دور و دیر نیست از وقتی که دیپلمات برجسته و صاحب نام برای ایران کت از تن درآورد تا اینکه فردی به ریاست جمهوری برگزیده شود که در روز خانواده از داغ همسر و معشوق خود برابر چشم ایرانیان و البته مهمانان خارجی بگرید! اگر چه نانجببان بر آن کت برکشیدن و این اشک ریختن تاختند!
حقیقت اما این هست که میانه هر دوی آن اعمال «ایران» است. لیکن هر کدام به نحو و شیوه خود، هر چند اقل و اکثر آن میتواند و باید محل بحث باشد. منازعه موصوف را اگر منصفانه در میانه میدان، بی هیچ جانبداری ملاحظه، یا از بلندا به تمام آن نظاره کنیم فهمیدن این واقعیت که در این دو واقعه خیر نهفته است، ساده اگر نباشد و سهل، صعب هم نیست و دشوار! چنانکه «دو درجه کمتر» هم خیری نهفته داشت که مردمان آن را بی واسطه دیدند. دو درجه کمتر همان عیاری است که مردم در این سالها مکرر در مکرر آن را تکرار کردند و بی ملاحظه رفیق پای کار بودند برای همین کت از تن درآوردن که مقدمه ناخواسته ای شد به مانند توشه روز مبادا که بشود از مردمانی نجیب خواست؛ دو درجه کمتر کنید! هر چند که آنانکه دیروز کت از تن درآوردند برای مردم باید پاشنه ور کشیده و برای مردم چون سابق کاری کنند کارستان!
فقط در اعصار وسطی و میانه نیست که جامه درین رسم مردانگی بوده و فارغ از دیر و زود بودن، زمانی است که دیگر گریه مرد مذموم نیست وبرای پنهان کردن اشک مرد هم قرار معهود معتبر وجود ندارد!
اشک را دیدند، اما افسوس بر آنانی که گرانی های درد آن اشک را ندیدند چون نمی دانستند «های های اشک و زاری های دل/از نوای آسمانی خوشتر است » (رهی معیری)
اما مقصود این قلم نه تقدیس این اشک هست و نه مدح و ثنا بی وجه آن جامه دریدن، بلکه تلاش برای ترسیم وضعیت عینی جامعه ای است که گاه آنچنان در پیچ و تاب روزگار خویش از عشق جامانده و از گریبان چاک کردن برای تمهید روزنه ای برای امیدی اندک ناامید شده است! اگر آن جامه آن روز در مرئی و منظر دریده نمی شد، این اشک هم امروز پیش روی ما نبود! شاید فهم فایده آن یقه گشادن را بتوان با هزار تمثیل و تأویل توجیه کرد، اما گریستن عالیترین مقام اجرایی کشور در فراق معشوق را در جامعه ای که هنوز برخی مردان آن همسران خود را به نام فرزندان ذکورشان صدا میکنند چگونه میتوان درک کرد! برای همین گروهی به به بیراهه مغالطه و سفسطه رفتند و آسمان و ریسمان باقتند که این اشک چاره درد ملت نیست! البته که قرار هم این نبود!
یکی بر آن تاخت و آن را ضعف در تاب و توان پذیرش یک مسئولیت دانست، دیگری بی وقت و بی مناسبت دانست و هرفرد و گروهی از ظن خود یار این ماجرا شدند!
همه اینها رخ داد چون ما مردم در این سرزمین در ضمیر ناخودآگاه به این باور و یقین رسیده ایم که حاکمان از جنسی دیگراند و مادون شأن است رئیس جمهوری در فراق یار و فرزند خویش گریان شود و وزیری بنابر مصلحت عامه کت از تن در آورد و عرق جبین بریزد؛ غافل از اینکه او نه قدیس است، نه در عرش ملکوت جایگاه دارد! رئیس جمهور است و وزیر بوده که برخلاف سلفای خویش خرق عادت کرده اند!خرق عادت هم تاوان دارد ومسبوق به سابقه در تاریخ است!
حاکمان البته تا قبل جلوس بر اریکه خود را چون مردمان میدانند اما به ناگاه با نشستن بر تخت قدرت عهد فراموش میکنند و تافته جدا بافته ای از رسم و نام مردم میشوند!
حقیقت اما این هست؛ حاکمان از میان مردم اند و باید چنان باشند که مردم هستند، هر چند ملاحظاتی دارند که ناگزیر است، اما گریه و اشک برای فراق برای هیچ انسانی ممنوع نیست!
عجیب این نیست که رئیس جمهور شبیه مردم باشد و وزیر مماثل عیار؛ مهم راستی و روراستی با خلق است و یک رنگی با ایشان!
معنای آن اشک وفاداری است و نتیجه آن وفاداری میتوان در این حکایت صادقانه دید که مردم ما در قله نیستیم و برای رسیدن به قله باید صبور باشیم، یا صبورتر و برای همین باید دو درجه کمتر کنیم! این صداقت تجسم عینی آن اشک هست و ضمانت آش «کت در آوردن» رفیقی که میتوانست با نام و آبرویی که برآورده دوران عمر خویش را در کنج بی انتهای دانشکده مطالعات جهان به آرامش سپری کند! امروز او با همه زخم ها میان میدان ایستاد ما مردم هم همین طور؛ و امید که روزی نه چندان دور از هلهله و شادی با رقیب و رفیق کت در آوریم و دور سر بگردانیم و اشک شوق بریزیم؛ «چو ایران نباشد تن من مباد/در این بوم بر زنده یک تن مباد.»
بدیهی است اشک و آه دستآورد نیست؛ چنانکه راهکار هم نیست آنگونه که برخی برای حل معضل فرونشست و بحران محیط زیست ارائه کردند، لیکن آن مرد چنانکه افتد و خیزد و همه می دانند اشک را مستمسک فریب و توجیه نکرد! چنانکه رفیق عیارش هنوز پای در رکاب دارد تا با بر وفاق که قول معهود بود در دوران انتخابات جنبه عملی و عینی بخود بگیرد.اگر تنها حاصل آن جامه برکشیدن همین وفاق باشد باید بر آن ارج نهاد و آن را پاس داشت.
اما چه فایده بر این اظهار آشکار فراق و ابراز دردمندی و آن عیاری مترتب است که این قلم را به فراست تقریر واداشت؟
نخست: این سطور در صدد مدح نیست چون نه بنا بر افکندن دام رزق دارد نه فریب!
دوم: در جامعه ای که هنوز برخی مردان همسر خویش را به نام اولاد ذکورشان صدا میکنند اقداماتی مانند این حتی اندک؛ تاثیر گذاراست تا گام موثری در تکریم زنان در عمل برداشته شود.
سوم: این اشک ارتباطی با مصائب و مشکلات پیش روی دولت ندارد بنابراین نمیتوان آن را بهانه تاختن بر رئیس جمهور کرد و هیچ وجه مشترکی بین این دو موضوع وجود ندارد آنگونه که منتقدین به آن دست آویخته اند.آنچه رخ داد فقط نشانه وفاداری است و قابل احترام و میتواند آماره ای باشد که چنین شخصی بر عهد خویش به قدر ممکن استوار خواهد ماند.
چهارم: رسم عیاری وزیر زبردست سابق ومعاون کنونی، اما در خلق این واقعه دلنشین بی تاثیر نبود که اگر او جامه از تن بر نمی کشید امروز شاهد آن نبودیم که رئیس جمهور نیز از جمله جمهور است. این یاران در تحقق عهد عالیترین مقام «اجرایی» کشور با مردم پشتوانه دلگرم کننده ای است.وجه اشتراک آن کت درآوردن و این اشک؛ وفاداری به دوست هست و این در ذات خویش ستودنی است.
پنجم: برای موثر بودن و اثر گذاری حتما نباید فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم. عملی ساده اما صادق و پالوده در زمانی موثر و مکانی مناسب حداقل میتواند روزنه ای بگشاید و میتواند راه به آسمان برد و زمین را بیارآید با زدودن عاداتی فرسوده و رنج آور که سوده میکند خاطر مردمان!