شناسهٔ خبر: 75058941 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

ترجمه و تفکر در گفت‌وگو با بهارک سهامی:

مترجم الزاما فیلسوف یا جامعه‌شناس نیست

سهامی معتقد است: «اصولاً مترجم نمی‌تواند جای متفکر و اندیشمند را بگیرد؛ یعنی یک مترجم لزوماً فیلسوف نیست، اما یک فیلسوف می‌تواند مترجم باشد. به همین قیاس، یک جامعه‌شناس می‌تواند ترجمه کند، اما مترجم الزاماً جامعه‌شناس نمی‌شود.»

صاحب‌خبر -

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - الهه شمس: ورود گسترده متون فلسفی، جامعه‌شناسی و دیگر شاخه‌های علوم انسانی به زبان فارسی، تأثیر بی‌واسطه تلاش شبانه‌روزی مترجمان ایرانی است. برای سال‌ها، مترجم پُلی بود میان مفاهیم نو و ذهنیت ایرانی. اما این روزها قدرت نفوذ ترجمه‌های ماشینی و تسلط بیشتر بر زبان‌های خارجی، مرز میان مترجم و مخاطب را کمرنگ‌تر کرده است. بر همین اساس، دیدگاه‌های بهارک سهامی، مترجم و مدرس زبان و ادبیات انگلیسی را درباره جایگاه امروز مترجمان جویا شدیم.

***

نخست بفرمایید اصولاً نگاه‌تان به ترجمه چیست و چه تعریفی از ترجمه دارید؟

در مورد تعریف ترجمه، کارشناسان ترجمه، زبان‌شناسان و پژوهشگران این رشته به تعریفی ساده، سهل و ممتنع رسیده‌اند؛ و آن این است که ترجمه ابزاری ارتباطی است؛ روشی برای انتقال محتوا از زبانی به زبان دیگر، چه از زبان مبدأ به مقصد و چه برعکس. اما اگر فراتر از این معنا برویم، ترجمه از نظر من در واقع پلی ارتباطی، یا حتی مهم‌ترین پل ارتباطی، میان انسان‌هایی است که به دو زبان مختلف با هم گفت‌وگو می‌کنند؛ پلی میان اذهان و فرهنگ‌ها، و شاید قوی‌ترین پیونددهنده میان فرهنگ‌ها و تمدن‌ها.

به نظر شما نقش و تاثیر مترجمان در ایران معاصر چیست؟

اگر منظور از دوران معاصر، دهه‌های اخیر باشد که در آن زندگی می‌کنیم و اکنون سال ۱۴۰۴ است، باید گفت دوران معاصر دربرگیرنده سه یا چهار دههٔ گذشته است. اهمیت ترجمه از نظر من هیچ‌گاه کاهش نیافته و همچنان به همان دلایلی که در گذشته می‌توانست تاریخ‌ساز باشد، پابرجاست؛ چنان‌که در نهضت ترجمه دوران مشروطه، ترجمه موجب شد اندیشمندان با اندیشه‌های معاصر غرب و مفهوم مدرنیته غربی آشنا شوند. سپس در دوره پهلوی، به‌ویژه دهه ۴۰، کتاب‌های بسیاری ترجمه شد که البته در حوزه‌هایی خاص — که نیاز آن زمان بود — متمرکز بودند و همان نیز سبب تحولات فکری در میان روشنفکران شد. امروز نیز همچنان این نیاز وجود دارد که مردم ما با آنچه در بیرون از مرزهای کشور می‌گذرد آشنا شوند و روندهای فکری، اجتماعی، ادبی و … را در فرهنگ‌های دیگر بشناسند. به‌ویژه که در دوران معاصر، به دلایل گوناگون، سفر به کشورهای دیگر کاری دشوار شده و امکان ارتباط مستقیم با فرهنگ‌های دیگر محدود است؛ همین باعث می‌شود نیاز به ترجمه، به‌ویژه ترجمه کتبی متون، بیش از پیش احساس شود.

