع‌ الملاقات‌ مي‌كند در اواخر سال‌ 1342 به‌ قصد زيارت‌ عتبات‌ عاليات‌ و حضور در درس‌ خارج‌ علماء نجف‌ اشرف‌ به‌ عراق‌ مشرف‌ شد و نزديك‌ 6 ماه‌ اين‌ سفر به‌ طول‌ انجاميد پس‌ از آن‌ در مرداد ماه‌ 1343 به‌ ايران‌ مراجعت‌ مي‌كردند. به‌ دنبال‌ دستگيري‌ مجدد حضرت‌ امام‌ (ره‌) و تبعيد به‌ تركيه‌، آيت‌‌الله‌ مؤمن‌ به‌ عنوان‌ سفر زيارتي‌ قصد تشرّف‌ به‌ نجف‌ اشرف‌ داشت‌ را كه‌ مرحوم‌ آیت‌الله حاج‌ شيخ‌ مرتضي‌ حائري‌ از ايشان‌ خواست‌ تا پيامي‌ را به‌ «آيت‌الله‌ العظمی سيد محسن‌ حكيم‌» ابلاغ‌ نمايد. قرار بود آيت‌الله‌ مؤمن‌ اين‌ پيام‌ را از طريق‌ امام‌ موسي‌ صدر(ره‌) يا حاج‌ شيخ‌ نصرالله‌ خلخالي‌(ره‌) به‌ سمع‌ آيت‌الله‌ العظمی حكيم‌ برساند. پيام‌ اين‌ بود كه‌ هم‌ اكنون‌، حاج‌ آقا روح‌الله‌ (حضرت‌ امام‌ خميني‌) در صف‌ مراجع‌ تقليدند و دستگيري‌ و تبعيد ايشان‌، در واقع‌، توهين‌ به‌ مرجعيت‌ شيعه‌ خواهد بود. از اين‌ رو، لازم‌ است‌ آيت‌الله‌ العظمی سيد محسن‌ حكيم‌، نسبت‌ به‌ اين‌ مسأله‌ واكنش‌ نشان‌ داده‌، خواستار بازگشت‌ ايشان‌ و رفع‌ تبعيد معظم‌ له‌ شوند.
از فعاليتهاي‌ ديگر كه‌ در كارنامه‌ی‌ مبارزاتي‌ آيت‌الله‌ مؤمن‌ مي‌درخشد، رساندن‌ مفاد نامه‌ی‌ تعدادي‌ از اعضاي‌ جامعه‌ی‌ مدرسين‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌، مبني‌ بر اعلام‌ مرجعيت‌ امام‌ خميني‌(ره‌) به‌ دست‌ امام‌ خميني‌(ره‌) بود. مفاد اين‌ نامه‌ را آيت‌الله‌ مومن‌، در نجف‌ اشرف‌ به‌ محضر امام‌(ره‌) تقديم‌ نمود. حضرت امام‌ خميني‌(ره‌) كه‌ هميشه‌ از قبول‌ مرجعيت‌ و عناويني‌ اين‌ گونه‌ سرباز مي‌زد، ابتدا بدان‌ اعتراض‌ مي‌كند. آيت‌الله‌ مومن‌ با بيان‌ وضعيت‌ حساس‌ آن‌ دوره‌، جنبه‌هاي‌ سياسي‌ و مبارزاتي‌ اين‌ تصميم‌ را خدمت‌ امام‌(ره‌) عرض‌ مي‌نمايد و به‌ ايشان‌ عرض‌ مي‌كند علت‌ تصميم‌ اعضای جامعه‌ مدرسين‌ مبني‌ بر اعلام‌ مرجعيت‌ اين‌ است‌ كه‌ آنها تنها حضرتعالي‌ را براي‌ مقابله‌ با رژيم‌ فاسد شاه‌ صالح‌ مي‌دانند از اين‌ رو وظيفه‌ خود دانستند تا حضرتعالي‌ را به‌ عنوان‌ مرجع‌ تقليد معرفي‌ كنند. بدين‌ گونه‌ امام‌(ره‌) در برابر اين‌ اعلام‌ مرجعيت‌، سكوت‌ مي‌فرمايد.
حضور ايشان‌ در جلسات‌ جامعه‌ مدرسين‌، در پيش‌ از انقلاب‌، و پي‌گيري‌ مصوبات‌ و بيانيه‌هاي‌ آن‌ از فعاليت‌هاي‌ درخشان‌ ايشان‌ است‌ كه‌ سرانجام‌ به‌ دستگيري‌ و تبعيد ايشان‌ در سال‌ 1353 منجر شد. ايشان‌ به‌ سه‌ سال‌ اقامت‌ اجباري‌ در شهداد كرمان‌ محكوم‌ شد كه‌ پس‌ از گذراندن‌ هفت‌ يا هشت‌ ماه‌ اقامت‌ در شهداد بقيه‌ مدت‌ را در تويسركان‌ به‌ تبعيد گذراند اما تبعيد ايشان‌ باعث‌ نشد كه‌ افشاگريها و مبارزات‌ سياسي‌ ايشان‌ پايان‌ يابد؛ بلكه‌ در آنجا نيز با بيان‌ احكام‌ اسلامي‌ و در لابلاي‌ آن‌، مسائل‌ مهم‌ انقلاب‌، ماهيت‌ رژيم‌ شاه‌ را بر مردم‌ آشكار مي‌كردند و آنها را به‌ تقليد و پيروي‌ از مرجعيت‌ شيعه‌، به‌ ويژه‌ امام‌ خميني‌(ره‌)، كه‌ در آن‌ زمان‌ پرچمدار مبارزه‌ بود، دعوت‌ مي‌كردند.
با پيروزي‌ انقلاب‌ شكوهمند اسلامي‌ ايران‌، فعاليتهاي‌ آيت‌الله‌ مؤمن‌ در قالب‌ مسئوليت‌هاي‌ اجرايي‌ و روشنگري‌هاي‌ درسي‌ و اخلاقي‌ ادامه‌ يافت‌.
