شناسهٔ خبر: 69952019 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جام‌جم آنلاین | لینک خبر

عصر رنسانس اگرچه از منظر عموم نوزایی فرهنگ غرب تلقی می‌شود، اما در دید کلی‌تر نفوذ تفکر یهودی سامری با خاندان مدیچی برای تغییر در دین مسیحیت را شاهد هستیم

نوزایی شیطان

این مقاله اختصاص دارد به این‌که نشان دهد رنسانس اروپایی، این رویداد بزرگ تاریخ هنر مدرن و طلیعه عصر جدید و انسان‌خدایی (اومانیسم) چگونه از زهدان یهودیت سامری‌‌ زاده شد و طرح و اندیشه بنی‌اسرائیلی چگونه از سرآغاز رنسانس سر برآورد.

صاحب‌خبر -

در حقیقت نیروی طراحی، نقشه و مدیریت یهودیت سامری بر یک‌ سلسله از تغییرات ناگزیر عصری، سلطه پیدا کرد و به تحول تاریخی جهت داد و به سبب انطباق وجه دنیاگرا و مادی تغییر با روح یهودیت سامری، یک دودمان نخبه و هوشمند امکان ایفای نقش تأثیرگذار در سراسر اروپا یافت و به‌دلیل غیاب و عدم وجود رهبری قوی الهی اصیل و متکی به وحی و به علت تحریفات ریشه‌دار یهود و نصاری در دین حضرت موسی و اصلاح الهی حضرت عیسی (‌بر آنان سلام خدا باد)، نیروی این جریان دروغگو و بت‌پرست منحط، در زمینه نوخواهی، شکوفا شد و بدان محتوایی ضددینی و رفرمی و دنیاپرستانه، با صورتک اعتراض دینی و در اصل عمیقا عصیانگرانه علیه توحید و متکی به امیال انسان‌محورانه و مشرکانه داد. مسأله یهودی‌کردن جهان و تأثیر و سلطه‌جویی یهودیت سامری بر رویدادهای مهم دوران‌ها، چه عهد کهن و چه دوران رنسانس و چه عصر جدید و چه سرمایه‌داری جهانی امروزین و متاخر مفهومی است که هم می‌تواند در وهله اول خرافی و وهمی و نشان یهودستیزی شمرده شود و هم در اعماق خود مبین یک حقیقت تاریخی پیچیده باشد که قرون و اعصار و اقوام و ملل و تمدن بشری را تحت تأثیر قرار داده و دارای حیثیتی علمی و مستند به رخدادها و بسیار معنادار است و نشان سیطره یک نیرو و ارزش‌ها و موقعیت وجودی او و توان احاطه بر تحولات دوران و جهت‌دادن آن شمرده شود. 

نقاب دروغین هنر سحرانگیز
 رنسانس درسی به بشریت آموخت که مثل آن مدام تکرار شد. اگر به رهبری الهی و خیرخواه بشریت و حقیقت‌طلب و موحد و اصیل و وحیانی نگروند، هوش سیاه یهودیت سامری آنان را برده اغراض ضدالهی و فسادانگیز کرده و تا اعماق جهنم بی‌ایمانی می‌کشاندن‌شان و با زیرکی شیطانی پلشت‌ترین مفاسد را زینت داده و با نقاب دروغین علم و هنر سحرانگیز بر آنان غلبه می‌کند و به ارزش‌های فرهنگی و قوانین زندگی روزمره‌شان بدل می‌سازد و چنان بشریت را اسیر وانموده شکوه و جلال ساختار فرعونی می‌نماید که میلیاردها انسان آن را حق، پیشرفت، خلاقیت، آزادی و فرهیختگی می‌پندارند. رنسانس چنین دوره‌ای تحت رهبری یهودیت سامری بود. مردم مسحور علم و هنر اومانیستی و تفسیر مشرکانه از دانش و هنرهای زیبا شدند. علم و هنر به ابزار مبارزه با خدا و دین بدل شد. در‌حالی‌که عام مطلق و زیبایی مطلق از خداست. این شعبده سامری در اول خود را زیر نقاب رفرم دینی نهان کرد و محتوای مشرکانه و انسان‌خدایی فلسفه و هنر و علم گسسته از آفریدگار علم‌دهنده را رواج داد و سپس ذات الحادی‌اش را آرام‌آرام آشکار کرد. 

