شناسهٔ خبر: 75447427 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

گفت‌وگو با امید قبادی در برنامه «اکنون»

از مرز مرگ تا تولد دوباره با اهدای عضو

در چهل‌وهشتمین برنامه «اکنون»، دکتر امید قبادی، معاون آموزشی و پژوهشی اداره پیوند و از متخصصان و مدرسان بین‌المللی اهدای عضو، مهمان برنامه بود. او در گفت‌وگو با سروش صحت از تجربه‌های بیش از دو دهه فعالیت خود در حوزه مرگ مغزی و پیوند اعضا سخن گفت و تلاش کرد تا تصویری علمی، انسانی و دقیق از این فرآیند ارائه دهد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، دکتر قبادی در آغاز با اشاره به دشواری تصمیم‌گیری خانواده‌ها در لحظه‌های بحرانی گفت: «در ایران طی سی سال گذشته حدود ۱۴ هزار خانواده بیماران مرگ مغزی رضایت به اهدای عضو داده‌اند. هر بار که مادری برگه رضایت را امضا می‌کند، از خودم می‌پرسم چگونه انسان می‌تواند تا این حد بزرگ باشد. در لحظه‌ای که فرزندش به ظاهر نفس می‌کشد و قلبش می‌زند، باید بپذیرد که او دیگر بازنخواهد گشت. این تصمیم یکی از شگفت‌انگیزترین جلوه‌های عشق انسانی است.»

او درباره تفاوت مرگ مغزی و کما توضیح داد: «در پزشکی دو نوع مرگ داریم؛ مرگ قلبی که ۹۹ درصد مرگ‌ها را شامل می‌شود، و مرگ مغزی که تنها یک درصد است. در مرگ مغزی، فعالیت ساقه مغز - که مسئول فرمان تنفس است — متوقف می‌شود. اگر اکسیژن به مغز نرسد، سلول‌های مغزی از دقیقه هشتم شروع به از بین رفتن می‌کنند و برخلاف سایر بافت‌های بدن، مغز دیگر قابل ترمیم نیست. بنابراین، فرد از نظر علمی و فیزیولوژیک فوت کرده است، هرچند دستگاه‌ها سبب می‌شوند قلب و قفسه سینه همچنان حرکت کنند.»

قبادی درباره ضرورت تصمیم‌گیری سریع خانواده‌ها افزود: «ما نهایتاً تا ۱۴ روز می‌توانیم با اکسیژن مصنوعی اعضای بدن را زنده نگه داریم، اما در عمل تنها ۲۴ تا ۴۸ ساعت فرصت داریم تا رضایت خانواده را بگیریم. ریه‌ها تا ۲۴ ساعت و قلب تا ۴۸ تا ۷۲ ساعت پس از مرگ مغزی قابل پیوند است. تأخیر بیشتر به معنای از بین رفتن فرصت نجات چندین انسان است.»

او با اشاره به شرایط سخت خانواده‌ها گفت: «هیچ چیز شگفت‌انگیزتر از تصمیم مادری نیست که در اوج رنج و ناباوری، رضایت به اهدای اعضای فرزندش می‌دهد. او در حالی که در عمیق‌ترین برزخ عاطفی قرار دارد، تصمیم می‌گیرد رنج دیگران را کم کند. ما در مواجهه با خانواده‌ها تلاش می‌کنیم ثابت کنیم که این تصمیم، آخرین و بهترین انتخاب برای فرزندشان است؛ چراکه بخشی از وجود او در کالبد دیگران ادامه پیدا می‌کند.»

قبادی در بخش دیگری از گفت‌وگو از کتاب خود با عنوان «۸۵ تکنیک برای مواجهه با خانواده‌های مرگ مغزی» یاد کرد که به عنوان تنها منبع آموزشی رسمی در این زمینه شناخته می‌شود و گفت: «در آموزش‌های بین‌المللی همواره به همکارانم می‌گویم برای فهم بهتر، به سراغ خانواده‌هایی بروید که رضایت داده‌اند. از آن‌ها بپرسید چگونه توانستند این تصمیم را بگیرند. پاسخ در عشق است؛ مادری که عاشق فرزندش است، حتی در آن بحران، بهترین تصمیم را برای او می‌گیرد.»

