سلامت روان کودک به عنوان بنیان اصلی رشد هیجانی، رفتاری و اجتماعی آینده نیازمند توجه ساختارمند و تخصصی است اما اغلب این حوزه به دلیل ماهیت غیرعینی علائم و سهولت نادیده گرفتن نشانههای اولیه در کانون توجه والدین و نظامهای تربیتی قرار نمیگیرد. تمرکز صرف بر موفقیتهای تحصیلی یا رشد جسمی، این واقعیت کلیدی را پنهان میسازد که تابآوری و مهارتهای مدیریت استرس فرد در بزرگسالی محصول مستقیم ایجاد یک «محیط امن» و «بازتاب آگاهانه احساسات» در سالهای ابتدایی زندگی است. این غفلت منجر به تبدیل اضطرابهای گذرا به اختلالات مزمن میشود که در نهایت ساختار شخصیتی فرد را در مواجه با چالشهای آتی تضعیف میکند.
مسئله محوری این است که چگونه میتوان شکاف میان مشاهده علائم هشداردهنده و مداخله مؤثر تربیتی را پر کرد، بهخصوص زمانی که والدین فاقد ابزارهای ارتباطی غیرقضاوتی هستند؟ در همین ارتباط و به مناسبت «روز جهانی کودک»، پژوهشگر ایرنا گفتوگویی با «زهرا خزایی» روانشناس کودک انجام داده که در ادامه میخوانیم.
محیط امن کودک؛ مهارت مقابلهای قوی، تابآوری و عزت نفس بالا در بزرگسالی
ایرنا: سلامت روان کودکان چیست و توضیح دهید که چه نقشی در زیست اجتماعی کودک دارد؟
خزایی: سلامت روان ستون اصلی رشد هیجانی رفتاری و اجتماعی است که اگر سلامت روان در سالهای اولیه زندگی پایه گذاری نشود تمام جنبههای بعدی رشد از یادگیری گرفته تا روابط اجتماعی دچار اختلال میشوند. در واقع سلامت روان کودک فقط به نبود مشکل یا بیماری روانی محدود نمیشود در صورتی که به شکل توانایی تجربه، بیان و مدیریت احساسات، برقراری ارتباط سالم با دیگران و درک درست از خودش و محیط میتواند به نقطه اوج خودش برسد.
کودکانی که در محیط امن قابل پیشبینی و عاطفی رشد میکنند در بزرگسالی هم مهارتهای مقابلهای قویتر و تابآوری بالاتر و همینطور عزت نفس و اعتماد به نفس بالاتری دارند. به همین دلیل است که ما میگوییم پیشگیری از آسیبهای روانی در بزرگسالی از دوران کودکی شروع میشود.
ایرنا: با توجه به اینکه نشانههای مشکلات روانی در کودکان اغلب غیرکلامی و رفتاری هستند والدین چگونه میتوانند بین تغییرات رفتاری معمولی کودک در مراحل رشد و بروز علائم هشداردهنده مشکلات روانی که ممکن است به اضطراب یا افسردگی جدی منجر شود، تمایز قائل شوند؟
خزایی: نشانههای مشکلات روانی در کودکان همیشه واضح نیست و مثل بزرگسالان نمیتوانند احساساتشان را به شکل کلامی بیان کنند. در نتیجه رفتار زبان ناخودآگاه کودک متفاوت است. بعضی از مهمترین نشانههایی که میتوانند والدین به آن حساستر باشند، عبارتند از: تحول ناگهانی در خلقوخو یا الگوی خواب و تغذیه؛ انزواگزینی و کنارهگیری از بازی یا تعامل با همسالان؛ وابستگی مفرط یا اضطراب جدایی از والدین. تمامی موارد ذکر شده میتوانند از نشانههای مهم این پدیده یا مشکلات روانی تلقی شوند.
سلامت روان ستون اصلی رشد هیجانی رفتاری و اجتماعی است که اگر سلامت روان در سالهای اولیه زندگی پایه گذاری نشود تمام جنبههای بعدی رشد از یادگیری گرفته تا روابط اجتماعی دچار اختلال میشوند.
همچنین، افت تحصیلی یا فقدان انگیزه برای بازی و یادگیری، همراه با شکایات مکرر جسمی نظیر دلدرد، سردرد و پادرد – بدون وجود هیچ علت پزشکی مشخص – و نیز بازیهای تکراری با محتوای اضطرابآور و خشونتآمیز، جملگی این رفتارها میتوانند زنگ خطری باشند که در صورت نادیده انگاشته شدن، ممکن است در آینده به اضطراب، افسردگی یا اختلالات رفتاری جدیتری منجر گردند.
اساسیترین عامل در سلامت روان کودک، کیفیت رابطه میان والد و فرزند است
ایرنا: والدین در مواجه با ابراز شدید خشم کودک که مستقیماً به نصیحت یا قضاوت منجر میشود، چگونه میتوانند میان بازتاب دادن احساس کودک و تأیید رفتار مخرب ناشی از آن خشم، تمایز قائل شده و مرزهای لازم را تعیین کنند؟
خزایی: نخستین و اساسیترین عامل در سلامت روان کودک، کیفیت رابطه میان والد و فرزند است؛ کودک نیازمند آن است که احساس پذیرش و شنیده شدن را تجربه کند و حتی هنگامی که اشتباه مینماید، این احساسات مثبت را دریافت نماید. مجموعهای از راهکارهای کلیدی وجود دارند که میتوانیم به آنها توجه نماییم.