ساحران اعظم عصر رنسانس
مدیچی‌‌ها، ساحر اعظم و سامری بزرگ عصر رنسانس بودند. درست است که اعصار به اراده و نقشه افراد و شخصیت‌های بزرگ و خاندان‌ها پدیدار نمی‌شوند و محصول فرآیندهای پیچیده تاریخی و گردآمدن انواع ضرورت‌ها و پیش‌زمینه‌های مادی و معنوی فرهنگی و تولیدی و تحولات فنی و تغییر روابط و مناسبات تولید و نقش دستاوردهای علم و تکنولوژی در ساختار اقتصادی و اجتماعی هستند اما نیروی رهبری‌کننده تحولات تاریخی نقش فراوانی در سمت‌گیری و ساختاردهی آن دارد. فرض کنید جامعه در موقعیت یک تحول تاریخی و نوسازی صنعتی قرار گرفته باشد‌؛ این‌که رهبری این تغییر در دست نیروهای معتقد به اسلام یا کمونیسم یا لیبرالیسم و ... باشد بسیار در نوع صنعتی‌شدن این جامعه مؤثر است. این‌که چین تحت رهبری مائو صنعتی شود یا سون یات سن، یک تاریخ واحد نمی‌سازد. این‌که آمریکا به‌وسیله مومنان باطنی یا بی‌ایمانان با مدعیان دروغین دین مسیح سلام‌ا...‌علیه رهبری گردد یک وضع واحد به‌وجود نمی‌آورد. 

نمود هوش سیاه در فرهنگ و هنر
پیش از این دیدیم تاریخ جهان را نگرش باورمند به پروردگاری و ربوبیت خدا یک جور فهم می‌کند و نگاه ماتریالیستی و اومانیستی و انسان‌محور و بی‌باور به نقش آفریدگاری و قدرت، اراده، مشیت و آزمایش الهی و مشرک، جور دیگر. درک طرح الهی پدیده بنی‌اسرائیل در تاریخ و پدیده یهودیت سامری در قوم یهود، هستی این قوم، آزمون او، طرح خداوند در خصوص آنان و نقش‌شان در تاریخ و سرکشی و پیامبرکشی و وعده عذاب یهودیت سامری، در تاریخ نبوی انسان، ما را به روشنایی‌هایی درباره تاریخ مادی جهان راهنمایی می‌کند که در فهم رویدادها یک بنیان و اساس غیرقابل چشم‌پوشی است. 
خداوند می‌خواهد سنت بزرگ خود در آفرینش انسان را به نمایش بنهد. انسان مختار آفریده شده که بنده خدا باشد یا به خدا پشت کند و خود و بت‌های خود را بپرستد. در این حال اگر باهوش‌ترین انسان و قوم هم باشی که خداوند همه برتری‌های دنیایی از قبیل هوش و قدرت نقشه‌پردازی و مدیریت و تفکر و قدرت اختراع و تولید علم را به تو اهدا کرده باشد و دنیا را فتح کنی به سبب بندگی نفس و تفرعن و هم‌پیمانی با شیطان، جز نگون‌ساری بهره‌ای نخواهی برد. یهودیت سامری چنین بوده است و همواره جهان را به شرک و کشتی با خدا و فساد در زمین و دنیاپرستی و نفس عالم غیب و بی‌باوری سوق داده. فرعونیت و استکبار و زیر پر و بال گرفتن انحراف در ادیان و تلاش برای سلطه با کمک شیاطین و کفرپیشگان و مشرکان و منافقان، ویژگی این گروه با هوش سیاه و عاصی است.
 
رنسانس، زهدان دین‌ستیزی یهودیت سامری 
 سومریان خون‌ریز و پیامبرکش به دین حضرت موسی علیه‌السلام و تورات خیانت کردند. خصوصیات اینان شرک‌ورزی و دروغ و تهمت‌بستن به خدا و نفی وحی و سودپرستی و سرمایه‌سالاری و زرپرستی و خون‌ریزی و پیامبرکشی و فسادزایی و حرص و حرام‌خواری و رباخواری و جهانخواری و استفاده از هنر و علم و تکنولوژی و جادو برای مبارزه با خدا، بت‌پرستی و نفس‌پرستی و انسان‌خداپنداری است. بالاخره آنان موفق شدند در مقیاس جهانی این بندگی شیطان را به نظام نوزایی رنسانس و سپس نظام عصر جدید بدل نمایند و ابتدا اروپا و سپس بعد از پیدایش آمریکا قاره جدید و بعد آسیا و آفریقا را تحت نظام مدرن تجدید سازمان و دین‌زدایی کنند. کمونیسم و سرمایه‌داری دولتی و لیبرالیسم سرمایه‌داری غربی، تجلی دوگانه امر واحد عصر مدرن هستند که سرپرستی و افسارش به دست نگرش یهودیت سامری بوده است. اینان هر زمان که فرصت یافتند و در هر جا بودند همین شرک و بت‌پرستی و زراندوزی و رباخواری و دنیاپرستی و انسان‌خداپنداری را رواج داده‌اند. در زایش رنسانس هم زهدان یهودیت سامری پرورشگاه دین‌ستیزی شد. خواهیم دید چگونه!

