شناسهٔ خبر: 70035957 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: دانشجو | لینک خبر

آل‌احمد: می‌خواهم در دفتر یادداشت روزانه‌ام حرفِ دلِ خودم را بزنم

سال گذشته بود که یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد پس از نیم‌قرن در دست انتشار قرار گرفت. او در یادداشت روز هشتم دی ۱۳۳۷ ضمن یک خودگویی صمیمانه به کارکرد نهایی این یادداشت‌ها هم اشاره کرده و نوشته بود که حداقل می‌تواند از این طریق، حرفِ دلِ خودش را بزند.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگاری دانشجو، مروز ۱۱ آذر ماه سالروز تولد جلال آل احمد است. او در ابتدای دوران پهلوی دوم وارد فضای اندیشه و قلم کشور شد و همچون هم‌نسلانش تحت تاثیر مستقیم جریانات فکری چپ قرار گرفت. ولی سیل تحولات شیوه تفکر او را هم در طول دوران حیاتش تغییر داد. او برخلاف سنت‌گرایان و غرب‌گرایان بشدت بومی فکر می‌کرد و از این منظر حامی نوگرایی بود. آل احمد در کلامش صراحت و غیرت موج می‌زد و اگر در جایی راه را اشتباه می‌رفت ابایی از اصلاح خود نداشت. معروفیت و محبوبیت این نویسنده به دلیل برخورداری از دو فاکتور بود: سادگی و روان بودن نثر جلال و صداقت مثال‌زدنی وی در انتقال مفاهیم به خواننده.

سال گذشته بود که یادداشت‌های روزانه جلال آل‌احمد پس از نیم‌قرن در دست انتشار قرار گرفت. او در یادداشت روز هشتم دی ۱۳۳۷ ضمن یک خودگویی صمیمانه به کارکرد نهایی این یادداشت‌ها هم اشاره کرده و نوشته بود که حداقل می‌تواند از این طریق، حرفِ دلِ خودش را بزند. او نوشته بود:

بزرگترین رجحان یک عُمر بیش از سی ساله درین مُلک، آن است که همرنگ جماعت بشوی: دروغگو، دغل، منافق و قابل تحمل برای عوام‌الناس؛ در غیر این صورت، خشنی و ضعف داری، یا بی‌بته‌ای و ابلهی و الخ… خنده‌دار نیست؟ برای گریز از چنین ابتذالی، چاره جز خودخوردن و سکوت نیست. به توچه که در هر موردی دخالت کنی؟ درش را تخته کن و اگر حرفی داشتی، برای خودت بزن، توی این دفتر، یا جزو اباطیل دیگر.

اوایل امر این دفتر را شاید از روی مُد نگه می‌داشتم -که شکر خدا آن قسمتش اصلاً دزدبرده شد- و بعد بعنوان یک تکلیف بارِ دوشم شده بود و حالا احساس می‌کنم مفرّی است، پناهگاهی برای حرف‌هایی که نمی‌شود، یا نباید زد، که اگر بزنی، بی‌ادبی، یا خشنی، یا ضعیفی، یا هزار عیب شرعی و عرفی دیگر داری؛ و باین مناسبت، تازه این اباطیل دارد جای خودش را باز می‌کند و اصالت پیدا می‌کند؛ و چه بهتر، مثلاً حالا دیگر هیچ اصراری ندارم که آنچه را احساس می‌کنم، به گلستان یا ملکی یا والا که برای تهران‌مصور آمده بود، یا وثوقی که برای کار مجله‌اش مدتی وِل‌کن نبود، بگویم. حالا دیگر آنچه را باید بآن‌ها بگویم، درین اباطیل یادداشت می‌کنم و سرِ هر کدامشان را جوری بیخ طاق می‌کوبم.

برچسب‌ها: