به گزارش جهان نیوز، در اسفندماه ۱۳۶۶ قرار شد یک عملیات برونمرزی در غرب کشور و در منطقه حلبچه در خاک عراق انجام شود. جمعی از فرماندهان و مسئولان لشکر ثارالله، از جمله سردار شهید قاسم سلیمانی، برای شناسایی به منطقه میروند.
در مسیر برف سنگینی باریده بود؛ پوششی عجیب و زیبا همه جا را پوشانده و منظرهای چشمنواز پدید آورده بود. در مرحله اول این تیم خود را با هزار سختی به بالای ارتفاعات میرسانند و از آنجا به محل اصلی منطقه عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله میروند.
هوا سوز عجیبی دارد اما حاج قاسم و همراهانش نمیتوانند از خیر برفبازی بگذرند؛ وسط راه میایستند و حاج قاسم بانی برفبازی میشود. او مثل بچههایی که تازه چشمشان به برف خورده، شروع میکنند به برفبازی. گلولههای برف یکی پس از دیگری به سر و صورتشان فرود میآید. اللهدادی چون ورزشکار زورخانهای بود، خیلی برف به سمت بچهها میزد و گلوله برفیهایش هم به هدف میخورد.
غروب به سنگر اطلاعات لشکر در بالای ارتفاع میرسند و قبل از نماز شیطنت نجیبزاده که برف زیادی از اللهدادی خورده بود، گل میکند و به حاج قاسم پیشنهاد میدهد حال او را بگیرند، حاج قاسم هم قبول میکند.
در مسیر وضوخانه یک چاله بزرگ در برف حفر میکنند، روی آن را پلاستیک میگذارند و با برف آن را میپوشانند، حاج قاسم اول از همه به اللهدادی میگوید، محمدعلی اول تو برو وضو بگیر. اللهدادی میرود، پایش در چاله گیر میکند و روی زمین میافتد. اینجا بود که همه دورش را میگیرند و تا میتوانند برف به سر و صورتش میکوبند، تا یادش بماند گلوله برفی را آنقدر دقیق نزند!
برگرفته از کتاب «بچههای حاج قاسم»
در مسیر برف سنگینی باریده بود؛ پوششی عجیب و زیبا همه جا را پوشانده و منظرهای چشمنواز پدید آورده بود. در مرحله اول این تیم خود را با هزار سختی به بالای ارتفاعات میرسانند و از آنجا به محل اصلی منطقه عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله میروند.
هوا سوز عجیبی دارد اما حاج قاسم و همراهانش نمیتوانند از خیر برفبازی بگذرند؛ وسط راه میایستند و حاج قاسم بانی برفبازی میشود. او مثل بچههایی که تازه چشمشان به برف خورده، شروع میکنند به برفبازی. گلولههای برف یکی پس از دیگری به سر و صورتشان فرود میآید. اللهدادی چون ورزشکار زورخانهای بود، خیلی برف به سمت بچهها میزد و گلوله برفیهایش هم به هدف میخورد.
در مسیر وضوخانه یک چاله بزرگ در برف حفر میکنند، روی آن را پلاستیک میگذارند و با برف آن را میپوشانند، حاج قاسم اول از همه به اللهدادی میگوید، محمدعلی اول تو برو وضو بگیر. اللهدادی میرود، پایش در چاله گیر میکند و روی زمین میافتد. اینجا بود که همه دورش را میگیرند و تا میتوانند برف به سر و صورتش میکوبند، تا یادش بماند گلوله برفی را آنقدر دقیق نزند!
برگرفته از کتاب «بچههای حاج قاسم»