مهم‌ترين‌ مسئوليت‌هاي‌ ايشان‌، پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ به‌ شرح‌ زير است:
1ـ مسؤوليت‌ انتخاب‌ و اعزام‌ قضات‌ شرع‌ دادگاههاي‌ انقلاب‌ در سراسر كشور به‌ دستور حضرت‌ امام‌ خميني‌(ره‌)
2ـ رياست‌ دادگاه‌ عالي‌ انقلاب‌ اسلامي‌
3ـ عضويت‌ در شوراي‌ عالي‌ قضايي‌
4ـ عضويت‌ در شوراي‌ نگهبان‌ با حكم‌ حضرت امام‌ خميني‌(ره‌) در سال‌ 1362 و ابقاء در آن‌ مسؤوليت‌ با حكم‌ مقام‌ معظم‌ رهبري‌ تاکنون (1397)
5ـ مديريت‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌ و عضويت‌ در شوراي‌ عالي‌ سياستگذاري‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌ از سال‌ 1371 تا 1374 و نيز عضويت‌ در دوره‌ چهارم‌ شوراي‌ عالي‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌
6ـ نمايندگي‌ در دوره‌‌های‌ اول و دوم‌ مجلس‌ خبرگان‌ رهبري‌ از طرف‌ مردم‌ سمنان‌ و در دوره‌ سوم، چهارم و پنجم‌ به‌ نمايندگي‌ از مردم‌ قم‌
7ـ رياست‌ مجمع‌ فقه‌ اهل‌ بيت‌ (ع‌)
شورای عالی قضایی
بعد از شهادت شهید آیت‌الله بهشتی و شهید آیت‌الله قدوسی در سال 1360، حضرت امام(ره) آیت‌الله موسوی اردبیلی را به عنوان رئیس دیوان عالی کشور و آیت‌الله ربانی املشی را به عنوان دادستان کل کشور تعیین کردند. سه تن دیگر از اعضای شورای عالی قضایی نیز به انتخاب قضات، تعیین می‌شدند؛ مراتب شرط احراز این سمت، برخورداری از اجتهاد بود و حضرت امام(ره) می‌بایست اجتهاد آنان را تأیید کنند. آیت‌الله مؤمن به عنوان یکی از اعضای شورای عالی برگزیده شد و ضمن اینکه سرپرست دادگاه‌های عالی بود، با حفظ سمت، وظیفه‌ی تعیین قضات را هم بر عهده گرفت.
آیت‌الله مؤمن در رابطه با همکاری با قوه قضائیه و دادگاه‌های انقلاب در تعیین قضات شرع، مسئولیت شناسایی، معرفی و صحبت با آنها و قول گرفتن برای همکاری با قوه قضائیه را عهده‌دار بود و بعد از صدور ابلاغیه و امضای آن توسط یکی از حضرات آیت‌الله منتظری و آیت‌الله بهشتی (در زمان حیات) که از سوی امام(ره) انتخاب شده بودند، به محل کار خود اعزام می‌شدند. در نهایت، تمام قضات دادگاه‌های انقلاب به این ترتیب انتخاب و اعزام شدند. [1]
آیت‌الله مومن در اواخر سال 1361 به اتفاق حضرت آیت‌الله جوادی آملی و مرحوم آیت‌الله ربانی املشی از شورای عالی قضایی استعفا دادند. [2]
شورای نگهبان
حضرت آیت‌الله مؤمن در مورد چگونگی ورود به شورای نگهبان و استدامه‌ی آن تاکنون می‌فرمایند: «... از شورای عالی قضایی بیرون آمدم و از طرف حضرت امام(ره) به عنوان عضو فقهای شورای نگهبان انتخاب شدم؛ به این شرح که بعد از سال سوم، قرعه کشی صورت گرفت و سه تن از فقها از شورای نگهبان، خارج شدند.
این افراد عبارت بودند از: آقایان رضوانی، مهدوی کنی، ربانی املشی، و به جای آنان سه نفر دیگر یعنی آقایان محمدی گیلانی و امامی کاشانی و بنده از سوی حضرت امام(ره) در نیمه دوم دوره (یعنی از سال چهارم) انتخاب شدیم. در آن مقطع بنده در تهران بودم و از قضا این ماجرا با افتتاح اولین اجلاسیه‌ی خبرگان، همزمان شد. بنده عضو مجلس مزبور هم بودم و در همان مقطع نیز سرپرستی دادگاه عالی انقلاب از ما تحویل گرفته شد که در اصل، پایان همکاری بنده با قوه‌ی قضائیه در دادگاه عالی انقلاب و شورای عالی قضایی، با شروع کار من در شورای نگهبان که 24 یا 25 تیر 1362 بود، مقارن شد. مجلس خبرگان رهبری هم در همان ایام در روز پنجشنبه آغاز به کار کرد و پنج روز هم به درازا کشید. روز چهارمِ مجلس مزبور مصادف با یکشنبه بود، نخستین روزی که بنده در جلسه‌ی شورای نگهبان هم شرکت کردم.
گفتنی است که بنده عضو خبرگانِ تدوین قانون اساسی نبودم؛ اما در شورای نگهبان در زمان حیات حضرت امام(ره)، عضویت در خبرگان رهبری داشتم. در ششمین سالی که عضو شورای نگهبان بودم، حضرت امام(ره) رحلت فرمودند. وقتی ایشان در شب 14 خرداد 1368 از دنیا رفتند، حدود 40 روز از دوره‌ی نخست عضویت ما در شورای نگهبان باقی مانده بود. بنده قصد داشتم که در دوره‌ی دوم، از عضویت خودداری کنم. حتی در دوره نخست نیز تمایلی به این کار نداشتم؛ ولی حاج احمد آقا خمینی به بنده تلفن کردند و ابراز کردند که خوب است بنده عضو شورای نگهبان باشم؛ لذا کسی را به عنوان واسطه، خدمت امام(ره) فرستادم اجازه بگیرند که بنده در قم مشغول کارهای علمی باشم. حضرت امام(ره) اجازه نفرمودند. حاج احمد آقا به بنده گفتند: وقتی به امام(ره) عرض کردم که آقای مؤمن می خواهند درس بخوانند. فرمودند: « می‌خواهد درس بخواند که چه؟ برای اینکه به اسلام خدمت بکند؟ خُب! این سفره‌ی گسترده! بفرما خدمت به اسلام کن!»
خلاصه اینکه بنده ناگهان شنیدم که ابلاغم را رادیو خواند؛ با اینکه خودم راضی نبودم؛ ولی امر امام(ره) لازم‌الاطاعه بود. شش سال از این ماجرا گذشت و امام(ره) دارفانی را وداع گفتند.
در اوایل رهبری حضرت آیت‌الله خامنه ای باز هم مترصد بودم که از شورای نگهبان کناره گیری کنم؛ ولی شرایط را مناسب ندیدم. البته مقام معظم رهبری هم چیزی به ما نفرمودند. ما در شورای بازنگری قانون اساسی و درگیر آن بودیم که ناگهان پاسدارها خبر دادند که ابلاغ بنده را در خصوص انتخاب مجدد برای عضویت در شورای نگهبان از رادیو خوانده‌اند. بنده خدمت آقای خامنه‌ای عرض کردم که شما با بنده صحبتی در این خصوص نفرمودید. فرمودند: «من مسلم گرفته بودم که شما هستید.»
دوره دوم عضویت در شورای نگهبان هم تا سال 1374 به درازا کشید. برای دوره‌ی سوم، بنده نامه‌ای خدمت آقا نوشتم که ایشان موافقت کنند که بنده در شورا نباشم؛ ولی به هر حال مورد قبول واقع نشد و از اطراف هم از طریق دفتر مقام معظم رهبری و نیز آقای هاشمی رفسنجانی و همچنین خود فقها و حقوقدانان شورای نگهبان فشار آوردند و حتی برای مقام معظم رهبری نامه نوشتند که مؤمن حتماً باید عضو شورای نگهبان باشد!»
[3]
معتمد ولایت
«رهبر انقلاب: اگر به آقای مؤمن اعتماد نشود به هیچ فرد دیگر نمی‌شود اعتماد کرد»
یکی از برگ‌های اتفاقات سال ۸۸ که در نوع خود بی‌نظیر بود، دیدار رهبر معظم انقلاب با نمایندگان ستادهای انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری سال ۸۸ در سه شنبه‌ی همان هفته‌ی اول پس از انتخابات است؛ دیداری که نمایندگان هر یک از ستادهای انتخاباتی آقایان کروبی، موسوی، رضایی و احمدی‌نژاد صحبت کردند و نمایندگان وزارت کشور و شورای نگهبان نیز به ادعاها پاسخ دادند.
آقای الویری (نماینده ستاد آقای کروبی) در اواخر این جلسه خطاب به مقام معظم رهبری می‌گوید:«از دید دوستان به دلیل همان چهار سرفصل تخلفاتی که بیان شده، انتخابات مخدوش است و باید ابطال شود. راه حل را هم در این می‌داند که یک هیئت حقیقت‌یاب برای حل مسئله از طرف رهبری تعیین شود؛ همان طوری که در دوره حضرت امام، ایشان هیئت سه‌نفره‌ای را برای رسیدگی به اختلافات بنی‌صدر با سایر مسئولان کشور شکل دادند و مسئله حل شد. رهبر انقلاب بلافاصله می‌گویند: «که آخر حل هم نشد! یادتان است دیگر؟».
آقای الویری اصرار دارد که با توجه به شبهات مطرح‌شده، شورای نگهبان نمی‌تواند مرجع رسیدگی به شکایات قرار بگیرد چون هفت نفر از اعضای آن صریحاً از یکی از نامزد‌ها حمایت کرده‌اند و موضع‌گیری خاصّی دارند.
رهبر انقلاب از آقای زنگنه (نماینده ستاد آقای موسوی) که از قبل درخواست داشته تا صحبت کند، می‌خواهند از فرصت یک دقیقه‌ای‌اش استفاده کند. او نیز تاکید می‌کند که این چهل میلیون رای به جمهوری اسلامی بوده و افتخار نظام است اما معترضان با مخدوش و عوض‌شدن آراء مشکل دارند. او از صدا و سیما گلایه دارد که معترضان را اوباش معرفی می‌کند و نیز معتقد است که مردم به این وزارت کشور و شورای نگهبان اعتماد نمی‌کنند: «حضرتعالی به عنوان پدر ملت و کسی که همه قبولتان دارند، وارد مسئله بشوید. اعتماد مردم باید جلب بشود. این مهم است».
آقای زنگنه از تقسیم‌شدن جامعه که به ضرر کشور است، نگرانی دارد و می‌گوید ما فرمایش‌های شما برای اتحاد و اتفاق ملّی را قبول داریم ولی مردم از اینکه احساس می‌کنند به رای آنها آسیب رسیده عصبانی هستند.
حضرت آیت الله خامنه ای به آقای زنگنه یاد آوری می‌کنند که شما گاهی آدم احساساتی‌ای هستید. الان هم یک مقدار از حرف‌هایتان ناشی از احساسات است. بعد توضیح می‌دهند: «شما می‌گویید مردم عصبانی‌اند. این طبیعی است. شما خیال می‌کنید وقتی که آقای خاتمی با ۲۰ میلیون رای پیروز شد، یک عده‌ای عصبانی نبودند؟ خب چرا، آنها هم عصبانی بودند؛ آنها هم همین حرف را می‌زدند؛ آنها هم همین داعیه‌ها و طلبکاری‌ها را می‌کردند. همان وقت به من هم مراجعه کردند. یکی از مسئولین عالی‌رتبه‌ی آن روز آمد پیش من و از من خواست که آقا این انتخابات را ابطال کنید. من آنچنان تشری زدم که به نظرم بعد از آن بین ما و آن مسئول هنوز هم درست اصلاح نشده. البته امیدوارم حالا این حرف‌های من موجب نشود که بین ما و شما همین جور اصلاح نشود تا چند سال.» رهبر انقلاب به آقای زنگنه که مدت‌ها در نظام مسئولیت داشته و دست‌اندرکار امور بوده یادآوری می‌کنند که امکان تقلب در چنین موردی که بیش از ۱۰ میلیون اختلاف رای وجود دارد بسیار پایین است؛ اگر هم تردیدی هست، می‌توان از آدم‌های باتجربه در وزارت کشور که در جریان این امور هستند و بسیاری‌شان هم با آقای احمدی‌نژاد موافق نیستند، پرسید.
سپس تاکید می‌کنند اگر در این نظام نتوان به کسانی مانند آیات مومن و آقای جنتی اعتماد کرد، به هیچ فرد دیگری هم نمی‌توان؛ چرا که آنها برای بردن و آوردن کسی، دینشان را از دست نمی‌دهند. فقهای شورای نگهبان آدم‌های قرص و محکمی هستند که مو را از ماست می‌کشند و بررسی شکایات نیز بر عهده همان‌هاست.
[4]
بهتان شرم‌آور
شبکه بی بی سی فارسی در ادامه‌ی فعالیت های خصمانه ی خود علیه امام(ره) و انقلاب اسلامی و در جدیدترین اقدام این چنینی خود دست به ساخت مستندی با عنوان «بهتان برای حفظ نظام» زده است که سراسر کذب و دروغ علیه شخص حضرت امام (ره) و یار صدیق ایشان آیت الله مؤمن می باشد.