این ترجمه — که موضوع بحث ماست — اختصاص به متون مکتوب دارد؛ چون می‌دانیم انواع گوناگون ترجمه وجود دارد، ازجمله ترجمه شفاهی. اما مقصود در اینجا، ترجمه کتبی آثار و منابع جدی در حوزه‌های مختلف است، تا بتوان میان اذهان ایرانی و اذهان مردم جهان پیوند برقرار کرد و فهمید که در بیرون از این مرزها چه می‌گذرد. در کنار آن، ما به مترجمانی نیاز داریم که فرهنگ ایران را به آن‌سوی مرزها معرفی کنند، هرچند به دلیل نبود حمایت، این امر کمتر صورت می‌گیرد. در یک کلام، ضرورت ترجمه در دوران معاصر هیچ‌گاه کاهش نیافته و همچنان به قوت خود باقی است. تا زمانی که میان انسان‌ها مرزهای جغرافیایی و زبانی وجود دارد، نیاز به ترجمه نیز ادامه خواهد داشت، زیرا انسان‌ها تنها از خلال تعامل می‌توانند زندگی بشر را به سوی بهبود ببرند.

امروز، در جهان معاصر — که تحت تأثیر روندهای سیاسی و اجتماعی خاص قرار دارد — شاهد غلبهٔ پوپولیسم اقتدارگرا در برخی کشورهای غربی هستیم. این رویکرد با تأکید بر تفاوت‌های نژادی و فرهنگی، تبعیض را تشدید کرده و به تنش‌ها و حتی جنگ بین فرهنگ‌ها دامن می‌زند. در چنین شرایطی، ما همچنان در میانهٔ کشمکش‌های بزرگ میان فرهنگ‌ها و ادیان قرار داریم. این‌جاست که ترجمه نقش نجات‌دهنده پیدا می‌کند؛ زیرا می‌تواند، در برابر سیاست‌های تفرقه‌افکن و اندیشه‌هایی که بر اختلافات می‌دمند، جایگزینی برای پیوند، تعامل و ارتباط میان انسان‌ها باشد

آیا می توان دوران کنونی را یک عصر ترجمه خواند؟

دوران کنونی را اگر به معنای قرن بیست‌ویکم در نظر بگیریم، باید بگویم که تفاوت چشمگیری میان قرن بیست‌ویکم و قرن بیستم نمی‌بینم. تفاوت اصلی را بیشتر میان قرن بیستم و قرن نوزدهم می‌توان جست‌وجو کرد؛ جایی که با پیشرفت صنعت چاپ و نشر، طبیعتاً شمار آثار ترجمه‌شده نیز افزایش یافت. در واقع، در چندصد سال اخیر — به‌ویژه با پیدایش صنعت چاپ — هم از نظر کمّی و هم کیفی، ترجمه روندی رو به رشد داشته است. البته در قرن بیست‌ویکم، با ورود هوش مصنوعی، ممکن است تغییراتی در روند ترجمه رخ دهد که بحث آن مجزاست. با این حال، نمی‌توانم قرن کنونی را «قرن ترجمه» بنامم. اگر از قرن بیستم و دو دههٔ نخست قرن بیست‌ویکم سخن بگوییم، بله، در مقایسه با قرون نوزدهم و هجدهم و پیش از آن، به دلیل پیشرفت فناوری، به‌ویژه فناوری چاپ و سهولت نشر، شمار آثار ترجمه‌شده به‌طور چشمگیری افزایش یافته است. از این رو، اگر منظور از «دوران معاصر» همین بازه قرن بیستم و بیست‌ویکم باشد، در این معنا با آن موافقم.