او تأکید کرد: «مرگ مغزی پایان حیات فیزیولوژیک است، اما اهدای عضو می‌تواند به معنای تداوم زندگی در کالبد دیگران باشد. هر امضای یک مادر پای برگه رضایت، تصویری از آخرین نقاشی عشق است.»

دکتر امید قبادی در بخشی از گفت‌وگو با اشاره به جایگاه ایران در عرصه اهدای عضو گفت: «مردم ایران شایسته تقدیرند. کشور ما رتبه یک اهدای عضو در کل آسیا را دارد. این جایگاه سه معنا دارد: نخست، مردم ما انسان‌دوست و نوع‌طلب‌اند؛ دوم، تیم‌های پیوند اعضا وظایف خود را درست و حرفه‌ای انجام داده‌اند؛ و سوم، اصحاب رسانه، فرهنگیان و هنرمندان در فرهنگ‌سازی این موضوع سهمی بزرگ داشته‌اند.»

او با توضیح سه پایه اصلی موفقیت در اهدای عضو افزود: «در دنیا می‌گویند اهدای عضو بر سه پایه استوار است: علم، امکانات و فرهنگ. علم تنها ۲۰ درصد، امکانات ۳۰ درصد، و فرهنگ ۵۰ درصد نقش دارند. یعنی کار فرهنگی دو و نیم برابر تأثیر علمی در نجات جان بیماران دارد. کار شما رسانه‌ای‌ها از تیم پزشکی هم حیاتی‌تر است.»

در ادامه دکتر قبادی به تفاوت مرگ مغزی و کما اشاره کرد و گفت: «کسی که در کماست ممکن است بازگردد، اما مرگ مغزی بازگشتی ندارد؛ حتی یک درصد احتمال هم وجود ندارد. اعضای فرد مرگ مغزی باید هرچه زودتر به بیمارستان منتقل شوند، چون با گذشت زمان، امکان استفاده از آن‌ها از بین می‌رود و بعد از چند روز دیگر هیچ عضوی قابل پیوند نیست.»

او در بخش دیگری از گفت‌وگو با تأکید بر لزوم رعایت ایمنی، خطاب به مردم گفت: «از همه می‌خواهم کلاه ایمنی موتورسواری را جدی بگیرند. بیشترین آمار مرگ مغزی در کشور مربوط به موتورسوارانی است که کاسکت نداشتند. همچنین از همه مردم می‌خواهیم ایمنی را در رانندگی و محیط کار رعایت کنند تا شاهد این حوادث نباشیم.»

قصه سوین؛ دختری که چهار بار تا آستانه مرگ رفت

دکتر قبادی در ادامه از یکی از تأثربرانگیزترین خاطرات کاری خود گفت: «دختری یازده‌ساله به نام سوین در لیست انتظار پیوند قلب بود. سه بار برایش قلب پیدا شد، اما هر بار به دلیلی نتوانست پیوند شود؛ یک‌بار خانواده اهداکننده پشیمان شدند، بار دیگر قلب در مسیر انتقال کیفیتش را از دست داد، و بار سوم نیز گزینه مناسب پیدا نشد. بار چهارم که تماس گرفتیم، خانواده‌اش دیگر باورشان نمی‌شد.»

