به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست «حق بر آموزش و هنر کودکان و نوجوانان در باورهای هنجارساز و هنجارهای باورساز» از سلسلهنشستهای تخصصی اولین همایش ملی «حقوق کودک و نوجوان در آثار هنری و ادبی»، دوشنبه (۲۹ بهمنماه) برگزار شد.
در ابتدای این نشست، یاسمن خواجهنوری که مدیریت این نشست را برعهده داشت صحبت کرد. او ضمن سپاسگزاری از فرهنگستان هنر برای تدارک این نشست که برای نخستینبار ارتباط بین هنر، ادبیات و حقوق را که تصور میشود رشتهای خشک و سنگین است، برقرار کرده است، گفت: ما در حقیقت در ادبیات خود و در میان آثار هنرمندانمان میتوانیم نکاتی را مشاهده کنیم که امروزه با عنوان «نظریههای جرمشناسی» یا «نظریههای جامعهشناسی در درسهای حقوقی» با آن مواجه هستیم؛ درحالیکه نمیدانیم ریشه این نظریهها در ادبیات باستان ما نهفته است.
در ادامه، سخنرانها یکییکی به صحبت و ارائه مطالب خود پرداختند. سمیه پرهیزکاری، اولین سخنران نشست، در ارائه مقاله خود با عنوان «تحلیل جرمشناسانه کتابهای فارسی دوران دبستان» بیان کرد: موضوع من درخصوص تحلیل جرمشناسانه کتابهای فارسی دبستان است، لیکن پیش از آنکه وارد بحث اصلی شوم، مقدمهای بهطور کلی درباره این موضوع عرض میکنم.
او در این مقدمه گفت: جرمشناسی علمی است که به مطالعه چرایی بزهکاری و علل و عوامل ارتکاب جرم و همچنین راهکارهای پیشگیری از آن میپردازد. این علم وسیع بهطور کلی به دو شاخه نظری و کاربردی تقسیم میشود. ما در شاخه کاربردی بهدنبال حل معضل بزهکاری، راهکارهای پیشگیری و همچنین اصلاح و درمان بزهکار در صورت ارتکاب جرم هستیم. به همین دلیل، یکی از شاخههای اصلی جرمشناسی، شاخه پیشگیری است که همواره در طول تاریخ بهعنوان رقیب مجازات از آن یاد شده است.
پرهیزکاری افزود: این بدین معناست که آیا ما باید از طریق مجازاتکردن افراد و ترس از مجازات به پیشگیری برسیم یا اینکه باید از طریق تدابیر پیشگیرانه از ارتکاب جرم جلوگیری کنیم؟ دو طیف فکری در این زمینه شکل گرفته است: طرفداران پیشگیری به آمار بالای تکرار جرم استناد میکنند و میگویند به دلیل این آمار، مجازاتکردن فایده خود را از دست داده و ضمن اینکه هزینههای بسیاری را برای دولت و شهروندان بهجا میگذارد، باید پیشگیری را در اولویت سیاستگذاریهای خود قرار دهیم.
پرهیزکاری در ادامه سخنان خود با اشاره به رویکردهای مختلف پیشگیری عنوان کرد: خود این پیشگیری نیز در معنای کلی به دو شاخه پیشگیری وضعی (موقعیتمدار) و پیشگیری اجتماعی (فردمدار) تقسیم میشود. در پیشگیری موقعیتمدار، فرض بر این است که افراد ذاتاً تمایلات مجرمانهای دارند؛ اما ممکن است موقعیت مناسب برای ارتکاب جرم را پیدا نکنند و اگر این موقعیت وجود داشته باشد، ممکن است مرتکب جرم شوند. به همین دلیل، بیشتر در پی این هستند که با استفاده از ابزارهایی، بتوانند این موقعیتهای پیشجنایی را از بین ببرند.
او در توضیح «پیشگیری اجتماعی» گفت: این نوع پیشگیری فرض دارد که انسانها ذاتاً نیکاند و عوامل مختلف سیاسی، اجتماعی یا محیطی هستند که منجر به ارتکاب جرم افراد میشوند. همچنین معتقدند که میتوان از طریق آموزش ارزشها، هنجارها و اصول بنیادین و همچنین درونیکردن آنها، افراد را از ارتکاب جرم بازداشت.