مترجم الزاما فیلسوف یا جامعه‌شناس نیست

آیا با این دیدگاه موافقید که مترجمان تبدیل به متفکران و اندیشمندان شده اند یا دست کم نقش و جایگاه آنها را گرفته‌اند؟

اگر منظور در کشور ما باشد یک پاسخ دارد و اگر منظور در جهان باشد پاسخی دیگر. اصولاً مترجم نمی‌تواند جای متفکر و اندیشمند را بگیرد؛ یعنی یک مترجم لزوماً فیلسوف نیست، اما یک فیلسوف می‌تواند مترجم باشد. به همین قیاس، یک جامعه‌شناس می‌تواند ترجمه کند، اما مترجم الزاماً جامعه‌شناس نمی‌شود. با این حال، چون مترجم ناگزیر است در حوزه‌ای که ترجمه می‌کند تسلط و دانش کافی داشته باشد، برای آنکه اثرش از کیفیت بالایی برخوردار باشد، به مرور در همان حوزه تخصصی دانش انباشته‌ای پیدا می‌کند. از این جهت می‌توان گفت که مترجم، با گذشت زمان، می‌تواند معادل یک متفکر یا اندیشمند شود؛ هرچند الزاماً نظریه‌پرداز نباشد.

به‌عنوان مثال، فیلسوف کسی است که نظریه‌پردازی می‌کند، اما مترجم معمولاً نظرات دیگران را منتقل می‌کند. البته ممکن است در حوزه‌هایی که ترجمه می‌کند به چنان عمقی از شناخت برسد که خود نیز اندیشه مستقل داشته باشد و فراتر از صرفاً «حرفه ترجمه» برود.

برای نمونه، من کتابی درباره شکسپیر با عنوان فلسفه شکسپیر ترجمه کرده‌ام؛ اثری از کالین مِگین، فیلسوف انگلیسی. من نمی‌توانم ادعا کنم فیلسوف هستم؛ من صرفاً دیدگاه‌های او را منتقل کرده‌ام. هرچند رشته تحصیلی‌ام ادبیات انگلیسی است و تا حدی با نظریه‌های فلسفی آشنایی دارم، اما این آشنایی تخصصی نیست. بنابراین من نباید به‌عنوان فیلسوف برای اظهار نظر درباره شکسپیر دعوت شوم، اما به‌عنوان مترجم این اثر، بله، شایسته دعوت هستم؛ زیرا ناگزیر بوده‌ام در هر دو زمینه شکسپیر و فلسفه مطالعه کنم.

می‌توان گفت مترجمان حرفه‌ای و استادان این حوزه، پس از سال‌ها ترجمه در زمینه‌های خاص، به مرتبه‌ای از تفکر و اندیشه می‌رسند. با این حال، خطایی را که در فرهنگ خودمان دیده‌ام این است که — برخلاف کشورهای غربی — گاه از مترجم به‌عنوان فیلسوف یا جامعه‌شناس دعوت می‌شود. این رویکرد اشتباه است و نوعی یکی‌انگاری جایگاه مترجم با نویسنده اصلی. البته درباره مترجمان برجسته و استادان شناخته‌شده ترجمه می‌توان در مواردی استثنا قائل شد و آنان را صاحب اندیشه دانست، اما به‌طور کلی، جایگاه مترجم و متفکر مستقل دو موقعیت متفاوت است.

دلیل اینکه در فرهنگ ما این یکسان‌پنداشتنِ مترجم و صاحب اندیشه به‌وضوح احساس می‌شود، این است که در فرهنگ‌های دیگر — مانند فرهنگ غرب یا حتی کشورهای پیشرفته شرقی — این پدیده کمتر وجود دارد. به نظر من، علت این تفاوت آن است که در آن جوامع، دانش و توانایی افراد را بر اساس تخصص واقعی‌شان می‌سنجند. در آن فرهنگ‌ها، ارزش «همه‌فن‌حریف بودن» چندان مطرح نیست؛ کسی که مترجم است، مترجم است؛ کسی که نویسنده است، نویسنده است؛ کسی که ویراستار است، ویراستار است. هیچ‌کس ادعا نمی‌کند که چون مترجم هستم، پس خودم هم ویراستارم و هم نویسنده.

