شناسهٔ خبر: 74643762 - سرویس گوناگون
نسخه قابل چاپ منبع: طرفداری | لینک خبر

مردایی که تو خواب حرف می‌زنن و همه چی رو لو می‌ دن!

صاحب‌خبر -

 

توی دنیای عجیب و غریب شب، جایی که منطق تعطیل می‌شه و ناخودآگاه جولان می‌ده، بعضی مردا هستن که انگار مرز بین خواب و بیداری براشون پاک شده. اینا همون "افشاگرای شب" هستن؛ آدمایی که تو خواب اون‌قدر راستگو می‌شن که گاهی وقتا چیزایی رو لو می‌دن که خودشون صبح فرداش حاضرن سر به بیابون بذارن تا کسی ازش خبردار نشه. البته، این اعترافای ناخواسته برای بقیه، سوژه خنده و داستان‌سرایی می‌شه!

داستان بهرام خواب‌گرد و اعترافات شبانه

یکی از این موارد، آقای "بهرام خواب‌گرد"ه. بهرام، یه مرد میانسال و به ظاهر موقر، بیدار که هست همیشه سعی می‌کنه تصویر یه پدر خانواده متعهد و کارمند نمونه رو از خودش نشون بده. ولی شبا، ماجرا کاملاً فرق می‌کنه. خانمش، ناهید، دیگه به حرف زدن‌های اون تو خواب عادت کرده، ولی هیچ‌وقت نمی‌تونه جلوی خنده‌اش رو بگیره.

ماجرا از اونجا شروع شد که یه شب، ناهید با صدای غژغژ تشک و یه سری زمزمه‌های نامفهوم از خواب پرید. بهرام، نیم‌خیز شده بود و تو تاریکی اتاق زیر لب غرغر می‌کرد. ناهید خوب گوش داد: "آخه چی می‌گی؟ ماهی کیلویی چند؟"

بهرام با لحنی که انگار داره با فروشنده چونه می‌زنه، با دست و چشم بسته گفت: "آقا، این دیگه آخره! پنجاه تومن بیشتر نمی‌دم. همین دیروز کله‌پاچه خوردم، دیگه جا ندارم!"

ناهید که می‌دونست بهرام مدت‌هاست به بهونه رژیم از کله‌پاچه خوردن دوری می‌کرده، چشماش از تعجب گرد شد. فرداش، با یه لبخند مرموز از بهرام پرسید: "بهرام جان، دیروز کجا بودی؟" بهرام با تعجب گفت: "همین سر کار بودم، چی شده؟" ناهید خنده‌اش گرفت و گفت: "هیچی، فقط دیشب تو خواب گفتی کله‌پاچه خوردی و نمی‌تونی بیشتر از پنجاه تومن برای ماهی پول بدی!"

صورت بهرام مثل لبو قرمز شد و با لکنت گفت: "نه بابا! لابد خواب دیدم. این چیزا رو جدی نگیر." ولی از اون روز به بعد، هر بار که بهرام پنهونی هوس کله‌پاچه می‌کرد، ناهید با یه نگاه معنی‌دار، اونو یاد "افشاگر شبانه‌اش" می‌انداخت.

داستان‌های بیشتر در رامی کالا بخوانید

پیتزای پپرونی و طوفان خیالی

اما داستان بهرام فقط به کله‌پاچه ختم نمی‌شد. یه شب دیگه، ناهید شنید که بهرام با صدای یه کاپیتان کشتی فریاد می‌زنه: "سکان به چپ! طوفان تو راهه! پیتزای پپرونی رو محکم نگه دارید!" ناهید باورش نمی‌شد. بهرام که همیشه ناهار سر کار، ساندویچ‌های سالم و کم‌روغن می‌خورد، تو خواب برای نجات پیتزا از طوفان تلاش می‌کرد!

صبح فردا، ناهید ماجرا رو برای بهرام تعریف کرد و بهش پیشنهاد داد شاید بهتر باشه کمتر فیلم‌های ماجراجویانه ببینه یا حداقل شبا پیتزا نخوره. بهرام بالاخره تسلیم شد و اعتراف کرد که گاهی وقتا با دوستاش بعد از کار، به جای رفتن به خونه، می‌رن یه فست‌فودی محلی و پیتزایی به بدن می‌زنن. البته همیشه سعی می‌کردن قبل از رسیدن به خونه، بوی پیتزا رو از خودشون دور کنن، ولی ظاهراً ناخودآگاهش این وظیفه رو به عهده نگرفته بود!

جمع‌بندی: افشاگرای شبانه و خنده‌های روزانه

این داستان نشون می‌ده مردایی که تو خواب حرف می‌زنن، نه تنها خودشون رو لو می‌دن، بلکه یه منبع تموم‌نشدنی از شوخی و خنده برای بقیه هستن. پس اگه شما هم یه همچین "افشاگر شبانه‌ای" تو خونه دارید، به جای ناراحتی، یه قلم و کاغذ بردارید و این "اعترافای شیرین" رو یادداشت کنید. شاید یه روزی بتونید باهاشون یه کتاب طنز پرفروش بنویسید! و به قول یکی از کاربرا تو فضای مجازی: "بعضی وقتا تو خواب یه چیزایی می‌گن که آدم می‌مونه از کجا میارن!" البته، محققا می‌گن حرف زدن تو خواب معمولاً جای نگرانی نداره و ممکنه به خاطر استرس یا کم‌خوابی باشه، ولی برای شریک زندگی قضیه شاید کمی فرق کنه و حتی باعث بشه کار به جاهای باریک بکشه!

تجربه خودت رو برامون از این وضعیت بگو دچارش شدی تا حالا؟

 

شانسی روی یک استیکر آتیشی بزن شاید برات جالب بود

 __  __  __  __  __  __