این پژوهشگر با تأکید بر نقش آموزش در جلوگیری از جرم افزود: مدرسه و محتوای کتب درسی نقش بسیار مهمی در انعکاس آموزههای قانونی و انتقال مفاهیم ارزشی به کودکان دارند. یکی از مواردی که اخیراً توجه زیادی به آن شده، بحث رویکرد آموزش ارزشمحور است. در این رویکرد، ارزشهایی مانند مسئولیتپذیری، پیروی از قانون، قدردانی، اخلاقمداری و امانتداری در ساماندهی کودک با دنیای اجتماعی و پیروی از ارزشها و هنجارها بسیار اثرگذار است.
سمیه پرهیزکاری در پایان گفت: در نتیجهگیری کلی، باید گفت آموزش میتواند ساختار شخصیتی افراد را بهسمت قانونمندی و هنجارپذیری سوق دهد.
امیرحسن نیازپور، دانشآموخته دکترای حقوق جزا و جرم از دانشگاه شهید بهشتی و عضو کمیته تخصصی پیشگیری از جرائم، دعاوی و اختلافات مرکز مطالعات معاونت پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه، بهعنوان سخنران دوم به موضوع «حقهای کودکان و نوجوانان بر آموزش ادبیات و هنر پارسی» پرداخت. او در اینباره گفت: همه انسانها بهعنوان اعضای جامعه بشری، از جنبههای مختلفی دارای حقوق بنیادینی هستند که یکی از مهمترین آنها حق بر آموزش و پرورش است. این حق آنچنان اهمیت دارد که در اسناد بینالمللی الزامآور، دولتها موظف به سیاستگذاری و برنامهریزی در این زمینه شدهاند. بهعنوان مثال، اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و پیمان حقوق کودک به حق بر آموزش و پرورش اشاره کرده و آن را در شمار حقوق اساسی افراد پیشبینی کردهاند. شاید یک نکته مهم این باشد که پیشبینی این اسناد الزامآور، دولتهای عضو را موظف به اجرای سیاستها در این زمینه میکند و از این طریق، شاهد بینالمللیشدن آموزش و پرورش هستیم؛ یعنی کشورها باید همسو با رویکردهای بینالمللی، برنامهریزی و سیاستگذاری کنند.
او افزود: در کشور ما، از متمم قانون اساسی مشروطه تا امروز، حق بر تحصیل یا حق بر آموزش و پرورش برای افراد پیشبینی شده است. در قانون اساسی کنونی نیز، در اصل ۳۰ به این حق اشاره شده و این مسئله موجبات اساسیشدن حق بر آموزش را فراهم کرده است؛ یعنی حقی که نقضناپذیر بوده و نمیتوان آن را تغییر داد. یکی از ویژگیهای برجسته اساسیسازی، تبدیل این حق به یک پدیده حقوقی و یک اصل قانون اساسی است؛ زیرا قانون اساسی بهراحتی تغییرپذیر نیست. لذا این حق همواره در مصونیتی قرار میگیرد و مطالبهای را برای شهروندان در قبالِ حاکمیت ایجاد میکند تا اقدامات لازم را در این زمینه انجام دهند. بدیهی است که مهمترین مخاطب این حق، یا مهمترین برخوردار از آن، اطفال و نوجوانان هستند. قانونگذار ما نیز به شکلهای متعدد به این مسئله توجه کرده است: از جمله در قوانین مربوط به عرصه آموزش و پرورش.
