شناسهٔ خبر: 70373731 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

مولانا و عروسی ابد

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: صدیق قطبی در کانال تلگرامی خود نوشت: مولانا از «مرگ» تعبیر به عروسی کرده است. عروسی ابدی: «مرگ ما هست عروسی ابد | سر آن چیست؟ هُوَ الله اَحد» (غزل ۸۳۳) می‌گوید، آنچه مرگ را در چشم و دریافت من به یک عروسی تبدیل می‌کند، لذت بوی توست. بوی تو که می‌پیچد جان من پر می‌گیرد: «روزی که بپرد جان، از لذت بوی تو | جان داند و جان داند کز دوست چه می‌بوید» (کلیات شمس، غزل۶۲۲). 
همین ماجرا را با اشاره به حکایت موسی و بوییدن سیب به شکل دیگری می‌گوید: «سیب را بو کرد موسی جان بداد» (غزل۴۳۲)، اما آن سیب، برای مولانا خداست. سیب را می‌بوید و مثل موسی، به آسانی و سبکی، جان می‌دهد: «جان را دهم چو موسی، گر سیب تو ببویم» (ترجیع‌بند ۶).
در مرگ، بوی وصل را می‌شنید. رایحه ملاقات را «مرگ ما شادی و ملاقات است | گر ترا ماتم است رو زینجا» (غزل ۲۴۶) «چون حق ترا بخواند، سوی خودت کشاند |، چون جنت است رفتن، چون کوثر است مردن» (غزل۲۰۳۷) «دیگران از مرگ مهلت خواستند | عاشقان گویند: نی‌نی، زود باد» (غزل۸۲۶)
نگاه مولانا به مرگ از سر ضدیت و ستیز با زندگی نبود، ناشی از طلب زندگی بیشتر و عطش تجربه‌های ژرف‌تر بود. حس می‌کرد در این قالب خاکی، امکان تجربه‌های وسیع‌تر، ژرف‌تر و ناب‌تری را ندارد. در چشم او آن عروسی دلخواه، در سرای طبیعت ممکن نبود. شوق آن دیدار بی‌حجاب، مرگ را در چشم او آراسته بود. در شمایل یک عروسی. عروسی ابدی.