در این مستند که توسط حسین باستانی تولید شده است با استناد به حدیث معروف «الفقهاء أمناء الرسل، فإذا رأیتم الفقهاء قد رکنوا إلى السلاطین فاتهموهم» سعی در القای این نکته است که امام خمینی(ره) در دروس ولایت فقیه در نجف و پیش از انقلاب، جواز تهمت‌زدن به مخالفانش را به هواداران خود داده است و همچنین پس از پیروزی انقلاب نیز گاهی قائل به جواز دروغ‌گویی و حتی شرب‌خمر و... شده است!
در ادامه نیز ادعا می‌کند آیت‌الله مومن هم حکمی داده‌اند که در آن، نظام در برخورد با مخالفان مجاز است تا به آنها لواط یا زنا نسبت دهد!
اما آیا امام(ره) اجازه شرعی داده تا به هر مخالفی تهمت زده شود؟ در همان صفحات کتاب ولایت فقیه مشخص است که امام(ره) ناظر به چه کسانی به این روایت اشاره کرده است:
«اشکال سر آنهاست که عمامه بر سر‏‎ ‎‏گذاشته و چهار کلمه هم اینجا یا جای دیگر خوانده یا نخوانده و برای شکم یا بسط‏‎ ‎‏ریاست به این دستگاه‌ها پیوسته‌اند. با اینها باید چه کنیم؟‏ ‏‏اینها از فقهای اسلام نیستند. بسیاری از اینها را سازمان امنیت ایران معمم کرده تا‏‎ ‎‏دعا کنند. اگر در اعیاد و دیگر مراسم نتوانست به زور و جبر ائمه جماعت را وادار کند که‏‎ ‎‏حضور یابند، از خودشان داشته باشند تا «جل جلاله» بگویند! اخیرا لقب «جل جلاله» به‏‎ ‎‏او [یعنی به شاه] ‎‏داده‌اند! اینها فقها نیستند؛ «شناخته شده»اند! مردم اینها را می‌شناسند.»
یعنی امام(ره) حکمی راجع به همه مخالفان صادر نکرده بلکه مساله منحصر است به «جل‌جلاله‌گویان به شاه». اما برای برخورد با آن معممان هم امام اجازه تهمت‌زدن صادر نکرده است (اصلا اشاره امام به آن روایت از جهت دیگری است که در ادامه خواهد آمد)، بلکه روش تجویزی امام برای برخورد با آنها از نظر امام، چنین است:
«‏‏‏باید جوان‌های ما عمامه اینها را بردارند. عمامه این آخوندهایی که به نام فقهای اسلام، به اسم علمای اسلام، این‌طور مفسده در جامعه مسلمین ایجاد می‌کنند باید برداشته شود. ‎من نمی‌دانم جوان‌های ما در ایران مرده‌اند؟ کجا هستند؟ ما که بودیم این‌طور نبود. چرا‏‎ ‎‏عمامه‌های اینها را برنمی‌دارند؟ من نمی‌گویم بکشند؛ اینها قابل کشتن نیستند؛ لکن‏‎ ‎‎‏عمامه از سرشان بردارند. مردم موظف هستند، جوان‌های غیور ما در ایران موظف هستند که‏‎ ‎‏نگذارند این نوع آخوندها (جل‌جلاله‌گوها) معمم در جوامع ظاهر شوند و با عمامه بین‏‎ ‎‏مردم بیایند. لازم نیست آنها را خیلی کتک بزنند؛ لیکن عمامه‌هایشان را بردارند؛ نگذارند‏‎ ‎‏معمم ظاهر شوند. این لباس شریف است، نباید بر تن هرکسی باشد. عرض کردم که‏‎ ‎‏علمای اسلام از این مطالب منزه هستند و در این دستگاه‌ها نبوده و نیستند. و آنهایی که به‏‎ ‎‏این دستگاه وابسته‌اند، مفتخورهایی هستند که خود را به مذهب و علما بسته‌اند؛ و‏‎ ‎‏حساب‌شان اصلا جداست و مردم آنها را می‌شناسند.»
اما در مورد جواز شرب‌خمر و دروغ برای حفظ نفوس مومنان، موضوع مربوط به بحث دیگری است و ربطی به جواز بهتان به مخالفان ندارد و مختص امام(ره) هم نیست بلکه از مباحث رایج در فقه است و کمتر کسی در آن شک و شبهه کرده است. در فقه بحثی هست با عنوان «تزاحم» به این معنی که گاهی در مقام امتثال و اطاعت اوامر و نواهی شرعی، دو حکم داریم که هردو قابل انجام نیستند یعنی مکلف قادر به انجام هر دو در یک زمان نیست. سخن امام‌خمینی(ره) در باب اهمیت حفظ نفوس نسبت به شرب‌خمر و دروغ و... که در مستند نقل شده نیز ناظر به همین «تزاحم احکام» است:
«واجب است بر همه ما، بر همه شما که اگر توطئه‌ای دیدید و اگر رفت و آمد مشکوکی را دیدید، خودتان توجه کنید و اطلاع بدهید. یک بیچاره‌ای به من نوشته بود: «شما گفتید که همه اینها باید تجسس بکنند یا نظارت بکنند، خوب، در قرآن می‌فرماید که: و لا تجسسوا.» راست است. قرآن فرموده است. مطاع هم هست امر خدا. اما قرآن حفظ نفس آدم را هم فرموده است که هر کسی باید لا تقتلوا انفسکم. این اشکال را به سیدالشهدا بکنید {که نفس خودش را و غیر خودش را فدا کرد.}
احکام اسلام برای مصلحت مسلمین است، برای مصلحت اسلام است. اگر ما اسلام را در خطر دیدیم، همه‌مان باید از بین برویم تا حفظش کنیم. اگر دماء مسلمین را در خطر دیدیم، دیدیم که یک دسته دارند توطئه می‌کنند که بریزند و یک جمعیت بیگناهی را بکشند، بر همه ما واجب است که جاسوسی کنیم. بر همه ما واجب است که نظر کنیم و توجه کنیم و نگذاریم یک همچون غائله‌ای پیدا بشود. حفظ جان مسلمان بالاتر از سایر چیزهاست. حفظ خود اسلام از جان مسلمان هم بالاتر است.» (خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام خمینی، ج15، ص116)
این تزاحم احکام هم بدون ملاک نیست و امام(ره) در این مورد، چیزی بیشتر از سایران نگفته‌اند و عقل هم حکم می‌کند که مصلحت بالاتر و مهم‌تر را به‌پای مصلحت‌های دارای اهمیت کمتر قربانی و ذبح نکنیم و امام(ره) در این مساله، مثال سیدالشهداء(ع) را هم آورده‌اند که بین حفظ جان-که واجب است- و حفظ دین، مهم‌تر را برگزیده است. حکومت هم از آن جهت که ضامن اجرای احکام اسلام و حفظ نفوس مسلمین است، اهمیت پیدا می‌کند.
