شناسهٔ خبر: 71399454 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

خاطرات سرلشکر قدر، چهره ارشد ساواک و سفیر شاه در لبنان؛ قسمت بیست و دو؛

شاه می خواست «سازمان آزادی بخش فلسطین» را به رسمیت بشناسد/ به شاه گفتم این ها یک سری چریک اند و خطرشان از شوروی بیشتر است

اعلیحضرت فرمودند که ما دستگاه‌های اطلاعاتی داریم که "کاملاً" از این‌ها مراقبت می‌کند و هیچ اشکالی پیش نخواهد آمد. درست جمله‌ای که فرمودند خاطرم هست که فرمودند سفیر شوروی خیال می‌کند هر غلطی دلش بخواهد می‌تواند بکند، عرض کردم شوروی نماینده دارد در سازمان ملل و پای بند به یک اصولی است و کشور بزرگی است و هم مرز ما آن ظاهراً از اصول بین‌المللی تجاوز نمی‌کند. این‌ها یک مشت چریک‌اند و پای بند هیچگونه اصولی نیستند.

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 

سرویس تاریخ «انتخاب»: منصور قدر، یکی از چهره های بلندپایه ساواک و سفیر ایران در لبنان و اردن بود. حضور او در لبنان همزمان با فعالیت های امام موسی صدر و شهید چمران در این کشور بود که باعث شکل گیری خاطرات تاریخی قابل توجهی از آن دوره شده است. بنیاد مطالعات ایران در گفتگویی با منصور قدر، بخش‌هایی از خاطرات او را جمع اوری کرده که روزانه بخش‌هایی از آن را منتشر خواهیم کرد:

قدر: یکی از معایبی که ما داشتیم اینست که هنوز هم متأسفانه داریم اینست که همه در همه موارد تقصیر را می‌انداختیم به گردن اعلیحضرت. هنوز هم در اینجا وقتی سیاستمداران ما صحبت می‌کنند می‌گویند که ما گفتیم اینطوری شد ولی اعلیحضرت گوش نکردند. در صورتیکه اینطور نبود اعلیحضرت در تمام موارد مسائل را دقیقاً گوش می‌دادند اگر مسائل قبلاً پخته نشده بود، ایشان نمی‌دانستند.

ایشان تصمیم می‌گرفتند براساس گزارشهایی که به ایشان داده می‌شد و گزارش اگر غلط می‌رسید تصمیم غلط گرفته مثلاً بنده یک مثال می‌زنم: بنده یکروز در بیروت نشسته بودم که یکمرتبه دیدم که رادیوی فلسطینی‌ها اعلام کرد که دولت ایران سازمان آزادی بخش فلسطین را برسمیت شناخت و جلسه بعدی قرار می‌شده است. در استامبول تشکیل بشود برای رد و بدل کردن سفیر بنده مسئول این کار بودم و سفیر این کار من در آنجا بودم دفتر سازمان آزادی بخش فلسطین یک بلوک آنطرف‌تر بود. من بقدری ناراحت شدم که بدون کسب اجازه آمدم، تهران آمدم و به آقای قریب گفتم که باید فوری شرفیاب بشوم.

 گفت حالا که اعلیحضرت تشریف ندارند و در مشهد هستند. بعد شنبه تشریف می‌آوردند و یکشنبه استراحت می‌کنند ملک خالد می‌آید اینجا و شما ده روز دیگر باید بمانید. گفتم که یک امر حیاتی است آقای هرمز قریب آن موقع رئیس تشریفات بود، اعلیحضرت دوشنبه هم و هم بمن استدعای شرفیابی دارم و بشما گفته‌ام که از مشهد تشریف آوردند در فرودگاه بعرض ایشان می‌رساند یعنی نام چند نفر را که گفته بودند مطالب اضطراری دارند بعرض می‌رساند و اعلیحضرت فرمودند که فقط قدر بیاید در ساعت ۲ بعد از ظهر که ببینم چکار دارد بیاید بالا.

تا آن من موقع نمی‌دانستم که اعلیحضرت غیر از کاخ سفید و صاحبقرانیه و معد آباد چای دیگری هم اقامت، می‌کنند بعد هم کسی نمی‌توانست در وزارت خارجه مرا گیر بیاورد، برای اینکه من مرتب اینطرف و آنطرف بودم. ساعت یک بعد از ظهر رفتم به اداره رمز که به بینم تلگرافی از بیروت آمده، رئیس اداره رمز گفت که در پدر دنبال شما می‌گردند گفتم برای چه گفت شما ساعت ۲ شرفیابی دارید؛ من بلافاصله آمدم و رفتم منزل و لباس عوض کردم و خودم را رساندم بالا رفتم کاخ سعد آباد گفتند اینجا نیستند رفتم کاخ نیاوران گفتند شرفیابی نیست.

 یک نفر سرگرد بود که بین یا بیک نظر عجیب و غریبی نگاه کرد که شرفیابی ندارند و کسی نمی‌آید، اینجا و اصلاً تشریف نیاورده‌اند. گفتم من نمی‌دانم بمن ابلاغ کرده‌اند که ساعت ۲ باید شرفیاب بشوم مرگرد تلفن کرد به کاخ ظاهراً اعلیحضرت در بالا در کاخ اختصاصی تشریف داشتند گفته بودند که بله بیایند بالا بنده هم تا آن موقع نرفته بودم آنجا نمی‌دانم شما تشریف برده‌اید آن طرف ببینید آن کاخ نیاوران کجا است بالای آن در دامنه تپه بیک کاخ کوچکی درست کرده‌اند که محل اقامت اعلیحضرت بود با علیا حضرت. اختصاصی.

 سؤال: یعنی از دفتر توی کاخ صاحبقرانیه

قدر: کاخ صاحبقرانیه خیر، ملاحظه بفرمائید این کاخ صاحبقرانیه دفتر اینجاست و کاخ اینجاست. یک عمارت کوچک آن بالا بود بعد بنده رفتم آنجا و البته من به هوای شرفیابی عادی، نشسته بودم در یک اتاق که بعد مرا ببرند که شرفیاب بشوم. ناهار هم نخورده بودم و خسته نشسته بودم و سیگار می‌کشیدم، در باز شد. نگاه نکردم کی آمد، خیال کردم پیشخدمت است که آمده ظرف چایی را ببرد. همانطور نشسته بودم و پایم را روی پایم گذاشته بودم یکبار دیدم اعلیحضرت توی اتاق روبروی من ایستاده‌اند.

من تا آمدم خودم را جمع بکنم. اعلیحضرت پشت خودشان را کردند خدا رحمتشان کند چقدر ایشان شرم داشتند. واقعاً انسان، کامل خیلی رعایت تمام اصول را می‌کردند پشتشان را کردند و رفتند به طرف پرده و شروع کردند با پرده‌ها بازی کردن که من خودم را جمع و جور بکشم. تعظیم کردم گفتند چه شده که با این عجله آمدی اینجا چکار داری، گفتم قربان چرا دولت ایران سازمان آزادی بخش فلسطین را شناخت البته از نظر ادب دور بود که من به رئیس مملکت بگویم چرا مرا نگاه کردند و گفتند شما اعتراضی دارید گفتم چاکر در حدی نیستم که اعتراضی بکنم ولی امر فرمودند چاکر سفیر اعلیحضرت در آن هستم من یک بلوک با دفتر این‌ها فاصله دارم، اگر می‌بایستی تصمیمی در این مورد گرفته می‌شد بایستی سفیر اعلیحضرت اول کسی می‌بود که از این مطلب مستحضر می‌شد و چطور وزارت خارجه چنین تصمیمی گرفته.

فرمودند من هم نمی‌دانم ولی مثل اینکه آن‌ها هم رفته‌اند در بانکوک با خلعتبری صحبت می‌کرده‌اند و گفته‌اند که ترکیه و پاکستان هم که شناخته ما هم می‌شناسیم. حالا شما چه مخالفتی با این امر دارید. گفتم مخالفت چاکر با این امر اینست که اولاً در دستگاه‌ها هیچکس متأسفانه سازمان‌های فلسطینی را نمی‌شناسد نه در ارتش نه در سازمان امنیت و نه در وزارت خارجه ثانیاً پاکستان، امتیازاتی از فلسطینی‌ها می‌گیرد ثالثاً ترکیه هم امتیازاتی می‌. گیرد گفتند مثلاً ترکیه چه امتیازاتی می‌گیرد گفتم بله فلسطینی‌ها تسلط ترکیه را بر قبرس برسمیت شناخته‌اند اعتراضی هم به اینکه سفارت اسرائیل آنجا هست نمی‌کنند ما نه سفارت اسرائیل داریم و نه چیزی بلکه امتیازی هم در مقابل به آن‌ها داده‌ایم. بعد هم در دستگاه نمی‌دانند که ۸ سازمان مختلف در گروه فلسطینی‌ها هست این ۸ سازمان مختلف با هم تضاد فکری و ایدئولوژیک دارند.

 کشور‌های دنیا را به سه قسمت کرده‌اند کشور‌های دوست با کشور‌های بیطرف و کشور‌های هدف ما در این تقسیم‌بندی هدف هستیم، این‌ها اگر بیایند اینجا ‌می‌روند بین دانشجویان ما و بین توده ای‌ها فعالیت می‌کنند، چون به کشور‌های هدف نمایندگانی می‌آید که از سازمان‌های چپی آن‌ها هستند نظیر جرج حبش، حواطمه و این‌ها، بنابراین ما اینجا یک دردسری خواهیم داشت.

اعلیحضرت فرمودند که ما دستگاه‌های اطلاعاتی داریم که "کاملاً" از این‌ها مراقبت می‌کند و هیچ اشکالی پیش نخواهد آمد. درست جمله‌ای که فرمودند خاطرم هست که فرمودند سفیر شوروی خیال می‌کند هر غلطی دلش بخواهد می‌تواند بکند، عرض کردم شوروی نماینده دارد در سازمان ملل و پای بند به یک اصولی است و کشور بزرگی است و هم مرز ما آن ظاهراً از اصول بین‌المللی تجاوز نمی‌کند. این‌ها یک مشت چریک‌اند و پای بند هیچگونه اصولی نیستند. دستشان رفت پشت سرشان و فرمودند و فرمودند که: راست میگوئید پس اشتباه شده. ما که تعهدی سپرده‌ایم. فردا چراند خواهند نوشت که سرهنگ هم قذافی به سازمان‌های فلسطینی پول می‌دهد که در ایران تحریکات بکنند و آدمکشی بکنند. شما برگردید سر کارتان و این جلسه تشکیل نخواهد شد هم نخواهیم شناخت.

 روز بعد سر تیتر کیهان و اطلاعات این بود که سازمان آزادی بخش فلسطین از قذافی پول می‌گیرد که در ایران دست به تحریکات بزند و آدمکشی کند. مطلب منتفی شد. آقای خلعتبری خدا رحمتش کند به من گفت تو چه کردی که این را بهم زدی، گفتم بنده هیچ کاری نکردم حقیقت را بعرض اعلیحضرت رساندم.

به ایشان عرض کردم که این‌ها اینقدر خطرناکند و نباید بیایند به ایران ایشان هم عرایض بنده را قبول کردند. گفت چطور روی شما شد این مطلب را به عرض برسانید، وقتیکه اعلیحضرت تصمیم گرفته بودند گفتم خوب من جسارتی کردم و ایشان هم قبول کردند. منظورم اینست که اعلیحضرت در تمام موارد اگر اشتباهی رخ می‌داد ما‌ها بودیم که غلط بعرض ایشان می‌رساندیم و تصمیم غلط گرفته می‌شد.

لینک کوتاه کپی لینک