سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – زهره مظفریپور، نویسنده، محقق و پژوهشگر ادبی: در منطق الطیر عطار «فاخته» به مفهوم مرغ کوکو (پرندهای که به صدای خوش معروف است و با مردم کمتر انس میگیرد) به کار رفته است. فاخته مرغی است که در گفتگوی مرغان حضور ندارد.
عطار به او میگوید: تو دهان بگشا تا هفت آسمان برای تو گوهر افشانی کند و چون طوق وفا در گردن توست بیوفا بودنت کار زشت و نادرستی است.
مرحبا ای فاخته! بگشای لحن
تا گهر بر تو فشاند هفت صحن
چون بود طوق وفا در گردنت
زشت باشد بی وفایی کردنت
عطار این پرنده را نماد انسانهای بیوفایی میداند که در عشق پایدار نیستند بیجهت نیست که بیوفایی را کاری زشت و ناپسند میداند.
شیخ عطار این پرنده را مخاطب قرار میدهد و او را مانند دیگر پرندگان پند میدهد و میگوید که اگر از وجود خودت فارغ شوی، به سوی خرد و معانی راه خواهی یافت و چون خرد تو را به سمت معانی رهنمون شود حضرت خضر برای تو آب زندگانی میآورد.
از وجودت تا بود مویی به جای
بی وفایت خوانم از سر تا به پای
گر درآیی و برون آیی ز خود
سوی معنی راه یابی از خرد
چون خرد سوی معافیت آورد
خضر آب زندگانیت آورد
فاخته یازدهمین مرغی است که عطار به این زیبایی معرفی کرد اما آخرین مرغی که شیخ عطار او را مورد خطاب قرار میدهد «باز» است.
عطار به او میگوید سرکشی نکن چرا که سرنگون میشوی تو وابسته به این لاشه و مرداری هستی که از دنیا نصیبت میشود و به همین دلیل است که چیزی از معنی نمیفهمی.
خه خه ای باز به پرواز آمده
رفته سرکش سرنگون باز آمده
سر مکش چون سرنگونی ماندهای
تن بنه چون غرق خونی ماندهای
بسته مردار دنیا آمدی
لاجرم مهجور دنیا آمدی
آنگاه شیخ عطار او را پند میدهد و میگوید از دنیا و آخرت بگذر و دوباره نگاه کن وقتی که تو از دو عالم بگذری جایگاهت دست ذوالقرنین خواهد بود.
هم ز دنیا هم ز عقبی درگذر
پس کلاه از سر بگیر و در نگر
چون بگردد از دو گیتی رای تو
دست ذوالقرنین آید جای تو
شیخ عطار باز را با عنوان «مرغ زرین» نیز مورد خطاب قرار میدهد و میگوید که مثل آتش شو و هر آنچه در مسیرت قرار دارد را بسوز و از تمام آفرینش چشم بردار چرا که هر چیزی را که در مسیرت قرار میگیرد بسوزانی بیشتر مورد لطف و عنایت حق قرار میگیری:
مرحبا ای مرغ زرین خوش درآی
گرم شو در کار و چون آتش درآی
هرچه پیشت آید از گرمی بسوز
ز آفرینش چشم جان کل بدوز
چون بسوزی هرچه پیش آید تو را
منزل حق هر لحظه بیش آید تو را
پس او را پند میدهد و میگوید که زمانی که دلت به اسرار الهی واقف شد تمام وجودت را در راه او بگذر چرا که اگر این کار را انجام دهی دیگر تویی وجود ندارد و تنها حق میماند.
چون دلت شد واقف اسرار حق
خویشتن را وقف کن بر کار حق
چون شوی در کار حق مرغ تمام
تو نمانی حق بماند والسلام
∎