در قسمت دیگر، حسین باستانی ستون نویس ثابت بی‌بی‌سی در مستندش از زبان محسن کدیور مدعی شده آیت‌الله مومن عضو فقهای شورای نگهبان حکمی داده‌ است که طی آن، نظام اسلامی در برخورد با مخالفان مجاز است تا به آنها لواط یا زنا نسبت دهد؛ و حکومت هم این حکم را جواز شرعی چنین کاری تلقی کرده ‌است. طرح این مطلب هم ابداً جدید نیست و پیشتر عبدالکریم سروش هم در نامه ای به آیت‌الله مکارم‌شیرازی نوشته بود:
«سخن دیگری هم با آیت‌‌الله مکارم‌‌شیرازی و فقیهان دلسوز و دردمند دارم. بازی نکردن با دیانت مردم البته دغدغه‌‌ای مبارک است. اما مصداق اهمش آب خوردن روزه‌‌داران عطشناک نیست. مصداقش آن است که فقیهی چون آیت‌‌الله محمد مومن، عضو فقهای شورای نگهبان، صریحاً فتوا می‌‌دهد که جائز بل راجح است که به بددینان و بدعت‌‌گذاران تهمت زنا و لواط بزنیم تا از میدان به ‌‌در روند و از شرشان آسوده شویم.»
این دروغ بستن به آیت‌‌الله مومن درحالی است که همان پنج‌‌سال پیش و درست بعد از انتشار مطلب عبدالکریم سروش، عطاءالله مهاجرانی خطاب به او نوشته بود:
«به گمانم دکتر سروش متن نوشته آیت‌‌الله مومن را ندیده‌‌اند، یا دقیق نخوانده‌‌اند یا نسخه مورد استناد ایشان به کلی متفاوت از نسخه‌‌ای است که اینجانب دیده‌‌ام و گرنه ممکن نبود چنین نسبتی را به آیت‌‌الله مومن بدهند. اتفاقاً برعکس نقل قول دکتر سروش، آیت‌‌الله مومن کوشیده‌‌اند برای واژه «باهتوهم» تفسیری ارائه کنند تا با خرد و عدالت و انصاف سازگار باشد. تا جایی که می‌‌دانم ایشان تنها فقیهی بوده‌‌اند که در باره‌ی برداشت مشهور از حدیث کافی تردید و تشکیک کرده‌‌اند. در صفحه ۴۵۱ جلد دوم کتاب «مبانی تحریر‌‌الوسیله»، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل‌‌البیت، در ذیل حدیث کافی ایشان نکته مهمی را با عنوان روشنگری آورده‌‌اند:
[آغاز نقل قول مهاجرانی از آیت‌‌الله مومن] «أن‌‌ ‌‌قوله‌‌: «باهتوهم‌‌« ترغیب‌‌ ‌‌فی‌‌ إیراد البهتان‌‌ و الفریة علیهم‌‌، و إطلاقه‌‌ شامل‌‌ لقذفهم‌‌ بمثل‌‌ الزنا و اللواط، لکنّه‌‌ مبنی‌‌ ‌‌علی‌‌ کون‌‌ المباهتة هنا بمعنی‌‌ إیراد البهتان‌‌، و ‌‌هو‌‌ ‌‌غیر‌‌ مسلّم‌‌؛ إذ ‌‌من‌‌ المحتمل‌‌ آن یراد ‌‌بها‌‌ جعلهم‌‌ متحیّرین‌‌ بإلزامهم‌‌ ببطلان‌‌ قولهم‌‌ بالحجج‌‌ القاطعة، ‌‌کما‌‌ ‌‌فی‌‌ ‌‌قوله‌‌ ‌‌تعالی‌‌ فَبُهت‌‌ الَّذِی‌‌ کَفَرَ، فحاصل‌‌ الحدیث‌‌: أنّه‌‌ ‌‌یجب‌‌ هتک‌‌ حیثیاتهم‌‌ بذکر ‌‌ما فیهم‌‌، ‌‌کما‌‌ ‌‌یجب‌‌ جعلهم‌‌ مبهوتین‌‌ بإقامة الحجج‌‌ القاطعة ‌‌علی‌‌ بطلان‌‌ مقالتهم‌‌، و ‌‌مع‌‌ ‌‌هذا‌‌ الاحتمال‌‌ ‌‌فلا‌‌ حجّة ‌‌فیها‌‌ ‌‌علی‌‌ جواز قذفهم‌‌، ‌‌بل‌‌ آن عمومات‌‌ حرمة القذف‌‌ و لزوم‌‌ الحدّ ‌‌به‌‌ محکّمة.
واژه باهتوهم، درصورتی که از آن مباهته -بهتان‌‌زدن- برداشت شود می‌‌تواند به معنای ترغیب در تهمت و دروغ -مثل نسبت زنا و لواط- به‌‌کار رود. اما چنین برداشتی از باهتوهم مسلم نیست. احتمال دارد این واژه را چنین تعبیر کنیم: با دلایل روشن و قاطع آنان را نسبت به بطلان سخن‌‌شان مبهوت کنیم. چنانکه سخن خداوند متعال در قرآن هم همین است: پس آن کس که کفر ورزیده بود، مبهوت ماند. ( بقره:۲۵۸) نتیجه حدیث: سخن بر سر هتک آبروی افراد است منتها با استناد به مواردی که در آنها وجود دارد. چنانکه آیه هم کافران را با بیان دلایل روشن در ابطال سخن‌‌شان بهت‌‌زده تعریف کرده است. با چنین احتمالی دلیلی برای نسبت ناراست و دروغ به آنان وجود ندارد؛ بلکه قاعده عمومی حرمت نسبت دروغ و لزوم اجرای حد بر کسی است که نسبت دروغ می‌‌دهد.» [پایان نقل‌‌قول مهاجرانی از آیت‌‌الله مومن]
پیداست که سخن آیت‌‌الله مومن دقیقاً بر عکس استنباط دکتر سروش است.
 یکم: ایشان مطلقا فتوایی صادر نکرده‌‌اند.
 دوم: تعبیر «تا از میدان به‌‌در روند و از شرشان آسوده شویم»، در نوشته ایشان وجود ندارد.
 سوم: نوشته ایشان تدقیق در متن حدیث و تشکیک در برداشت کسانی است که می‌‌خواهند از واژه باهتوهم، حدیث کافی را وسیله‌‌ای و مجوزی برای بهتان‌‌زدن تفسیر کنند.
 چهارم: آیت‌‌الله مومن قمی از زمره فقیهان آزاده و دقیق‌‌النظری هستند که همواره کوشیده‌‌اند در طرح نظر خود از معیارهای اصولی و ارزشی و فقهی فراتر نروند و سلیقه سیاسی مختار را بر نظر فقهی خویش حاکم نکنند.»
پس این مطلبی نبوده که پاسخ نگرفته باشد یا پاسخ آن دیده نشده باشد. سایت جرس نیز پس از مطلب سروش، پاسخ مهاجرانی را منتشر کرده بود. [5]
در وصف ولایت
«حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، قطعاً و بلا خدشه مجتهد مطلق است»
آیت‌الله مؤمن در مورد آشنایی خود با حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای می فرمایند: « من در همان سالهای قبل از انقلاب دورادور و فی الجمله با آقای خامنه ای آشنایی داشتم. علی‌رغم اینکه در آن دوران خودِ بنده از مراتب علمی ایشان اطلاع دقیقی نداشتم، اما بعضی از دوستان ایشان مثل مرحوم آیت‌الله آقا سید حسن طاهری خرم‌آبادی را که با آقای خامنه‌ای مأنوس وحتی هم‌بحث بود می‌شناختم وآن مرحوم و برخی از دوستان دیگر از فضل و استعداد و خوش‌فهمی ایشان نکاتی را نقل می‌کردند. روی همین سابقه ذهنی، یک بار در تابستان که به مشهد مشرف بودیم، همراه مرحوم آقای طاهری به دیدن آیت‌الله خامنه‌ای رفتیم و جلسه‌ای با ایشان داشتیم.
این دوره گذشت تا یکی دو سال مانده به پیروزی انقلاب، مرحوم آیت‌الله دکتر بهشتی جمعی مرکب از علمای مبارز، متدین و متعهد شهرهای بزرگ ایران از جمله قم، تهران و مشهد را که درجریانات مربوط به انقلاب فعال  بودندا تشکیل دادند. در این جمع از قم، چند نفری از جامعه مدرسین هم بودند. چهره‌هایی از قبیل آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله منتظری، آیت‌الله ربانی املشی، آیت‌الله   طاهری خرم‌آبادی، آیت‌الله  جنتی و من بود. از مشهد آقای طبسی، آقای هاشمی‌نژاد و از تهران هم خود آیت‌الله بهشتی، دکتر باهنر، آیت‌الله  مهدوی کنی، آیت‌الله  موحدی کرمانی و آقای هاشمی رفسنجانی شرکت می‌کردند. جناب  آیت‌الله خامنه‌ای هم درآن دوره به دلیل دعوت‌هایی که برای سخنرانی از ایشان می‌شد، دست‌کم در اکثر روزهای برگزاری جلسات در تهران بودند و در این جمع شرکت می‌کردند.در این جلسات، در مورد مباحث مربوط به مبارزه با طاغوت و تأسیس نظام اسلامی مسائلی مطرح می‌شدند و مورد بحث قرار می‌گرفتند. جای جلسات هم مشخص نبود و سیار تشکیل می‌شد.
مراد بنده از ذکر این  خاطره این است که بحث‌های این جلسات، صرفاً بحث‌های سیاسی نبودند که به علمیت اشخاص ارتباط نداشته باشند، بلکه در بین آنها بحث‌های علمی و به‌ویژه فقهی  هم مطرح می‌شدند، چون موضوع جلسات که به جوانب گوناگون تاسیس نظام مربوط می‌شد، ایجاب می‌کرد که مبانی فقهی موضوعات مطروحه هم مورد توجه و بحث قرار گیرند. من دراین دوره و در این جلسات بود که  با مراتب فضل و دقت نظر و احاطه ایشان به مقولات علمی و فقهی آشنایی  و به خود ایشان ارادت خاصی پیدا کردم.
لذا بنده  خودم از همان دوره  ـ که عرض کردم یکی دوسال به انقلاب مانده بودـ نسبت به آقای خامنه‌ای این نظر را داشتم که فردی است از جنبه علمی  شایسته‌ و خوش‌فکر که استنباط‌های قوی و در عین حال به روز از مسائل فقهی دارد. این مسئله علاوه بر شهادت‌هایی بود که دوستان ما قبلا در باره فضل و مقام علمی ایشان داده بودند. بااین همه، من به لحاظ ارتباطی که بعد از پیروزی انقلاب ـ به تناسب مسئولیت‌هایی که هر دو در نظام پیدا کردیم ـ با ایشان داشتم، بیشتر به فضل و مقام علمی ایشان پی بردم و نهایتا به دلیل همین سابقه بود که پس از رحلت حضرت امام، به رهبری ایشان رای دادم...
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بعد از شهید رجایی رئیس‌جمهور شدند. بنده هم  در 25 تیر 1362 عضو فقهای شورای نگهبان شدم. البته قبل از این که به شورای نگهبان بیایم، عضو شورای‌عالی قضایی بودم و به تناسب شغل و جلساتی که پیش می‌آمد با آقای خامنه‌ای جلسات بحث و گفت وگو داشتیم... من  جزو پیران شورای نگهبان هستم و فقط سن آقای جنتی از من بیشتر است. به هرحال جناب آقای خامنه‌ای در سال 60 برای ریاست جمهوری دور اول انتخاب شدند. خاطرم هست ما در روزهای انتخابات،  حج مشرف بودیم و در آنجا به ایشان رأی دادیم. به هرحال جلسات و روابط ما با ایشان ادامه پیدا کرد تا مسئله تاسیس مجمع تشخیص مصلحت پیش آمد و حضرت امام مسائل اختلافی مجلس و شورای نگهبان را به مجمع تشخیص ارجاع دادند.درآن دوره، مجمع تشخیص به ریاست رئیس‌جمهور برگزار می‌شد و در این جلسات هم، قهراً انس و ارتباط بیشتری با آقای خامنه‌ای پیدا کردیم.  در این جلسات هم میزان اطلاعات فقهی اشخاص منعکس می‌شد، البته مباحثی بود که شاید بالذات فقهی هم نبودند، اما به مباحث فقهی کشیده می‌شدند و احاطه اظهارنظر کنندگان را به فقه و دقت نظر آنها نشان می‌دادند. قوانینی که مجلس تصویب کرده و شورای نگهبان ایراد گرفته بود، به شورای مصلحت می‌آمدند و بررسی می‌شدند. یک ‌سری امور هم بودند که حضرت امام بررسی آنها را به مجمع تشخیص ارجاع داده بودند، نظیر قوانین مربوط به مواد مخدر، گران‌فروشی و... وقتی این مباحث را طرح می‌کردیم، اگر جنبه فقهی داشتند، طبعاً مباحث فقهی هم مطرح می‌شدند.حاصل اینکه من درآن جلسات دریافتم که جناب آقای خامنه‌ای در این مباحث انصافاً آدم شایسته‌ای است و در این موضوع جای شک و شبهه‌ای نیست. هر چه زمان می‌گذشت، درجه شایستگی ایشان بیشتر بر ما روشن می‌شد...