نیازپور بیان کرد: پیش از آنکه درباره قوانین و چگونگی الزام در این زمینه صحبت کنم و اینکه چگونه اطفال و نوجوانان دارای حق بر آموزش و پرورش در زمینه ادبیات و هنر فارسی هستند، باید به شاخصهای مهمی اشاره کنم. این حق در قانون اساسی ما، قوانین عادی و اسناد بینالمللی پیشبینی شده است. یکی از نکات مهم این است که دسترسی به این حق باید رایگان باشد؛ یعنی تمام بخشهای جامعه بهویژه حاکمیت باید بسترهای دسترسی به این امر را بهطور رایگان فراهم کنند. نکته دیگری که وجود دارد، اجباریبودن آموزش است؛ یعنی اشخاص نمیتوانند از سر اختیار بگویند که ما میرویم بهسمت تحصیل یا نمیرویم. در دوره ابتدایی و تا پایان دوره متوسطه، آموزش رایگان بوده و اجباری است. به عبارت دیگر، همه افراد جامعه، باید خواندن و نوشتن را فرا بگیرند. البته در مورد باسوادشدن با توجه به تعریف یونسکو، امروزه بحثهایی وجود دارد؛ اینکه آیا فقط باید یک متن را بخوانند و فرا بگیرند یا خیر؛ زیرا در آخرین تعریفی که یونسکو از باسوادشدن افراد ارائه کرده، آموزش مهارتها، آشنایی با مدیریت مسائل مربوط به محیط زیست، انرژی یا سایر موارد نیز در شمار باسوادی افراد قرار گرفته است.
این پژوهشگر در ادامه صحبتهای خود گفت: شاید در این روزگار، مثال برجسته آن، حوزه رایانه و هوش مصنوعی باشد. یکی از مهمترین شاخصها در حق بر آموزش و پرورش، کیفیبودن این حق است؛ به این معنا که این حق باید چه در بُعد علمی و چه در بعد جامعهپذیری افراد با کیفیت ارائه شود. قرار نیست که فقط ما یک کلاس درس یا شکلهای دیگری از آموزش را که متأسفانه در کشورمان وجود دارد، داشته باشیم که در آن فقط شخص با الفبا و مباحث علمی آشنا شود. خیر، باید زمینههای لازم برای تربیت و هنجارمندی افراد به وجود آید. بر این اساس، به نظر میرسد که آموزش و پرورش دو هدف اساسی دارد: یکی اینکه افراد علم بیاموزند و دیگر اینکه مهارت فراگیرند و بهسمت جامعهپذیری پیش بروند. به عبارت دیگر، در سطح مدرسه، بهعنوان مهمترین نهاد برای اجتماعیکردن افراد، ما باید ارزشها، هنجارها و قواعد رفتار را به این اشخاص بیاموزیم تا آنها بهسمت اجتماعیشدن و هنجارمندی و قانونپذیری پیش بروند. این رویکرد، اتفاقاً بهطور ویژه در مواد ۲۸ و ۲۹ پیمان حقوق کودک متبلور شده است؛ یعنی در شمار الزامهای مربوط به کشورها قرار گرفته که باید نظام آموزش و پرورش چنین خصیصهای داشته باشد.
امیرحسن نیازپور افزود: در واقع، نظام آموزش و پرورش باید زمینه را برای علمآموزی، رشد، پیشرفت، شکوفایی افراد و پرورش استعدادهای آنان فراهم کند. در کشور ما نیز اگرچه در برخی از قوانین به این ویژگی اشاره شده، اما بهطور خاص میتوان به قانون اهداف و وظایف آموزش و پرورش مصوب ۱۳۶۶ اشاره کرد یا به سند ملی حقوق کودک مربوط به سال ۱۳۹۷. اگرچه این سند دارای نوسانها یا رویکردهای فراز و فرودی در مورد سیاستگذاری است؛ اما بههرحال در چارچوب ماده هشت، حق بر آموزش و پرورش را برای اطفال و نوجوانان به شکل مناسبی پیشبینی کرده و تکیهگاه آن نیز بر تربیت و جامعهپذیری است. بدیهی است که یکی از مهمترین مسیرها و عرصههایی که قرار است آموزش و پرورش بهشکل شایستهای تبلور پیدا کند و بتواند به اهداف خود، یعنی علمآموزی، باسوادکردن افراد و جامعهپذیرکردن آنان دست یابد، ادبیات و هنر فارسی است. به نظر میرسد که ما در چارچوب ادبیات و هنر فارسی با تنوعی که در آن مشاهده میکنیم، زمینههای شایستهای برای تحقق این اهداف آموزش و پرورش داریم.