او با اشاره به جزئیات نفس‌گیر این پیوند ادامه داد: «قلب از بیمارستان امام خمینی باید به بیمارستان شهید رجایی می‌رسید. جراح قلب پس از برداشت، آن را در جعبه مخصوص قرار داد و سوار آمبولانس شد، اما آمبولانس در مسیر خراب شد. دکتر درمانده و مضطرب با جعبه قلب کنار خیابان ایستاده بود که راننده‌ای به نام آقای حسینی او را سوار کرد و از خط ویژه تا بیمارستان رفت. تنها ۱۵ دقیقه مانده به پایان مهلت ایسمیک (چهار تا شش ساعت فرصت طلایی انتقال قلب) آن را به بیمارستان رساندند. تیم پیوند تصمیم گرفت با وجود زمان اندک، قلب را به سوین پیوند بزند و خوشبختانه عملیات موفق شد.»

او با بغض ادامه داد: «پدر سوین بعدها به من گفت: “دخترها فکر می‌کنند پدرشان می‌تواند ستاره‌ها را از آسمان بیاورد، اما من فقط می‌دیدم که دخترم از من کمک می‌خواست و من کاری از دستم برنمی‌آمد.” او گفت بارها در ذهنش مراسم خاکسپاری دخترش را مرور کرده بود. اما حالا سوین زنده است، درس می‌خواند و زندگی می‌کند. با اینکه فقط ۱۵ درصد بیماران نیازمند قلب در ایران به پیوند می‌رسند، همین نجات‌هاست که ما را سرپا نگه می‌دارد.»

اهدای عضو؛ سمفونی چهار موومان عشق و انسانیت

قبادی اهدای عضو را به یک سمفونی چهارموومان تشبیه کرد: «موومان اول خانواده‌ای است که عزیزش دچار مرگ مغزی شده؛ تلخ و سنگین. موومان دوم خانواده‌ای است که عزیزش در انتظار پیوند است. موومان سوم، خانواده‌هایی هستند که فرصت پیوند را از دست داده‌اند. و موومان چهارم، کسانی‌اند که با تصمیم بزرگ یک خانواده، دوباره به زندگی بازمی‌گردند. ما برای آن موومان چهارم کار می‌کنیم؛ برای لبخند دوباره‌ای که معنای تمام رنج‌هاست.»

دکتر امید قبادی در بخش دیگری از گفت‌وگو با برنامه «اکنون»، به روایت تجربه‌های انسانی و شخصی خود از سال‌ها فعالیت در عرصه اهدای عضو پرداخت؛ او با یادآوری دیدار تأثیرگذاری از یکی از بیماران پیوند ریه گفت: «چندی پیش، مردی از یکی از روستاهای شمال کشور همراه دختر خردسالش نزد خانم دکتر کتایون نجفی‌زاده، استاد من و بنیان‌گذار پیوند ریه در ایران آمد. آن مرد به خانم دکتر گفت: “شما من را پیوند کردید، آن زمان همسرم هفت‌ماهه باردار بود. اگر آن پیوند انجام نمی‌شد، دخترم امروز پدر نداشت.»

قبادی افزود: «او همان جواد رحمانی‌پناه بود؛ جوانی که ۱۷ سال پیش پیوند ریه شد. ما فیلم‌هایی از روزهای پیش از پیوند او داریم که در آن می‌گوید: “شما قدر نفس را نمی‌دانید. من می‌دانم چون مدتی‌ست ندارمش. اگر پیدایش کنم، دو دستی می‌چسبم به آن و رهایش نمی‌کنم.” او پس از پیوند، دوباره به دانشگاه بازگشت، فوق‌لیسانس مدیریت فرهنگی گرفت و پایان‌نامه‌اش همه استادان را به گریه انداخت. یک سال پس از پیوند، ورزش تنیس روی میز را آغاز کرد و امروز ۳۰ مدال دارد که ۱۱ مورد از آن جهانی و سه مدال طلاست.»

به گفته قبادی، جواد در مسیر درمان خود با زهره رفیعی، دیگر پیوندریه‌ای کشور، آشنا شد و با او ازدواج کرد.

