به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از ریکتور، نویسندگان و خوانندگان ادبیات علمیتخیلی از دیرباز درگیر مناقشاتی بودهاند که گاهی رنگ بازیهای سلطه به خود میگیرد: آیا فانتزی زیرشاخهای از علمیتخیلی است یا برعکس؟ و اساساً این تقسیمبندیها چه اهمیتی دارند؟
جیمز دیویس نیکول (James Davis Nicoll) منتقد برجسته کانادایی در حوزه داستانهای علمیتخیلی در یادداشت اخیر خود برای مجله علمی تخیلی تور (tor.com) به طعنه میگوید حاضر است بگذارد دیگران بر سر این جدالها بمیرند، چرا که خودش بر کوهی دیگر ایستاده: این باور که رمان عاشقانه در اصل میتواند شاخهای از علمیتخیلی سخت باشد.
به تعریف کلاسیک، علمیتخیلی سخت گونهای از این ژانر است که به دقت علمی و منطق وفادار میماند. از نظر نیکول، آنچه معمولاً در این حوزه مورد توجه بوده، فیزیک و شیمی است زیرا راحتتر میتوان دربارهشان داستانی دقیق و منسجم نوشت. اما زیستشناسی؟ قلمرویی آشفته و پیشبینیناپذیر است. جهان زنده محصول میلیاردها سال آزمون و خطاست، نه طراحی بهینه؛ و بدنها و رفتارها بیشتر از آنکه کامل باشند، نوعی وصلهپینه موفق هستند.
در این آشوب طبیعی، فرصتی نهفته است: داستانهایی که به پیچیدگیهای زیستی و شناختی زندگی میپردازند، گسترهای بیانتها برای تخیل فراهم میکنند. نیکول یادآور میشود که با افزودن توانایی یادگیری و انتقال تجربه، تنوع احتمالات زیستی سر به فلک میکشد و درست در همین نقطه است که عشق وارد میدان میشود.
عشق، از دید او، پیچیدهترین پدیده علمی روی زمین است: برآمده از نیروهای فیزیکی، واکنشهای شیمیایی و سازوکارهای فرهنگی و ذهنی. هیچ الگویی نمیتواند تمام عوامل موثر در آن را توضیح دهد. و درست به همین دلیل، عشق بهترین سوژه برای نویسندهای است که میخواهد جهان را از منظر علمی اما انسانی بازآفرینی کند.
نیکول در پایان میگوید، اگر هدف علمیتخیلی سخت دستیابی به بالاترین درجهی واقعگرایی علمی و بیشترین امکان برای روایتهای تازه باشد، پس رمان عاشقانه با تمام رمز و رازهای فیزیکی، شیمیایی و شناختیاش—سختترین و در عین حال زندهترین نوع علمیتخیلی است.
∎