این دانشآموخته رشته حقوق درباره حوزه ادبیات و هنری که مدنظر موضوع بحث است، توضیح داد: طبیعتاً هنر دارای گونههای متعددی است، از هنرهای تجسمی گرفته تا نگارگری، نقاشی، موسیقی و سایر موارد. به نظر میرسد که همه اینها استعداد یا ظرفیتی برای تحقق این مسئله دارند. تکیهگاه بحث من این است که ما در جامعه ایرانی هستیم و مطابق اصل ۱۵ قانون اساسی، زبان و خط رسمی کشور ما فارسی است. جالب اینجاست که اشاره میکند تمام مکاتبات و آنچه که انسانها در جامعه ایرانی قرار است با آن کارهای خود را به جلو ببرند، باید به زبان فارسی باشد. بهطور استثنایی، در انتهای اصل ۱۵ ذکر شده است که امکان استفاده از زبانهای بومی نیز وجود دارد. این نشان میدهد که همانطور که در اساسنامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی آمده است، زبان فارسی بهعنوان یک مؤلفه برای هویت ملی و یکپارچگی کشور تصور شده است و این موضوع در اصل ۱۵ قانون اساسی نیز وجود دارد.
او افزود: اما نکتهای که وجود دارد و پرسشی که مطرح میشود این است که در سطح مدارس، با توجه به اصل ۱۵ قانون اساسی یا دیگر قوانین که به مسئله آموزش هنر در همه بخشها توجه نشان دادهاند، ما چقدر توانستهایم موفق باشیم و چقدر توانستهایم کودکان را به حق بنیادیشان در زمینه فراگیری ادبیات فارسی و هنر فارسی سوق دهیم و زمینههای لازم را فراهم کنیم؟ با توجه به محدودیت وقت، توجهتان را تنها به یک نکته جلب میکنم؛ اینکه حق بر آموزش ادبیات و هنر فارسی دارای سلسلهمبانی است که در حقیقت میتوانیم از درون آن کارکردهایی را برای این حق شناسایی کنیم. یکی از این کارکردها، جامعهپذیرشدن است که به آن اشاره شد. بهعنوان مثال، جالب است که وقتی بهسمت گلستان سعدی میرویم، گنجینهای ادبی، تربیتی و حتی هنری را مشاهده میکنیم. از همان دیباچه، وقتی سعدی از گلی خوشبویی سخن میگوید تا انتهای آنکه به بابهای مختلف میرسد و از جمله باب تأثیر تربیت، نکتههایی را بیان میکند که همگی معرف ارزشها هستند: مثلاً بردباری، جوانمردی، برابری، احترام به دیگران، عدالت و توجه به خود. این ارزشها در گلستان سعدی بهوضوح مشاهده میشوند.
نیازپور گفت: همچنین در عرصه هنر نیز وضعیت مشابهی وجود دارد. برای مثال، وقتی تابلوی «پناه» استاد فرشچیان را مشاهده میکنیم، میبینیم که این اثر پیام کمک به دیگر انسانها را به ما منتقل میکند و از نوعدوستی و یاریرسانی شهروندان به یکدیگر سخن میگوید یا در حوزه فیلم، فیلم «جدایی نادر از سیمین» را در نظر بگیرید. در این فیلم، سیمین از احترام به پدر و مادر سخن میگوید؛ دیالوگ معروف این فیلم هنگامی است که همسرش به او میگوید: «خب، این پدری که آلزایمر دارد متوجه نمیشود»، و او پاسخ میدهد: «من که متوجه هستم، پدر من است و باید به او احترام بگذارم.». همچنین در اینجا دیالوگهای بین شخصیت پدر و دختر وجود دارد که نباید دروغ بگوید؛ دختر در جایی گزارشی را به قاضی ارائه میدهد که حکایت از پیشگیری از دروغگوییهای پدر دارد و بر اهمیت پایداری نهاد خانواده تأکید میکند. بنابراین، وقتی به این بخش از کارکردهای ادبیات و هنر فارسی مراجعه میکنیم، متوجه میشویم که حق اطفال و نوجوانان در نظام اجتماعی ما بسیار اهمیت دارد؛ زیرا ما در ادبیات و هنر خود، سرشار از ظرفیت هستیم تا بتوانیم آن مأموریت مهم آموزش و پرورش را به منصه ظهور برسانیم.