اولین مورد، ارتباط آگاهانه و عاری از قضاوت است؛ والدین باید به جای نصیحت یا بازخواست، صرفاً گوش فرا دهند و احساسات کودک را بازتاب دهند؛ برای مثال، بیان اینکه «میفهمم که از این موضوع ناراحتی»، به کودک کمک میکند تا هیجانات خویش را شناسایی و درک کند.
موضوع دوم، ثبات در رفتار تربیتی است؛ کودک در محیطهای متغیر و ناپایدار ممکن است دچار اضطراب شود؛ بنابراین، مجموعهای از قوانین ساده و ثابت، به او احساس امنیت میبخشد؛ لذا لازم است ما در رفتارمان ثبات تربیتی را برقرار سازیم.
موضوع بعدی، تشویق به ابراز احساسات است؛ به کودک اجازه دهیم تا هیجانات خود، حتی خشم، ترس یا حسادت را نام ببرد؛ این مهارت، ریشه سلامت هیجانی است و اگر این فرصت را به فرزندانمان اعطا نماییم، به شدت میتوانیم در تقویت هوش هیجانی آنها گام برداریم.
مورد دیگر، اختصاص وقت باکیفیت است؛ بازی کردن، قصهگویی، یا حتی قدم زدن دو نفره با کودک، معادل یک تبادل عشق محسوب میشود.
آخرین موضوع، الگو بودن والدین است؛ کودک با چشم میآموزد، نه با گوش؛ بدین معنا که والدین نیازی به نصیحت کردن کودک ندارند، بلکه لازم است رفتارهایشان به گونهای باشد که کودک از آنها بیاموزد و الگوبرداری نماید؛ والدینی که درباره احساسات خویش سخن میگویند، الگوی سلامت روان مناسبی برای فرزندانشان خواهند بود.
کودک با چشم میآموزد، نه با گوش؛ بدین معنا که والدین نیازی به نصیحت کردن کودک ندارند، بلکه لازم است رفتارهایشان به گونهای باشد که کودک از آنها بیاموزد و الگوبرداری نماید.
ایرنا: با توجه به اینکه اضطراب در کودکان در صورت شدید یا مداوم بودن نیازمند توجه است، این وضعیت در بزرگسالی چگونه باید مورد ارزیابی قرار گیرد؟
خزایی: اضطراب در کودکان، بخشی طبیعی از فرآیند رشد تلقی میشود و چنانچه شدید، مداوم، یا مانع فعالیتهای روزمره گردد، نیازمند توجه است. این نکته در بزرگسالی نیز لازم است مورد توجه قرار گیرد؛ اضطراب ذاتاً موضوعی طبیعی است اما اگر شدت یابد، تداوم یابد و مانع از انجام امور روزمره و عادی ما شود و ما را از قرارگیری در مسیر رشد و اهدافمان بازدارد، لزوم توجه به آن احساس میگردد. در کودکان نیز وضعیت به همین منوال است.
توصیههایی برای پیشگیری از اضطراب در کودکان
ایرنا: با توجه به مطالبی که در مورد اضطراب در کودکان اشاره کردید، برای پیشگیری از آن چه توصیههایی دارید؟
خزایی: اکنون، توصیههایی داریم: نخست، ایجاد محیطی قابل پیشبینی است؛ برنامه روزانه منظم، نظیر ساعت خواب و بازی، میتواند یک ساختار منظم باشد که به کودک احساس کنترل و امنیت ببخشد.
نکته بعدی، گوش دادن بدون کماهمیت جلوه دادن احساس کودک است؛ یعنی جملاتی مانند «نترس»، «چیزی نیست»، یا «دردی که نداشت»، به کودک پیام بیاعتمادی منتقل مینماید. بهتر است بگوییم: «میفهمم ترسیدهای؛ بیا با هم فکر کنیم چه کمکی میتوانیم بکنیم تا احساس بهتری داشته باشی».
تکنیک بعدی، آموزش تنفس آرام و ریلکسیشن است؛ تمرین دَم و بازدم عمیق، کشیدن نقاشی، یا گوش دادن به موسیقی میتواند برای ریلکس کردن و آرامسازی فضای پیرامونی و فضای درونی کودک کمککننده باشد.
مورد دیگر، کاهش محرکهای اضطرابزا است؛ نظیر شنیدن اخبار، بحثهای پُرتنش خانوادگی، یا تنبیههای شدید که میتواند اضطراب کودک را تشدید نماید؛ لذا لازم است از این موارد تا حدودی فاصله بگیریم.
فضای قصه درمانی یا بازی درمانی، با این روشها کمک میکند کودک به شکل غیرمستقیم ترسهای خود را بازگو کرده و کنترل بیشتری بر آنها یابد. در نهایت، کودکی که احساس امنیت عاطفی دارد، تابآورتر از هر کودکی است که صرفاً آموزش دیده اما احساس عشق را تجربه نکرده است.
به نظر من، برای ایجاد فضای مناسب، چه در خانه و چه در محیط بیرون، برای فرزندانمان، اعطای احساس امنیت به شدت میتواند فضای اضطراب آنها را در محیط پیرامون و خانه کاهش دهد. مهمترین قدم برای ایجاد این امنیت نیز این است که پدر و مادرها برای آرامش خود کاری انجام دهند؛ هرچه شما به عنوان والد، دنیای درونی خود را قویتر سازید، قطعاً میتوانید منتقلکننده بهتری برای احساسات خوب به کودکانتان باشید.
گفتوگو از سارا محمودی