در جامعه ما، اما، گرایشی وجود دارد که به افراد عناوین و لقب‌های متعدد بدهیم و آنها را همه‌فن‌حریف تلقی کنیم. یکی از دلایل یکی‌انگاری مترجم و نویسنده یا صاحب اندیشه، این است که فرایند تخصصی‌شدن حرفه‌ها هنوز به‌طور عمیق جا نیفتاده است. وقتی فردی — به‌ویژه در حوزه ترجمه یا نویسندگی — به چهره‌ای مشهور یا «سلبریتی» تبدیل می‌شود، تمایل به این وجود دارد که او را در حوزه‌های دیگر نیز متخصص بدانیم.

به‌عنوان نمونه، اگر من کتابی بین‌رشته‌ای (میان ادبیات و فلسفه) ترجمه کنم، ممکن است از من برای سخنرانی به‌عنوان «فیلسوف» یا «کارشناس فلسفه» دعوت شود، یا اگر چند کتاب در زمینه شکسپیر ترجمه کنم و کارم باکیفیت باشد، به مرور به‌عنوان «شکسپیرشناس» شناخته شوم. این در حالی است که شاید من دانش عمیق و سال‌ها تجربه پژوهشگری را — که یک محقق واقعی در حوزه شکسپیر یا فلسفه دارد — در سوابق خود نداشته باشم.

آیا فکر نمی‌کنید برخی در اهمیت و تاثیر مترجمان اغراق می‌کنند؟

باید گفت که این موضوع بستگی دارد به میزان اغراق و دقیقاً منظور گوینده.اگر کسی بگوید ترجمه اهمیت چندانی ندارد، به نظر من اشتباه می‌کند. همان‌طور که در پاسخ به سؤالات ابتدایی توضیح دادم، با توجه به روندهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی که در جهان امروز وجود دارد، اهمیت مترجمان به هیچ وجه کاهش نیافته است. تا زمانی که انسان‌ها به زبان‌های گوناگون تکلم می‌کنند، ضرورت ترجمه همچنان به قوت خود باقی است.

اما اینکه گفته شود در اهمیت مترجمان اغراق شده است؟ خیر. وقتی ترجمه جایگاه و ضرورت بالایی دارد، پس کسی که آن را انجام می‌دهد نیز اهمیت بالایی پیدا می‌کند — البته در مورد مترجمانی که کارشان را با تعهد اخلاقی انجام می‌دهند. از این رو، به هیچ وجه معتقد نیستم که در اهمیت این افراد اغراق شده باشد. همچنین بد نیست این نکته را در پاسخ به پرسش‌های اول و دوم نیز در نظر بگیریم. چون من در حال انجام کارهای مختلف هم‌زمان پاسخ می‌دهم، ممکن است ایده‌ای ناگهان به ذهنم برسد که به سؤال‌های قبلی مربوط باشد.

در بحث اهمیت ترجمه و مترجم باید افزود که در دنیای معاصر، که به نظر می‌رسد روزبه‌روز چندپاره‌تر می‌شود، همچنان تنازعات بر سر تفاوت‌های دینی، نژادی و جنسیتی ادامه دارد و ما هر روز خبر آن را می‌شنویم. حتی به نظر می‌رسد جهان به سمت جنگی جهانی دیگر پیش می‌رود. با این وضعیت، اهمیت ترجمه نه‌تنها کم نشده، بلکه بیش از پیش باقی و ضروری است.