این پژوهشگر در ادامه عنوان کرد: همچنین وقتی به باب ۴۴ قابوسنامه میرسیم، سراسر نکتههایی وجود دارد که ناظر بر چگونگی تربیت افراد است؛ اما مسئلهای که در اینجا وجود دارد این است که افزون بر جامعهپذیری، آموزش و پرورش بستری برای باسوادسازی افراد نیز است و فضایی برای یادگیری مهارتها فراهم میآورد. بههرحال، در آموزش و پرورش افراد باید یاد بگیرند که چگونه در موقعیتهای خشم خود را کنترل کنند یا در سایر موارد، وقتی با چالشهایی مواجه میشوند، بتوانند هیجانات خود را مدیریت کرده و در مسیر یک تصمیم شایسته گام بردارند. وقتی به قانون اهداف و وظایف آموزش و پرورش مراجعه میکنیم، اشاره میکند که باید به افراد بردباری یاد بدهیم و روحیه عدالتپذیری و عدالتگستری را به آنان معرفی کنیم. همچنین حمایت از برخورداری عموم مردم از حقوق خود یکی از تکالیف آموزش و پرورش است.
امیرحسن نیازپور به حوزه انیمیشن نیز ورود کرد و در اینباره گفت: در برخی انیمیشنها نیز میتوان این مسائل را مشاهده کرد: مثلاً انیمیشن «مهارت زندگی» که در طول یک دهه اخیر در کشور ما ساخته شده و ناظر به مهارتهای برقراری ارتباطات اجتماعی است. این انیمیشن نشان میدهد فرد چگونه میتواند با دیگران تعامل داشته باشد یا چگونه برای مشکلات روزمره خود راهحل پیدا کند. همچنین انیمیشن «پسر شجاع» که برای نسل ما بسیار پیامآور است و یادآور خاطرات ارزشمندی است؛ از این جهت که مهارتها آموخته میشوند و ارزشهای اساسی معرفی میشوند. آداب نقدکردن، احترامگذاشتن به بزرگترها، نصیحت پدر به پسرش مبنی بر پرهیز از دروغگویی و شخصیت خانمکوچولو که همیشه دوستانش مراقبش بودند و محبت آنان را دریافت میکرد، همگی نکتههایی هستند که میتوان مطرح کرد.
او درخصوص اهمیت جایگاه مدرسه عنوان کرد: مدرسه، عرصهای است که ما میتوانیم از طریق هنر یا ادبیات که براساس یک تعریف بخشی از هنر به شمار میآید، این مهارتها یا جلوههای مختلف آن را به افراد بیاموزیم. این موضوع میتواند ریشه جرمشناختی نیز داشته باشد. به عبارت دیگر، کارکرد ادبیات و هنر فارسی از دریچه نظریههای جرمشناختی نیز تحلیلکردنی است. نظریه «فنون خنثیسازی» دیوید ماتزا بیان میکند که افراد ممکن است آگاه باشند که رفتار مجرمانه ناپسند است؛ اما یک سلسله خنثیکنندههایی وجود دارد که فرد از طریق آنها خود را برای ارتکاب جرم توجیه میکند. یکی از مهمترین این خنثیکنندهها، انکار است. اگر فردی به دیگری خشم نشان دهد یا عمل ناپسندی در قبالِ او انجام دهد، ممکن است در ارزیابیهای اولیه خود، به خود حق دهد که تقابل کند و در زمینه انتقامجویی گام بردارد. در اینجا، مدیریت خشم و آشنایی با سازوکارهای کنترل آن میتواند تأثیرگذار باشد؛ موضوعی که میتواند از طریق آموزش ادبیات و هنر فارسی یاد داده شود.
