به گزارش ایکنا، دیدار این هفته کمیته شهدای قرآنی سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ به ملاقات با خانواده شهید سیدعلی محمودیان، اختصاص داشت. دیداری که عصر چهارشنبه 12 دیماه، چند کیلومتری آن طرفتر از کلانشهر تهران و در شهرقدس (قلعه حسنخان) صورت گرفت.
در این دیدار اساتیدی همچون محمدعلی خواجهپیری، ولی یاراحمدی و سیدمحسن موسوی بلده نیز حضور داشتند و حجتالاسلام محمدی؛ امام جمعه شهر قدس نیز اعضای کمیته شهدای قرآنی را همراهی کرد.
سیدعلی محمودیان از جمله شاگردان جلسات قرآن استاد سیدمحسن موسویبلده در مؤسسه دارالتحفیظ بود؛ شاگردی که به همراه دو برادر دیگرش به تشویق شخصی موسوم به حاج آقای نجفی از سال 63 مسافت طولانی از قلعه حسنخان را تا خیابان ایران واقع در شهر تهران طی میکردند، با این شوق و ذوق که بر سر جلسات این پیشکسوت قرآن حاضر شوند.
18 فروردین سال 66 اما ماجرا به گونهای دیگر و بسیار تلخ برای این پیشکسوت قرآنی و سایر همشاگردیهای سیدعلی رقم خورد و سیدعلی در جریان عملیات کربلای 8 به درج رفیع شهادت نائل آمد.
فرکانس حنجرهاش همانند عبدالباسط بود
سیدعلی اصطلاحاً عبدالباسطخوان بود و بنا به گفته استاد موسویبلده در صدایش زنگی و الحانی مخصوص وجود داشت که همه را مجذوب به خود میکرد. اصلاً فرکانس صدای او انگار براساس حنجره عبدالباسط محمد عبدالصمد تنظیم شده باشد چنانکه بنا به گفته این پیشکسوت قرآنی، زمانی که در منطقه عملیاتی، به شکلی دلی و ذوقی به تلاوت قرآن میپردازد، همه این تصور را داشتند که رادیو در حال پخش تلاوت عبدالباسط است و آن موقع که او دست از تلاوت میکشد، اغلب به تصور اینکه رادیو خاموش شده است، میخواهند تا رادیو روشن شود و آنها تلاوت عبدالباسط را بشوند حال آنکه اصلاً رادیویی در کار نیست.
جلسات قرآن دارالتحفیظ، دهه 60 جمعهها ساعت 7:30 صبح آغاز میشد تا پیش از شروع نماز جمعه خاتمه پیدا کند و لذا با این فرض هر کسی که قصد داشت از جایی همچون شهر قدس خودش را آن موقع صبح بر سر جلسات استاد موسویبلده برساند، قطعاً باید هنوز اذان صبح گفته نشده از خانه خارج شود؛ تنها اشتیاق به قرآن و کلام وحی است که موجب آن میشود یک نوجوان 15، 16 ساله این مشقت را تا رسیدن بر سر جلسات آموزش قرآن به جان بخرد؛ چیزی که در کلام برادر شهید هویداست و اینگونه به نظر میرسد او برای چنین حضوری سر از پای نمیشناخت و گرما و سرما برایش اهمیتی نداشت.
برادر کوچکتر که معمولاً شهید سیدعلی را در این راه همراهی میکرد نیز بر این موضوع صحه میگذارد و اینکه این شهید قرآنی در طول مسیر و حتی آن مسافتهایی که معمولاً تا رسیدن بر سر جلسه قرآن مجبور بودهاند پیاده راه بروند، به مرور درسها و نکات آن روز میپرداخت و نکته دیگری که در کلام او بارز است اینکه شهید سیدعلی، تنها به تلاوت صرف بسنده نکرده و در پی ترجمه و تفسیر نیز بود تا جایی که در مجمع نشر قرآن کریم قلعه حسن خان نیز به عنوان مدرس، نکات تدبری و تفسیری قرآن را نیز تدریس میکرد.