مسئله دیگری که می‌خواهم بر مشکلات کنونی نوع بشر بیفزایم، بحران اقلیمی و زیست‌محیطی است. زمینِ ما در حال نابودی است. با وجود آنکه انسان گونه‌ای هوشمند است و برای بقا باید بهترین راه‌ها را پیدا کند، اما به سبب خودخواهی‌هایی که در میان تصمیم‌گیرندگان جهان وجود دارد و در تصمیماتشان اعمال می‌شود، تاکنون نتوانسته‌ایم راه‌حلی قطعی برای این بحران پیدا کنیم. راه‌حل‌هایی هم که ارائه شده، یا هنوز به مرحله اجرا نرسیده، یا به‌طور کامل عملی نشده است.

به هر حال، این سیاره به دست کشورهایی اداره می‌شود که مردمشان به زبان‌های مختلف سخن می‌گویند. هرچند میان این کشورها، مرزهای سیاسی، فرهنگی و زبانی وجود دارد و حتی گاه مرزهای سرکوبگر سیاسی هم دیده می‌شود، اما در نهایت، نوع بشر باید به دنبال راه‌حلی مشترک برای بقای خود بگردد. بنابراین، تا زمانی که زبان‌های گوناگون وجود دارد، ترجمه همچنان به قوت خود باقی است و ضرورتش از میان نمی‌رود. ممکن است ابزار ترجمه یا حتی شخصِ مترجم تغییر کند، اما ترجمه همچنان بااهمیت است و از نخستین ضرورت‌های ارتباط انسانی به شمار می‌آید.

جایگاه واقعی یا حقیقی و بجای مترجمان و ترجمه از نظر شما چیست؟

اگر منظور، کشور ما باشد، متأسفانه جایگاه مترجمان با میزان اهمیت و ضرورت این حرفه هم‌خوان نیست. یکی از دلایل این امر شاید آن باشد که تصمیم‌گیرندگان و سیاست‌گذاران، اهمیت ترجمه و نقشی را که مترجم در پیوند میان فرهنگ ما و فرهنگ‌های دیگر ایفا می‌کند، یا نمی‌دانند یا به آن باور ندارند. طبیعی است که وقتی به اهمیت یک حرفه باور نداشته باشیم، سیاست‌هایی که وضع می‌کنیم نه‌تنها در جهت تقویت آن نخواهد بود، بلکه ممکن است به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم، جنبه‌ای تبعیض‌آمیز یا تضعیف‌کننده نیز پیدا کند.

در کشور ما، متأسفانه چنین شرایطی رخ داده است و جایگاه مترجمان به‌تدریج ضعیف‌تر و محدودتر شده. این واقعیت را می‌توان به‌سادگی با بررسی قراردادهای ترجمه، میزان دستمزدی که برای مترجم در نظر گرفته می‌شود و حقوقی که برای او لحاظ می‌گردد، دریافت. نتیجه این روند آن است که مترجمان ما در مقام و شأن شایسته خود قرار ندارند و همین موضوع، به تضعیف کلی صنعت ترجمه منجر می‌شود. این وضعیت حتی می‌تواند باعث شود مترجمانی که در آغاز کار با تعهد و حرفه‌ای‌گری کامل فعالیت خود را شروع کرده‌اند، به مرور برای جبران شرایط نامطلوب اقتصادی به پُرکاری روی آورند؛ امری که ناگزیر کیفیت ترجمه‌ها را کاهش می‌دهد.

برخی معتقدند که به علت تحولاتی که رخ داده، عصر ترجمه به سر آمده است. آیا با این دیدگاه موافق هستید؟

اگر منظور از «تحولات» تغییرات حوزه فناوری باشد، این تحولات به هیچ‌وجه از اهمیت ترجمه نکاسته است. اگر موضوع شما ترجمه کتبی باشد — یعنی ترجمه کتاب‌ها و مقالات — منطقی است که تحولات فناوری را به‌عنوان عامل مدنظر بگیریم. اهمیت ترجمه در این بخش تغییر نکرده، اما ابزار آن دگرگون شده است؛ به این معنا که بخشی از فرآیند ترجمه اکنون می‌تواند توسط هوش مصنوعی انجام گیرد. با این حال، در شرایط کنونی، حضور مترجم انسانی همچنان اهمیت دارد؛ به‌ویژه تسلط او بر ابزارهای نوین، مهارت در نظارت بر خروجی و حتی همکاری هم‌زمان با هوش مصنوعی. این ترکیب، هم برای اطمینان از دقت و کیفیت ترجمه و هم برای حفظ جنبه‌های ظریف زبانی، ضروری است.