بعد از ظهر (14 خرداد) که جلسه برگزار شد، تقریباً اکثر اعضای خبرگان رهبری حضور داشتند. بحث شورایی یا فردی بودن رهبری مطرح شد. هر چند اعضای هیئت بازنگری به این نتیجه رسیده بودند که رهبری باید فردی باشد، هنوز اصل بازنگری  شده 107 به تصویب مردم نرسیده بود. در این مورد بحث و نهایتاً رأی‌گیری شد و اکثریت به فردی بودن رهبری رأی دادند. حالا سئوال این بود که آن فرد چه کسی باشد؟ قبلاً هیچ صحبتی در باره این که چه کسی رهبر باشد نشده بود. بحث در این باره بیش از سه ربع ساعت طول  کشید. درآن جلسه از قول حاج احمد آقا مطرح شد که وقتی آقای خامنه‌ای به سفر کره شمالی رفته بودند، ایشان همراه امام تلویزیون تماشا می‌کردند. مرحوم حاج احمد آقا گفته بود ایشان برای ریاست جمهوری صلاحیت دارد و امام گفته بودند برای رهبری هم صلاحیت دارد. چند نفری هم اعلام کردند آنها هم از امام، مشابه این حرف را  شنیده‌اند.
به هرحال بعد از این که نام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برده شد، ایشان با جدیت فرمودند قبول نمی‌کنم، نمی‌توانم بپذیرم و اجازه گرفتند تا بیایند و پشت تریبون صحبت کنند. آمدند و گفتند من  حاضر به قبول این منصب نیستم...و در ادامه در تبیین علت این دیدگاه خودشان، مطالب دیگری را هم فرمودند و نهایتا سخن خود را تمام کردند و رفتند و روی صندلی خود نشستند، اما کسی به این حرف‌ها گوش نکرد و تقریبا همه ما گفتیم صلاحیت دارید و باید قبول کنید! یادم هست آقای آذری قمی بلند شد و صحبت کرد که شما صلاحیت دارید رهبر نظام باشید و بیخود نفی صلاحیت خودتان را نکنید. آقای خامنه‌ای بسیار مؤدبانه ـ همان طور که ذاتی ایشان است ـ گفت: «آقای آذری! خود شما اگر من حکمی بکنم عمل می‌کنید؟» آقای آذری گفت: «بله، حکم ولی امر است و وظیفه شرعی‌ام است که عمل کنم.» خلاصه تعداد افرادی که معتقد بودند آقای خامنه‌ای باید این مسئولیت را بپذیرد بسیار زیاد شد و ایشان در حال نارضایتی سکوت کرد و رأی‌گیری شد. گمانم آن موقع افراد خبرگان 83 یا 84 نفر بودند. در رأی دادن برای تعیین رهبری ـ که شورای نگهبان تصویب کرده و به تأیید حضرت امام هم رسیده بود ـ آمده است حتماً باید سه‌چهارم اعضای خبرگان حضور داشته باشند و رأی بدهند، یعنی علی‌القاعده می بایست 63 نفر رأی‌ می‌دادند. بنده‌ای که منشی هیئت رئیسه بودم، شمردم و بیش از چهارپنجم رأی داده بودند، یعنی بیشتر از حد لازم قانونی. مسئله تمام شد و ایشان رهبر نظام شد. این گذشت تا وقتی که برای تابستان به مشهد مشرف شدیم. دوران بازنگری قانون اساسی تمام شده بود. یکی از اصول قانون اساسیِ قبل از بازنگری  این بود که رهبر باید مرجع باشد وخبرگان هم باید یک مرجع را به رهبری انتخاب کنند. به مشهد که رفتم زنگ زدند که زود به تهران برگردید. حالا که اصل 107 تغییر پیدا کرده و شرط مرجعیت برداشته و تبدیل به اجتهاد شده، لازم است تا دو باره در باره رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رای گیری شود. آن موقعی که برای آقای خامنه‌ای رأی‌گیری کردیم ایشان مرجع نبودند، در حالی که شرط قانون اساسی ِقبل از بازنگری مرجعیت بود، بنابراین ممکن بود بعداً شک و شبهه‌ای در این زمینه مطرح شود؛ لذا یک بار دیگر باید خبرگان تشکیل می‌شد تا ببینیم آقای خامنه‌ای با تغییری هم که در قانون اساسی ایجاد شده است، باز رأی می‌آورد یا نه. مسافرت را نیمه‌کاره گذاشتم و برگشتم و دو باره مجلس خبرگان تشکیل و رأی‌گیری انجام شد و این بار بیش از بار گذشته به ایشان رای دادند.» [6]
آیت الله مؤمن در مورد جلسات فقهی که برخی علما با مقام معظم رهبری در طول سالیان متمادی داشتند، اینگونه یادآور می‌شود: « هدف ما از برقراری این جلسات آشنایی  بی‌واسطه یا مع‌الواسطه علما و فضلای حوزه با مقام علمی و توانایی فقهی رهبر معظم انقلاب بود، چون وقتی عده‌ای از علما در هفته با ایشان بحث داشتند، خود به خود مراتب علمی و نظریات ایشان در حوزه هم انعکاس پیدا می‌کرد.
فکر می‌کنم قبل از چهلم رحلت حضرت امام بود که  با مرحوم آقای طاهری صحبت کردم و گفتم خوب است آقا یک جلسه فقهی داشته باشند و عده‌ای از فضلا در آن شرکت کنند تا مراتب فقهی و علمی ایشان برای فضلا بیشتر ثابت شود و آنها هم به دیگران منتقل کنند.آقای طاهری هم این فکر راپسندیدند. خود من خدمت آقا رفتم و عرض کردم خوب است چنین جلسه‌ای برگزار شود تا دیگران به جهات علمی جنابعالی واقف شوند و نظریات شما هم از این طریق بیشتر مطرح شود. ایشان فرمودند فکر خوبی است، ولی الان که مردم به ملاقات می‌آیند، سرم خیلی شلوغ است و نمی‌توانم این کار را رها کنم. عرض کردم منتظر می‌مانیم تا چهلم امام بگذرد و شما فراغتی پیدا کنید. نهایتا بنا شد این کار انجام شود. فکر می‌کنم در همان جلسه هم قرار شد افراد را خود آقا انتخاب کنند. نمی‌دانم ما هم توصیه‌ای کردیم یا نه، ولی هدف و غرض ما این بود که این جهتی که عرض کردم محقق شود.
ایشان جلسه‌ای را تشکیل دادند و خودشان افراد را انتخاب کردند. این عده، فقهای شورای نگهبان بودند که فکر می‌کنم درآن دوره، جوان‌ترینشان من بودم! آقای جنتی، آقای محمدی گیلانی، آقای امامی کاشانی، آقای رضوانی و بنده بودیم. از بیرون ازشورا، ازتهران آقای مهدوی کنی، از قم آقای آسید محمود هاشمی[شاهرودی]، مرحوم آقای قدیری، مرحوم آقای آسید عباس خاتم و آقای آسید جعفر کریمی را دعوت کردند. هدف ما این بود تا علمیت ایشان برای فضلایی که در این جمع هستند، روشن شود تا آنها هم به کسانی که با آنها مأنوس هستند منتقل کنند...
بنا شد دستور جلسه تعیین شود و این که در هر جلسه‌ای چه موضوعاتی مطرح شوند و در هر جلسه، یکی از اعضای جلسه آن مسئله را از نظر استدلالی بررسی کند و جزوه بنویسد و دیگران آن جزوه را بررسی کنند. آن جزوه را به دفتر آقا می‌دادیم و دو نفر را تعیین کرده بودیم که آن جزوه را تکثیر کنند و در اختیار اعضا قرار بدهند تا آنها در طول هفته مطالعه و به ادله ذکرشده در جزوه مراجعه کنند و آن مطلب پس از مطالعه آنها و بعد از یک هفته به بحث گذاشته شود... جزوات را در طول هفته به اعضا می‌دادند که مطالعه کنند و مدارک را ببینند و آماده شوند. هیچ مشخص نبود کسی که قرار است برای جلسه بعد مسئله را بررسی کند و جزوه بنویسد چه کسی است، بلکه در جلسه موافقت می‌شد این کار را بکنند. آقای امامی کاشانی مکرراً این کار را می‌کردند. آقای خزعلی یک بار مسئله هلال را بحث کردند. آقای خامنه‌ای هم چند بار را یادم هست  که مسئول نوشتن جزوه شدند. آقای هاشمی شاهرودی همین طور. من هم مکرراً این مسئولیت را پیدا کردم...
این کیفیت کار ما در جلسه‌ای بود که قرار بود در آن علمیت آقا بر همگان روشن شود. همه با آزادی کامل ایراداتشان را مطرح می‌کردند و هیچ کسی مانع از بیان عقیده کسی نمی‌شد. همه ما طلبه بودیم و هستیم. بنده هم که روحیاتم دست‌کم بر اهالی حوزه روشن است. طلبه که قرار نیست باج بدهد. درآنجا به حرف همه ایراد و اشکال می‌کردیم...
بنده تا سال 1374 که تصادف شدیدی که در راه قم برایم روی داد و یک ماه در بیمارستان بیهوش و 42 روزی بستری بودم، درآن جلسات شرکت می‌کردم. از آن به بعد دیگر نتوانستم، اما در همان فاصله پنج سال و خرده‌ای توانستم کاملاً به دقت و علمیت جناب آقای خامنه‌ای پی ببرم وبه این که ایشان بسیار فاضل و ملاست و می‌تواند در ابواب مختلف فقه به شکل مستدل و دقیق بحث کند، واقف شدم. برای تمام افرادی که اهل فضل و دقت بودند این موضوع کاملاً روشن شد.» [7]
آیت‌الله مؤمن در واکنش به طرح برخی مسائل دروغین و غرض ورزانه از سوی برخی فراریان خارج نشین مدعی فقاهت جهت خدشه به مقام علمی و مرجعیت مقام معظم رهبری، می فرمایند: «... شنیده‌ام بعضی از آدم‌های نفهم، حرف‌های بی‌مبنایی در باره علمیت جناب ایشان زده‌اند. خیر، ایشان قطعاً و بلاخدشه، مجتهد مطلق و در فقه و اصول و رجال بسیار متبحر است. مقام علمی ایشان فراتر از تشکیکات یک عده مغرض است. درآن جلسات هم بسیار اهل دقت‌نظر بودند و بسیار هم خوب استدلال و همه مسائل رابسیار خوب درک وطبعا به همین کیفیت هم استنباط و اجتهاد می‌کردند.» [8]
آیت‌الله مؤمن در پاسخ به استناد ادعایی خناسان به ایشان به برای زیر سؤال بردن مرجعیت رهبری با ناراحتی فراوان عنوان نمودند: « عجب! خدا عاقبت انسان را به خیر کند. حیف است آدم وقتش را بگذارد و این جور لاطائلات را جواب بدهد. شنیدم که حرف‌های دیگری را هم به من نسبت داده‌اند. بعضی از برادران خواستند جواب بدهم، ولی بنده فکر می‌کنم اصلاً ارزش پاسخ دادن ندارد. بدیهی است بنده این حرف‌ها را تکذیب می‌کنم، اما بیش از این سخنی نمی‌گویم، چون همان طور که گفتم حیف وقت انسان است که صرف پاسخ دادن به این گونه حرف‌های بی‌مبنا شود. حقیقتاً انسان ممکن است تا کجا سقوط کند که کلاً در اختیار اغیار قرار بگیرد؟
به نظرم مواضع و استنباط‌های دقیق خود حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بهترین پاسخ به این حرف‌های بی‌مبناست. به نظرم بی‌اعتنایی کنید بهتر باشد. از قول بنده هم فقط یک جمله بنویسید: «تکذیب می‌کنم». خداوند همه ما را از آفت بدفهمی و لجاجت حفظ کند.» [9]
..........................................................
منابع:
1- آیت‌الله محمد مؤمن قمی، خاطرات و گفتگوهای سیاسی، ص 18، دفتر نشر معارف، 1395.
2- خاطرات آیت‌الله محمد مؤمن، تدوین، رضا شیخ محمدی، صص 171 – 170، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387.
3- همان، صص 191 تا 189.
4- www.isna.ir/news/97100904375
5- روزنامه فرهیختگان، شماره مسلسل 1409، 11 دی 1397، شماره 2671، صص 6 و 1.
6- «ایشان قطعاً و بلاخدشه مجتهد مطلق است»، ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 388 – 387، اردیبهشت و خرداد 1393.
7- همان.
8- همان.
9- همان.
* پژوهشگر تاریخ و الهیات

نظر شما