شکل آموزش و انس با قرآن نوجوانان و جوانان در آن سالها به این شکل نبود که حتماً به شکلی نظاممند، قرآنآموز با ثبتنام و لزوماً نشستن پای رحل قرآن، از محضر اساتید تلمذ کند. قرآنآموزان آن زمان به شکلی خودجوش به این امر اشتغال داشتند و بنا به گفته برادر بزرگتر، شهید سیدعلی از هر فرصتی، حتی در راهرو و راهپله خانه، کوی و برزن برای تلاوت قرآن استفاده میکرد.
غیبت قرآنآموزان اعزامی به جبهه موجه بود
از آن طرف هم دارالتحفیظ که پس از انقلاب و در سال 59 به شکلی جدی و رسمی فعالیت خود را آغاز میکند، آنچنان هوادار و خواهان داشت که بنا به گفته موسویبلده با توجه به کمبود مکان، قادر نبود جوابگوی این حجم از استقبال باشد و لذا او شخصاً در مورد حضور و غیاب قرآنآموزان سختگیرانه عمل میکرد تا جایی که با چند جلسه غیبت هر کدام از آنها، داوطلب دیگری را جایگزین او میشد. تنها یک جا این مدرس پیشکسوت قرآن سختگیری نکرده و غیبت شاگردان خود را موجه میدانست و آن زمانی بود که متوجه میشد آنها به جبهه اعزام شدهاند.
خاطره جذاب و البته تلخ جلسات قرآن دارالتحفیظ که موسویبلده ایده نامگذاری آن را دارالتحفیظ مکه مکرمه میداند، البته همین حضور و غیابهای کلاسی است. هر زمان که شاگردی از شاگردان جلسات قرآنی به فیض شهادت نائل میآمده و او بیاختیار نام او را از فهرست کلاس میخوانده وقتی جوابی شنیده نمیشد، جوی احساسی فضای جلسات را در برمیگرفت و اشک در چشمان موسوی بلده و سایر شاگردان کلاس حلقه میزد تا اینکه خسروی نامی که مبصر کلاسها بود، در جریان عملیات فتحالمبین به شهادت میرسد و آن زمان است که وقتی نام او برای حضور و غیاب خوانده میشود، ناخودآگاه همه به جای او حاضر میگویند چرا که به هر حال بنا به گفته قرآن، شهدا زندهاند و در نزد خداوند متنعم. این امر سنت دائمی کلاس های موسوی بلده میشود و از آن زمان استاد ابتدای هر جلسه نام همه شاگردانش را از روی فهرست میخواند و جای شاگردان شهید، باقی حضار، با صدای بلند، حاضر میگویند.
سیدعلی اما یک بار در جریان کربلای 5 از ناحیه صورت مجروح شده و بنا به گفته استاد با صورت بانداژ شده در دوره درمان که به پشت جبهه اعزام شده است بر سر کلاس درس حاضر میشود. همان روز است که ناصرالدین باغبانی، دیگر شهید قرآنی جلسات قرآنی موسوی بلده نیز با بازوانی زخمی سر کلاس میآید. اما انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است و آنها قرآن را سر نوبت خود تلاوت میکنند.
خدمت سیدعلی محمودیان در گردان زهیر لشکر 10 سیدالشهدا
گردان زهیر در لشکر 10 سیدالشهداء(ع) که فرماندهی آن را سردار حاج علی فضلی به عهده دارد مقری است که سیدعلی در آنجا خدمت میکند؛ گردانی که سرپرستی آن را شخصی به نام داوود حیدری به عهده دارد و الحق که در طول عملیاتهایی که در آن شرکت دارند چه شهامتها و جانفشانیهایی از خود نشان میدهند؛ این مطالب را ولی یاراحمدی، پیشکسوت قرآنی که خود در آن گردان خدمت میکرده و اتفاقاً از نزدیک سیدعلی و سکنات و رفتار او را مشاهده کرده است، بیان میکند.
وی به نوای خوشالحان شهید سیدعلی محمودیان در تلاوت قرآن اشاره کرد و اینکه آنچنان این آوا گیرا بود که یک بار سردار فضلی برای صبحگاه مشترک لشکر از او میخواهد که تلاوت قرآن را به عهده بگیرد.
بنا به گفته او با توجه به شرایط حساس جنگی، آن سال بچهها که برای شب عید به نزد خانوادههای خود بازگشته بودند بلافاصله پس از سیزده فروردین به منطقه عملیاتی فراخوانده شدند و اغلب همان هفده فروردین خود را به مقر فرماندهی معرفی کردند. اما فردای آن روز یعنی 18 فروردین خیلیها از جمله سیدعلی و حتی برادر شهید ولی یاراحمدی در جریان عملیات کربلای 8 شهید شدند.
خداوند حنجرهاش را پذیرفت
موسویبلده براساس شنیدهها، کیفیت شهادت سیدعلی را اینگونه بیان میکند که زیر آتش سنگین و بیامان دشمن، عدهای خط را نگه میدارند که باقی عقبنشینی کنند تا از میزان تلفات کاسته شود. سیدعلی نیز از جمله خطنگهداران این میدان بوده است؛ گفته میشود در حین مقاومت در برابر آماج حملات دشمن برای تشجیع سایر رزمندگان قرآن تلاوت میکرده و به جهت رسایی و زنگی که صدایش داشت، نوای ملکوتی قرآن در کل میدان طنینانداز میشود. در همین اثناست که ترکشی حنجره او را میدَرَد و او به فیض شهادت نائل میآید. بعدها که نیروهای خودی مجدد موفق به پیشروی شده، متوجه میشوند که نفربرهای دشمن از روی اجساد شهدا رد شدهاند و نکته جالب اینکه در مواجهه با پیکر شهید محمودیان، مشاهده میکنند چرخهای نفربر درست از روی حنجره او گذر کرده است. تعبیری که موسویبلده از این موقعیت دارد، این است که خداوند حنجره سیدعلی را به احسن وجه قبول و از آن خود کرده است.
اما بنا به تعبیر حاج قاسم سلیمانی که امروز پنجشنبه 13 دی مصادف با پنجمین سالگرد شهادت اوست؛ شهید تا شهید نباشد، شهید نمیشود باید گفت که سیدعلی زندگی شهادتگونه داشت؛ وقتی مادرش لب گشوده و از او خیلی کوتاه سخن میگوید به روشنی میتوان به این مهم اذعان کرد. سیدعلی پسر ارشد این خانواده است که سال 47 به دنیا میآید و در زمان شهادت جوانی 19 ساله است. با این حال بزرگمنشی و رفتار و سکنات او سوای دیگر اعضای خانواده است همچنانکه که گفته شد در جریان دایر شدن مجمع نشر قرآن کریم قلعه حسنخان، او مدیریت جلسات تفسیر قرآن آن را به عهده میگیرد.
پزشکان تولدش را پُرمخاطره میدانستند
مادر کیفیت ولادت او را نیز متفاوت توصیف میکند. گویا وضع حمل این شهید با مشقاتی همراه بوده است و پزشکان از به دنیا آمدن او قطع امید کرده و حتی به خانواده توصیه به سقط او میکنند چرا که در وهله اول سلامت مادر و سپس سلامت خود را به خطر خواهد انداخت اما مادر پافشاری نسبت به تولد جگرگوشه خود دارد و در کمال ناباوری نوزاد در آسانترین شکل ممکن به دنیا میآید و مادرش برخلاف همه مراجعان در کمتر از دو ساعت از بیمارستان به همراه نوزادش مرخص میشود.
مادر در این مقطع از زمان دیدار تعبیر زیبایی دارد؛ سیدعلی را خدا به من داد و خودش هم مصلحت دانست که او را از من بگیرد. امانتی بود که پذیرفتنش و بعد او را به صاحبش بازگرداندم و از این اتفاق رضایت کامل دارم.