تاثیر پیشرفت های هوش مصنوعی در ترجمه چیست؟ آیا فکر نمی‌کنید که مترجمان در حال حذف شدن هستند؟

تأثیر هوش مصنوعی بر حوزه ترجمه انکارناپذیر و بسیار گسترده است؛ اما در شرایط کنونی، به‌ویژه در چند سال اخیر که ما در آن قرار داریم، این فناوری هنوز به تسلط کافی بر زبان فارسی نرسیده است تا بتواند یک متن را بی‌نیاز از مترجم حرفه‌ای ترجمه کند — خصوصاً در متونی با ماهیت ادبی یا آن دسته از متن‌ها که به خلاقیت زبانی و درک عمیق ظرایف فرهنگی نیاز دارند، ضعف آن کاملاً مشهود است. به همین دلیل، مترجم همچنان باید در کنار هوش مصنوعی فعالیت کند؛ به‌عبارت دیگر، نوعی همکاری هم‌زمان میان این دو لازم است. ناشر نمی‌تواند صرفاً با تکیه بر توان یک ابزار هوش مصنوعی، به ترجمه یک کتاب ادبی یا اثری با سبک نگارشی پیچیده بسنده کند و متن را بدون ویرایش و نظارت انسانی به چاپ برساند — حتی اگر چنین کاری انجام شود، افت چشمگیر کیفیت اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.

در حال حاضر، هوش مصنوعی نمی‌تواند در ترجمه کتبی جای انسان را بگیرد، و این موضوع به‌ویژه در مورد زبان فارسی صادق است. این فناوری هنوز راه طولانی در پیش دارد تا بتواند به تسلط و روانی لازم برای انتقال دقیق ظرایف فرهنگی و ادبی برسد. حتی خود سامانه‌های هوش مصنوعی نیز در پاسخ به این پرسش که «آیا می‌توانند ترجمه را بدون دخالت انسان انجام دهند؟» معمولاً تأکید می‌کنند که نیاز به نظارت انسانی همچنان صد درصد ضروری است و این ضرورت تا آینده‌ای نامشخص ادامه خواهد یافت.

با این حال، سرعت پیشرفت این فناوری بسیار بالاست و احتمال می‌رود که در آینده به مرحله‌ای برسد که بتواند این ظرایف را نیز درک و منتقل کند. البته وضعیت زبان‌های نخست جهان، مانند انگلیسی، متفاوت است؛ زیرا اولاً این فناوری عمدتاً توسط گویشوران همان زبان‌ها توسعه یافته و ثانیاً حجم کاربران و داده‌های موجود برای این زبان‌ها بسیار بیشتر از زبان فارسی است. بنابراین، هوش مصنوعی در تسلط بر این زبان‌ها بسیار سریع‌تر پیشرفت می‌کند.

در حوزه ترجمه ادبیات — و حتی متونی که ماهیت ادبی ندارند اما به‌دلیل استفاده از زبان چندپهلو یا مبهم (مانند برخی مصاحبه‌های ژورنالیستی) به دقت و تفسیر عمیق نیاز دارند — هوش مصنوعی در درک این لایه‌های زبانی و فرهنگی هنوز با محدودیت جدی مواجه است. از این رو، در وضعیت فعلی، حضور مترجم انسانی در کنار هوش مصنوعی کاملاً ضروری است.

برچسب‌ها: