یکم) برگردیم به ۶ دهه قبل؛ یک نکته ارتباطی: چرا در عراق، حزب بعث به دست تکریتیها و اقلیت اهل سنت افتاد و در سوریه به دست علویان و اقلیت شیعه؟ چرا برژنف در شوروی سابق- به عنوان میراثدار رویزیونیستها و جریان بازنگری در حزب کمونیست مسکو، یعنی خروشچف- این توازن را ایجاد کرد؟ باوجود آنکه حزب بعث سوسیالیست- ناسیونالیست بود و نه صرفا سوسیالیست، چرا در تقسیمبندی جهان دوقطبی غرب و شرق، کاملا در بلوک شرق جای گرفت؟ ولی با در نظرگیری توازن اقلیت متفاوت در دو کشور عراق و سوریه هر دو حزب بعث نیز «هماهنگ با بلوک تعریف شده» عمل کردند؛ منتها درست در بزنگاههایی که از بلوک شرق و مسکو فاصله گرفتند؛ بلافاصله «زیر پایشان» خالی شد.
دوم) «عدم مقاومت ارتش دمشق» در برابر تحریرالشام را نمیتوان امر سادهای قلمداد کرد، با این تامل که «تحولات اوکراین و توافقهای اعلامی» در روزها و هفتههای آینده، شاید بخشی از این رفتار ارتش اسد را تبیین کند؛ یک نکته ارتباطی دیگر با رویکرد سیاسی البته.
سوم) جدای از آنچه رخ داد و گذشت، اینک «زمان ریلگذاری سیاسی، ارتباطی» برای ایران است: «ریل تغییر با هدف تاثیرگذاری بر جامعه و ترکیب حاکمیت آینده دمشق». واقعیت این است که اضلاع سهگانه مثلث سوریه-اهل تسنن، کردها، اهل تشیع- در کنار مسیحیان و دروزیها عملا دو راه را در برابر آینده سیاسی این کشور، متصور و محتمل میکند: «حاکمیت فراگیر با انتخابات آزاد-جنگ داخلی و بنبست توافق ملی».
چهارم) ما دو تجربه در برابر داریم: «افغانستان و عراق». در افغانستان نهایتا کار به حاکمیت طالبان و پشتونها با حذف همه اقوام دیگر منجر شد و در عراق - با تدبیر ارتباطی و سیاسی درست همه طرفها- کار به حاکمیت فراگیر رسید. پربیراه نیست اگر بگوییم در عراق، ما یکی از برندگان به شمار میآییم، ولی در افغانستان، شاید جور دیگری انتظار داشتیم و نشد.
پنجم) اینک در حاکمیت آینده دمشق، میتوان با اتخاذ یک دیپلماسی هوشمندانه- ارتباطی موفق و البته کاملا پیچیده، «بازیگر حاضر» بود نه غایب.
شرایط داخلی سوریه و اضلاع مثلث یاد شده نیز این امکان را برای ایران فراهم میکند که اقلیت شیعه، کردها و دیگر اقلیتها از حاکمیت حذف نشوند. حضور آنها به دست بالای ایران و البته نسبی خواهد انجامید و غیبت آنها، همین معادله را برعکس میکند. زمان، زمان تغییر و ریلگذاری تازه است. از فضای گذشته باید بیرون آمد و در فضای جدید به بازیگری فعال تبدیل شد. با این تفاوت که «میدان سیاست و دیپلماسی» با «میدان نظامی» هرگز یکسان نیست و یک برنده هم ندارد.
آخر) تا همین جای تحولات هم، ثابت شده است که «توافقات پنهان» با آنچه «مواضع بازیگران جهانی و منطقهای»، در ظاهر جلوهگر میشود، متفاوت است.
نگاه به قطر و کاری که در افغانستان با نظر واشنگتن کرد، در این روزها شاید کمتر از نقش آنکارا در سوریه نباشد، چرا؟ چون همه میخواهند بازیگر فعال باشند و یکی از برندگان ماجرا.
این همه، البته در گروی درک زمان و فرصتهایی است که شاید به ساعت و روز تبدیل شده تا هفته و ماه. فرصت از دست نرود.همین و بس.
* منبع: روزنامه اعتماد
۵۷۵۷