این پژوهشگر گریزی به دیگر حوزههای هنر نیز داشت و گفت: امروزه ما شاهد نقاشیدرمانی هستیم و از موسیقیدرمانی بهره گرفته میشود تا افراد بتوانند به آرامش روان دست یابند و خشم یا دیگر هیجانات خود را کنترل کنند. نکتهای که باید در همینجا به آن اشاره کرد، یکی از جلوههای مهم یا مبانی اساسی حق بر آموزش کودکان و نوجوانان نسبت به ادبیات و هنر فارسی است؛ یعنی حق بر یادگیری زبان مادری و هنر فارسی. ما در جامعه ایرانی زندگی میکنیم و طبیعی است که حق داریم زبان مادری خود را بهشکل شایستهای بیاموزیم؛ زیرا این زبان مهمترین ابزار برای برقراری ارتباط و پیشبرد کارهاست و قطعاً میتواند در معرفی باورها و رویکردهای ما تأثیرگذار باشد. در ادبیات فارسی نیز زمینههای لازم برای این امر وجود دارد. برای اینکه بتوانیم یک زبان فاخر و دقیق را به افراد بیاموزیم یا همچنین در آموزش هنر، اگر بخواهیم نگاهی نقادانه داشته باشیم، در صداوسیما گاه مشاهده میکنیم که گزارشگران مطالبی را ارائه میدهند که از نظر دستور زبان و ضوابط نگارش فارسی دارای خطاهای متعددی هستند. شاید بارزترین و شایستهترین این خطاها، استفاده از اسم مفعول بهجای فعل باشد که به موضوعی کاملاً رایج تبدیل شده است. همچنین نمونههایی از این قبیل حتی در حالتهای پیشپاافتاده نیز مشاهده میشود.
او اضافه کرد: اما مسئلهای که وجود دارد این است که افزون بر این مبانی، ما در نظام حقوقی خود نهادهای تکلیفداری داریم که در قبالِ آموزش ادبیات و هنر فارسی دارای وظایف مشخصی هستند. این نهادها شامل وزارت آموزش و پرورش، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صداوسیما و دیگر نهادها هستند. این موارد در قوانینشان بهعنوان الزامات ذکر شده است. نکته بسیار مهمی که در بین وظایف این نهادها وجود دارد، مواد ۳۳ قانون خطمشی کلی و اصول برنامههای سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران است که در سال ۶۱ تصویب شد. این قانون بیان میکند که صداوسیما باید از طریق برنامههای خود، اسباب شناخت ادبیات و هنر فارسی را فراهم کند. اکنون میتوانیم عملکرد این نهادها را ارزیابی کنیم. همچنین در سطح آموزش و پرورش نیز این موضوع را میتوان مشاهده کرد. نکته بسیار مهم این است که قانونگذار ما افزون بر نهادهایی چون آموزش و پرورش یا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، برای خانوادهها و نهادهای دیگر نیز تکالیفی تعیین کرده است؛ مانند پدر و مادر که در سند ملی حقوق کودک آمده است یا در ماده ۱۱۶۸ قانون مدنی، زمانی که از حضانت فرزند سخن گفته میشود، یکی از جلوههای برجسته حضانت، فراهمکردن مقدمات تحصیل برای کودک و نوجوان است.
او افزود: نکته جالب این است که در نظام حقوقی ما از دهه ۱۳۲۰ خورشیدی تاکنون برای انجام این تکلیف، یعنی تهیه مقدمات و وسایل لازم برای تحصیل کودکان و نوجوانان، از جمله فراگیری ادبیات و هنر فارسی، ضمانت اجرای کیفری نیز پیشبینی شده است. به عبارت دیگر، اگر پدری مانع تحصیل فرزند خود شود، براساس مواد هفت و هشت قانون حمایت از اطفال و نوجوانان مصوب ۱۳۹۹، این عمل جرم محسوب شده و مجازات دارد؛ حتی مجازات حبس نیز برای آن در نظر گرفته شده است. بنابراین، صرفاً یک تکلیف اعلامشده نیست و برخوردار از ضمانت اجرا نیز هست.
یاسمن خواجهنوری که مدیریت این نشست را نیز برعهده داشت، سومین سخنران این برنامه بود. او عضو هیئتعلمی دانشکده حقوق دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز و دانشآموخته دکترای حقوق کیفری و جرمشناسی از دانشگاه شهید بهشتی، مؤلف و مترجم کتابها و مقالات علمی متعدد و داور مقالات مختلف در مجلات علمی و پژوهشی است. همچنین با مراکز علمی مطالعاتی همکاری داشته و مسئولیتهای اجرایی متنوعی نیز در حوزه حقوق و جرمشناسی در کارنامه فعالیتش قرار دارد.
خواجهنوری صحبتهای خود را اینطور آغاز کرد: متأسفانه هر بار که میخواهیم در کلاسهای بزهکاری اطفال درباره حقوق کودک صحبت کنیم، اشاره میشود که اولینبار توجه به حقوق کودکان و نوجوانان با تشکیل دادگاه اطفال در سال ۱۸۰۹ در آمریکا آغاز شده است. به عبارت دیگر، در آن زمان تولد یک نگاه افتراقی به حقوق کیفری اطفال به وقوع پیوسته است؛ اما بد نیست بدانیم که در زمان ساسانیان، همین ایرانی که امروزه جامعه بینالملل منتقد آن شده است، طبق مدارکی که موجود است برای سن پایین مسئولیت کیفری در نظر گرفته بوده. به این صورت که مسئولیت کیفری کودکان تا ۱۶ سالگی به یک میزان بوده، از ۱۶ تا ۱۸ سالگی افزایش پیدا میکرده و در ۲۱ سالگی کامل میشده است. این موضوع متأسفانه اطلاعاتی است که بسیاری از ما از آن بیخبر هستیم.
او با توجه به موضوع صحبت خود که «رویکرد گلستان سعدی به حقوق کودکان و نوجوانان» است، بیان کرد: همانطور که ادبا میدانند، در شعر و ادبیات یک قالب شعر مطرح است و یک محتوا. درخصوص سعدی، آنچه اهمیت بیشتری دارد، محتواست و میتوان گفت سعدی یک جامعهشناس بوده است. امروزه بسیاری از مواردی که ما در جامعهشناسی، بهطور عمومی و بهطور خاص در جامعهشناسی جنایی که موضوع رشته ماست، مشاهده میکنیم، سعدی حکایاتی دارد که میتوان به آنها اشاره کرد. حالا با توجه به اینکه این نشست به کوشش فرهنگستان هنر ترتیب داده شده است، با سپاس از تمام دستاندرکاران، حکایتی را که در باب هنرآموزی است، ذکر میکنم. حکایت دوم از باب هفتم را برای شما میخوانم: «حکیمی پسران را پند هم داد که جانان پدر هنرآموزی است؛ زیرا ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر محل خطر است. یا دزد به یکبار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد؛ اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده و هنرمند هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند.»
این پژوهشگر درباره این حکایت توضیح داد: متأسفانه ما امروزه همواره به دنبال این هستیم که فرزندانمان به علمآموزی بپردازند و حتماً باید در کنکور رتبه بیاورند. از دوره دبستان با آزمونهای گوناگون مواجه هستیم. رقابت را تنها میان بچهها ترویج میدهیم. ضمن اینکه چه اشکالی دارد اگر فردی دکترا نگیرد اما نوازنده ویولن خوبی باشد یا یک نقاش برجسته یا یک فرشباف ماهر؟ او همیشه میتواند از این مهارتها بهره ببرد و در همهجای دنیا از آن استفاده کند. در اینجا میبینیم که سعدی به موضوعی اشاره کرده است. در جای دیگری نیز، «نظریه تقلید» را یکی از پادشاهان مطرح میکند که فرزندش را به یک حکیم سپرده تا تربیت کند. سپس پسر نزد پدر میآید و میگوید که من مورد تنبیه شدیدی قرار گرفتم؛ درحالیکه پسران رعیت از من خفیفتر تنبیه شدند. این پادشاه از آن حکیم فاضل سؤال میکند که علت تفاوت تنبیه فرزندش با پسران آحاد رعیت چیست؟ حکیم در پاسخ میگوید: «به موجب آنکه بر دست و زبان ایشان هر چه رود، هر آینده به اف بگویند و قول و فعل عوامالناس را چندان اعتباری نباشد؛ اگر صد ناپسند آید، درویش رفیقانش یکی از صد ندانند.»
او در تکمیل توضیحات خود عنوان کرد: در واقع، او میخواهد بگوید که عملکرد پادشاهان یا به عبارتی، عملکرد آقازادهها بسیار مهمتر از عموم مردم است. اگر آنها بهدرستی رفتار کنند، مردم جامعه نیز یاد میگیرند و به تقلید از آنها درست رفتار میکنند. وقتی گابریل تارد «نظریه تقلید» را مطرح میکند، اشاره میکند که برخی از جرایم، مانند ولگردی و میبارگی، ابتدا توسط شاهزادهها انجام شد و سپس افراد عادی تقلید کردند. اینکه تقلید از فرادست اتفاق میفتد، پیش از اینکه تارد به این مسئله اشاره کند، در حکایت سعدی بهوضوح مطرح شده است. متأسفانه در کلاسها به این موضوع کمتر اشاره میشود. نکته دیگر این است که با توجه به اینکه ما در مورد حقوق کودکان صحبت میکنیم، حکایت پنجم از باب ششم سعدی درخصوص ضعف و پیری اشاره دارد به جوانی که بسیار چست و چالاک و بانشاط بوده است. پس از مدتی که او را نمیبینند و دوباره ملاقات صورت میگیرد، متوجه میشوند که آن شادابی وجود ندارد. از او میپرسند که چرا چنین شده است و او پاسخ میدهد: «تا کودکان بیاوردم، دیگر کودکی نکردم؛ یعنی اکنون زن و فرزند دارم و دیگر کودکی را کنار گذاشتهام.»
یاسمن خواجهنوری درباره این حکایت توضیح داد: به نظر من، میتوانیم این موضوع را از دو زاویه بررسی کنیم: یکی حق بر بازی. متأسفانه امروز بچهها در آپارتمانهای کوچک زندگی میکنند و فضای باز بسیار کمی دارند. مثلاً وقتی پسربچهای میخواهد توپ بزند، دائماً به او تذکر میدهیم که صدا نکند، طبقه پایین اذیت میشوند، داد نزن، بدو بدو نکن. اصلاً فضایی برای جنبش و تخلیه انرژی کودکی وجود ندارد. حق بر بازی و حق بر نشاط یکی از حقوق مسلم کودک است که امروزه این حق کمی محدود شده است. نکته دوم این است که چرا باید پس از داشتن فرزند و همسر، دیگر کودکی نکنیم و نشاط را کنار بگذاریم؟ چرا تبدیل به پدرها و مادرهای عبوس و غمگینی شویم که همواره در حال پنددادن هستیم؟ ما نیز باید گاهی کودک شویم و با بچهها بازی کنیم؛ سعدی نیز به این موضوع اشاره کرده است.
او افزود: ما باید بتوانیم آموزش درسخواندن را مرحله به مرحله و در کنار شادی و تفریح ارائه کنیم؛ یعنی بگوییم اگر امسال نشد اشکالی ندارد، میتوانی سال بعد شانس خود را امتحان کنی. این روند میتواند پیوسته ادامه پیدا کند. اگر بخواهیم همهچیز را یکباره به دست آوریم، قطعاً روزی توان ما تمام خواهد شد. در حقیقت، سعدی میخواهد بگوید که پشتکار لازم است و پیوستگی و استمرار ضروری است و نه رسیدن سریع به هدف. نکته آخری که البته من به تفصیل در مقالهام به آن اشاره کردهام، موضوع تنبیه کودکان است. آیا همیشه باید نرمش وجود داشته باشد؟ یعنی اگر ما میگوییم سختگیری نباشد، آیا سهلگیری مداوم هم میتواند تأثیرگذار باشد؟ در اینجا ما میبینیم که سعدی میگوید: «خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بیوقت هیبت ببرد.». یعنی آنجایی که لازم است، ما باید مقداری درشتی کنیم و سختگیری داشته باشیم و آنجایی هم که بعد از آن سختگیری وجود دارد، باید نرمش وجود داشته باشد تا ارتباط کودک با والدین حفظ شود و فاصلهای ایجاد نشود.
خواجهنوری در پایان گفت: متأسفانه ما در بسیاری از خانوادهها این فاصله را مشاهده میکنیم، بهخصوص در ارتباط بین پدران و فرزندان. بچهها از پدران خود میترسند یا مادران اینطور پدران را در ذهن کودکان ترسناک کردهاند. این نوع برخوردها خواهناخواه باعث ایجاد فاصله میشود. ما باید سعی کنیم درشتی و نرمی را در کنار هم رعایت کنیم.
∎