در ادامه گفت‌وگو، دکتر قبادی به چگونگی ورود خود به مسیر اهدای عضو اشاره کرد و گفت: «بیش از ۲۰ سال است که در زمینه اهدای عضو فعالیت می‌کنم. پیش از آن، زندگی‌ام در موسیقی خلاصه می‌شد. سال‌ها شاگرد استادانی چون فرامرز پایور، فرهاد فخرالدینی و مجید کیانی بودم. سنتور می‌نواختم و آهنگسازی می‌کردم. موسیقی برایم همه‌چیز بود تا روزی که مسیر زندگی‌ام تغییر کرد؛ می‌گویم "کُد خوردم"، چون این تغییر از درونم رقم خورد.»

او روایت کرد: «روزی دوستم، دکتر فرزین لاجوردی، تماس گرفت و گفت خانم دکتر نجفی‌زاده در بیمارستان مسیح دانشوری به دنبال فردی با روحیه خاص برای همکاری در پروژه اهدای عضو است. رفتم و با ایشان آشنا شدم. آن زمان تازه مجوز اهدای عضو از بیماران مرگ مغزی صادر شده بود. دکتر نجفی‌زاده گفتند اگر در مدت باقیمانده، اهدایی انجام نشود، مجوز لغو می‌شود. از من خواستند در بیمارستان‌ها موارد مشکوک به مرگ مغزی را شناسایی کنم. فهرستی از ۹۴ بیمارستان به من دادند. با یک موتورسیکلت و برگه‌ای در جیب، یکی‌یکی بیمارستان‌ها را رفتم تا در بیمارستان ایران‌مهر، نخستین مورد را پیدا کردم.»

او ادامه داد: «پس از آن تماس، خانم دکتر نجفی‌زاده همراه تیمی از متخصصان آمدند، مرگ مغزی تأیید شد و خانواده آن فرد رضایت به اهدا دادند. آن روز، نخستین اهدای عضو موفق بیمارستان مسیح دانشوری انجام شد. دیدن آن صحنه برایم تجربه‌ای عمیق و معنوی بود. همان‌جا فهمیدم این راه زندگی من است.»

قبادی افزود: «از آن روز به بعد، موسیقی جای خود را به اهدای عضو داد، هرچند هنوز هر روز ساز می‌زنم. اما مسیر اصلی‌ام تغییر کرد. من به خدا همیشه گفته‌ام، هر اشتباهی کردم ببخش، اما این "کد" را از پیشانی‌ام برندار.»

او در بخش دیگری از گفت‌وگو، یکی از خاطرات تأثیرگذار دوران کاری‌اش را بازگو کرد و افزود: «روزی مادری را دیدم که در یک تصادف، دخترش فوت کرده بود، پسرش مرگ مغزی شده بود و خودش با دو پای شکسته در بیمارستان بستری بود. پس از ساعت‌ها گفت‌وگو، ماجرا را برایش توضیح دادم. قرآن کوچکش را برداشت، اشک ریخت و گفت: “من برای پسرم گریه نمی‌کنم، چون عاقبت‌به‌خیر شده. فقط دعا می‌کنم دخترم هم این سرنوشت را می‌داشت.” آن لحظه هیچ‌وقت از ذهنم پاک نمی‌شود.»

قبادی تأکید کرد: «مرگ مغزی مرگ نیست، نوعی تداوم زندگی است. من هم همیشه از خدا خواسته‌ام اگر قرار است از این دنیا بروم، با مرگ مغزی بروم تا بتوانم جان چند نفر دیگر را نجات دهم.»

قبادی بیماران نیازمند پیوند را چنین توصیف کرد: «کسی که منتظر پیوند است، می‌داند شاید هرگز نوبتش نرسد. او قبل از عمل وصیت می‌کند، کارهایش را راست و ریس می‌کند. اما وقتی پیوند می‌شود، زندگی را با تمام سلول‌هایش درک می‌کند؛ چون به معنای واقعی کلمه دوباره متولد شده است.»

قبادی با خواندن بخشی از شعر سهراب سپهری گفت: «زندگی درک همین اکنون است...

آن‌ها که پیوند می‌شوند، قدر هر نفس را می‌دانند، چون طعمِ نفس کشیدن را با رنج چشیده‌اند.»

او از خاطره مادری گفت که بعد از بازگشت پسرش از بیمارستان، هر چند ساعت یک بار بالای سرش می‌رفت تا مطمئن شود نفس می‌کشد: «سال‌ها بود فقط صدای دستگاه اکسیژن را شنیده بود. آن شب سکوت، برایش ترسناک‌تر از هر صدایی بود.»

برای توضیح دشواری نفس کشیدن بیماران ریوی، او مثال جالبی زد: «اگر می‌خواهید بفهمید یک بیمار ریوی چه می‌کشد، ۵۰ پله را بدوید بالا، بعد یک خودکار بیک را وسطش خالی کنید و بگویند از این نفس بکش. آن وقت می‌فهمید نفس یعنی چه.»

به گفته او، بیماران وقتی برگه رضایت‌نامه پیوند را امضا می‌کنند، می‌دانند بیش از نیمی از آن‌ها ممکن است از اتاق عمل بیرون نیایند، اما با آرامش امضا می‌کنند و می‌گویند: «اگر ده درصد هم شانس داشته باشم مثل شما نفس بکشم، امضا می‌کنم.»

قبادی افزود: «آن‌ها بعد از پیوند قدر دیدن، راه رفتن و نفس کشیدن را می‌دانند. ما که سالمیم، یادمان می‌رود چقدر این نعمات بزرگ‌اند.»

او سپس درباره راه‌های دریافت کارت اهدای عضو گفت: «کافی است عدد ۷ را به ۳۴۳۲ بفرستید تا کارت دیجیتال اهدای عضو برایتان صادر شود. یا هنگام دریافت گواهینامه، گزینه “اهداکننده عضو” را انتخاب کنید تا قلب قرمز کوچکی روی کارتتان نقش ببندد.»

در بخش دیگری از گفت‌وگو، دکتر قبادی از نخستین تجربه رضایت‌گیری خود گفت: «اولین بار کتک خوردم! مردم نمی‌دانستند مرگ مغزی چیست، فکر می‌کردند بیمار زنده است. حتی درها را قفل می‌کردند که خانواده‌ها ما را نزنند.»

او با لبخندی تلخ ادامه داد: «اما در دومین رضایت‌گیری، مادری از من پرسید اگر جای من بودی رضایت می‌دادی؟ من نمی‌دانستم چه بگویم. زیر باران چند ساعت گریه کردم تا جوابم را پیدا کردم. بعد برگشتم و گفتم بله، رضایت می‌دادم. از همان روز فهمیدم که باید تمام جانم را برای این کار بگذارم.»

قبادی با اشاره به گستردگی شبکه اهدای عضو گفت: «برای هر اهدا، حدود ۸۰ نفر از پرسنل نظام سلامت درگیر می‌شوند و برای هر پیوند، نزدیک به ۱۰۰ نفر. یعنی اگر یک اهداکننده چهار عضو اهدا کند، حدود ۵۰۰ نفر درگیر نجات جان چهار انسان می‌شوند.»

در ادامه، او از داستانی عجیب گفت: «دختری در ارومیه به نام مریم، مرگ مغزی شد. چند ماه قبل از آن، برای عروسکش نام “ستایش” را انتخاب کرده بود. بعد، قلب مریم به دختری در خرم‌آباد پیوند خورد - دختری به نام ستایش. انگار سرنوشت این دو با یک قلب به هم گره خورده بود.»

در پایان گفت‌وگو، نام عسل بدیعی هم به میان آمد. دکتر قبادی با احترام گفت: «فیلم “بودن یا نبودن” با بازی درخشان عسل بدیعی، نقطه عطف آگاهی مردم درباره اهدای عضو بود. عسل خودش هم اهداکننده عضو شد و شش نفر امروز با اعضای او زندگی می‌کنند. نغمه‌ای که هیچ‌گاه خاموش نمی‌شود.»

برچسب‌ها: