شناسهٔ خبر: 71263312 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

محمدسعید عبداللهی بیان کرد:

نقد ناجوانمردانه فلسفه غرب؛ علت خودباختگی برخی نسبت به فلسفه بومی

مدرس دانشگاه تصریح کرد: بنده متعجب می‌شوم چرا اینقدر در بین برخی طلاب جوان، خودباختگی نسبت به سنت فلسفی خودمان وجود دارد؛ وقتی از آنان جویا شویم دلیل مهمشان این است که استادان حوزه ناجوانمردانه آرای فلاسفه غربی را نقد می‌کنند. 

صاحب‌خبر -
ارسال/ نقد ناجوانمردانه فلسفه غرب؛ علت خودباختگی برخی نسبت به فلسفه بومیبه گزارش ایکنا، محمدسعید عبداللهی، مدرس فلسفه دانشگاه، 20 بهمن ماه در نشست «یقین اخلاقی؛ تاریخ، قلمرو و رویکردهای معاصر» که از سوی مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد، با بیان اینکه معمولاً در چند دهه گذشته رویکرد به این مفهوم از منظر رهیافت‌های ویتگنشتاین انجام شده است، به طرح این پرسش پرداخت که آیا می‌توان او را مبناگرا دانست؟، گفت: در سالیان اخیر بنده ارتباط با طلابی داشته‌ام که از سیکل وارد حوزه می‌شوند و در بین آنان این آسیب را می‌بینم و آن اینکه در مسیر سنت حوزوی به مطالعه فلسفه تحلیلی می‌پردازند و دل در گرو آن انداخته و عاشق برخی رویکردهای فلسفی غربی می‌شوند. یکی از فلاسفه‌ای که به آن اشتیاق دارند ویتگنشتاین است و بنده متعجب می‌شوم چرا اینقدر خودباختگی نسبت به سنت خودمان وجود دارد. وقتی از آنان جویا شویم، دلیل مهمشان این است که استادان حوزه ناجوانمردانه آرای فلاسفه غربی را نقد می‌کنند. 
 
وی افزود: جلساتی مانند این جلسات می‌تواند در تغییر نگاه آنان مؤثر باشد؛ مثلا آقا ضیاء عراقی سالیان پیش مباحثی را بحث کرده است که در آرای فلاسفه غربی مانند الزامات اخلاقی وجود دارد و یا فلاسفه دیگری چون علامه طباطبایی و ... .
 
این مدرس دانشگاه به مقوله شک و یقین از منظر ویتگنشتاین پرداخت و اظهار کرد: از زمان دکارت به بعد یکی از دل مشغولی‌های دکارت همواره نظریه معرفت بوده است یعنی پاسخ به تردیدهای شکاکانه در باب توجیه باورها؛ او در کتاب شک و یقین به نقد شکاکیت دکارتی می‌پردازد ولی او معتقد است که باید رویه شکاک را هدف قرار دهیم نه دیدگاه‌های شکاکانه را.
 
وی اضافه کرد: او شک را مستلزم دلایل و مبانی می‌داند؛ او معتقد است شک به مبنا نیاز دارد؛ او در این کتاب گفته است ما براساس دلایل مشخصی شک می‌کنیم و نه از روی گزافه؛ او می‌گوید چگونه شک به بازی روانی ما راه می‌یابد. او از بازی زبانی بهره برده و می‌گوید بازی زبانی نه تنها به فعالیت فردی بلکه جامعه هم توجه دارد و می‌تواند علم و دین و مسائل نظامی را در بربگیرد. 
 
عبداللهی با بیان اینکه از منظر وی، یک فیلسوف فقط نباید بر روی مسائل انتزاعی متمرکز شود و باید جریان زندگی مردم را تحلیل کند، اظهار کرد: او تأکید دارد بیش از آن که فکر کنید بیاندیشید؛ ما می‌بینیم که دکارت وقتی شیطان فریبکار باهوش را مطرح می‌کند، تلاشی برای مبناسازی برای شک است ولی ویتگنشتاین اصل دیگری را که در کتاب بیان کرده است اینکه شک باید فراتر از اظهار کلامی باشد و ما باید شک را در بستر زندگی خودمان بررسی کنیم. 
 
مدرس دانشگاه تصریح کرد: این فیلسوف گرچه نامی از دکارت نمی‌برد ولی شک دکارتی را خودویرانگر می‌داند؛ او می‌گوید کسی که به هیچ واقعیتی یقین ندارد به معانی کلماتی که می‌گوید هم نمی‌تواند یقین کند؛ یکی از نکات دیگر او این است که شک بیرون از یک بازی زبانی، ممتنع است؛ او توضیح می‌دهد شک ما در درون بازی زبانی خاص معنا می‌یابد؛ او مثال زده است که وقتی معلمی سخن می‌گوید شاگرد پیوسته سخنان او را به واسطه شک قطع می‌کند زیرا او بازی زبانی را نیاموخته و نمی‌داند که آموزش این پیش فرض را دارد که ابتدا باید به معلم خود یقین پیدا کند. 
 
وی افزود: ویتگنشتاین شک را مستلزم یقین می‌داند؛ او بارها نهیب زده است که بازی زبانی شک‌کردن نیازمند یقین پایه است. البته پرسش اصلی این است که آیا او یک مبناگراست؟ یکی از کسانی که در این عرصه تلاش کرده است، یکی از شاگردان او هست؛ این شاگرد می‌گوید اگر بخواهیم با قرائت سنتی، ویتگنشتاین را بسنجیم او مبناگرا نیست ولی او با قرائت دیگری مبناگراست. استرول معتقد است چند شرط برای مبناگرایی وجود دارد.

شرط مبناگرایی؛ لایه‌بندی معرفت

مدرس دانشگاه با بیان اینکه استرول می‌گوید مبناگرایی دو نوع گزاره‌ای و نسبی و مطلق است، تصریح کرد: او تلاش می‌کند بگوید ویتگنشتاین در معنای سنتی، مبناگرا نیست؛ او معتقد است اولین شرط مبناگرایی، لایه‌بندی معرفت است؛ ما معرفت‌های مختلف از دوران ارسطو داریم و برخی باورهای ما از برخی، مبنایی تر و جدی‌تر است؛ او عدم وابستگی را  دلیل و شرط دیگر می‌داند؛ وی معتقد است مبناگرایی سنتی، همگن است و دلیل هم این است که این نوع مبناگرایی همه از تبار معرفت هستند ولی ویتگنشتاین به آن اعتقاد ندارد. از طرفی پرسشی که همیشه مبناگرایان را آزار داده، این است که ما از کجا بدانیم این مبانی، یقینی هستند؟
 
وی اضافه کرد: او می‌گوید مدل مبناگرایی ویتگنشتاین از سنخ معرفت و دانستنی و صدق و کذب بردار نیست. استرول در کتابش در سال 1994 توضیح می‌دهد ما دو برداشت از مبناگرایی یا مبانی یقینی معرفتی داریم یکی مطلق و دیگری نسبی. نسبی، خصلت گزاره‌ای دارد ولی او برداشت غیر گزاره‌ای و مطلق هم از ویتگنشتاین دارد. یعنی اموری از سنخ عمل و تعلیم و غریزه هستند. نمونه‌های بسیاری هم از جملات او می‌آورد و می‌گوید دیدگاه دوم یکسره اجتماعی است.
 
مدرس دانشگاه با بیان اینکه گزاره‌هایی وجود دارند که مبنای یک نظام معرفتی هستند، اظهار کرد: از منظر وی(استرول) یقین کنش و امری غریزی و حیوانی است؛ همچنین یقین برخاسته از تربیت عادت‌گونه در کنش‌های اجتماعی در جامعه است لذا مبناگرایی مطلق و اجتماعی می‌تواند از ویتگنشتاین بیرون بیاید؛ استرول می‌گوید یقین محصول تعقل ما هست؛ از منظر وی اگر ما روی یک صندلی بنشینیم و کار دیگری با صندلی نکنیم، متأثر از نحوه تربیت ما هست یا بین کارکرد خانه و مادر تفاوت قائل می‌شویم.
 
مدرس دانشگاه افزود: در سنت اسلامی خودمان بحث جدی در امور بدیهی و مفهوم بدیهی داریم؛ متفکرانی مانند شهید صدر توجه ویژه به یقین دارند. دو خوانش اخلاقی در مورد ویتگنشتاین از سوی شارحان آرای او بیان شده است؛ یک دیدگاه اینکه یقین‌های اخلاقی یکسره مطلق هستند و با جامعه و فرهنگ نسبی نمی‌شوند و دیدگاه دیگر می‌گوید این یقین‌ها، نسبی هستند. آقای نایجل، یقینی را اخلاقی می‌داند که مطلق است و آن را غیر قابل توجیه و انکارناپذیر می‌داند؛ رویکرد دیگری از سوی مایکل کوبر مطرح شده است؛ او با اندیشه ویتگنشتاین نگاه کرده ولی امور اخلاقی را نسبی می‌داند. 
 
وی اضافه کرد: وی چند ویژگی برای یقین‌های اخلاقی بیان کرده است؛ اولین نکته اینکه یقین‌های اخلاقی سازنده بازی‌های زبانی اخلاقی جامعه هستند؛ کوپر می‌گوید این مسئله سازنده بازی‌های زبانی اخلاق جامعه هستند؛ وقتی جامعه بازی‌های اخلاقی زبانی را شروع می‌کند، در تعارضات اخلاقی مسابقه اعتبار میان باورها، دست برتر با گزاره‌های یقین اخلاقی برتر است. او می‌گوید یقین‌های اخلاقی کمک می‌کند در بزنگاه‌ها مسیر خود را پیدا کنیم. وی می‌گوید جهان‌تصویر اخلاقی او این است که هیچ چیزی از تناقض پشتیبانی نمی‌کند.
انتهای پیام