مدیچی‌ها و فرهنگ بت‌پرستی یونانی
 مدرن‌ها و کل جهان مدرن زهدان یهودیت سامری زایش رنسانس و زایش عصر جدید و مدرنیته، هرسه را چنان تردستانه لاپوشانی کرده‌اند که گفت‌وگو از این امر بدیهی، شبیه صحبت از افسانه‌های هومر و ایلیاد و اودیسه شده است و موجب برانگیختن حیرت و ناباوری می‌گردد. حقیقت آن است که این ناباوری از نادانی ما نسبت به رخدادهای تاریخی مسجل و مستند به اسناد قطعی و نیز نهان‌روشی یهودیت سامری حاصل آمده است. در این مقاله به اسناد نقش خاندان یهود مدیچی در رنسانس و ویژگی‌های رهبری نوزایی مشرکانه و طلیعه عصر جدید اشاره می‌کنیم. مدیچی‌های یهود برای اهداف سیطره در فلورانس تغییر مذهب داده و نقاب مسیحی به چهره زدند. مدیچی‌ها روستاییان اهل اطراف فلورانس و یهود بودند و در تاریخچه دودمان‌شان همه‌جا این گذشته ثبت شده است. آنان از ناحیه موجلو توسکانی سر برآوردند. اوایل قرن چهاردهم میلادی آنان وارد فلورانس شدند و ویژگی ایشان هوش فراوان، استعداد در صرافی و رباخواری و توان مدیریت اقتصادی، استعداد فراوان در ثروت‌اندوزی و نیز در هنرشناسی و استفاده نوگرایانه از دانش و هنر در خدمت گسترش نفوذ خود و جذب مردم و هوش سیاسی و قدرت رهبری بود. اینها همه سبب رشدشان شد و طی دو نسل اعتباری فراوان در فلورانس به‌هم‌زدند و از هر فرصتی برای گردآوردن ثروت بهره بردند. کار سخت و طراحی و شامه قوی در شناخت نیازهای عصر و میل زمانه و دوران و فرصت‌طلبی خصوصیت آنان بود. ‌مدیچی‌های یهود به‌زودی به صرافان و بانکداران بزرگ‌ترین بانک فلورانس بدل شدند و نبض اقتصاد فلورانس را به دست گرفتند. آنان می‌دانستند برای پیاده‌کردن نقشه‌های جاه‌طلبانه‌شان که افقی فراملی داشت، باید ظاهرا تغییر دین دهند و پشت مسیحیت کلیسایی پنهان شوند. بدیهی است که به‌چنگ‌آوردن مقام پاپ و دوک اعظم توسکانی مستلزم پذیرش مذهب کاتولیک بود. آنان فاقد ایمان حقیقی به دین حضرت موسی علیه‌السلام بودند مشهورترین‌شان اعتراف کرد که ریشه‌شان به خدایان یونانی می‌رسد و آنان با همه وجود این شایعه فریب‌آلود را علنی نمودند و فرهنگ بت‌پرستی یونانی را در مسیحیت ترویج کردند. 

دین‌زدایی با نمایش فرهنگ برهنگی 
یهودیت سامری برای دستیابی به قدرت دنیوی دست به هر‌کاری می‌زند و هر وسیله و هر‌چیزی را به‌کار می‌گیرد تا راه قدرت او را هموار کند‌. نگرش دنیاگرای مدیچی‌های یهود، امر گزینش صورتک دروغین مسیحیت کاتولیک را کاملا کاری هوشمندانه می‌دانست. او بدین‌وسیله می‌توانست در مقام راس مسیحیت، این دین را از درون تهی کند. پاپ‌های قرن شانزدهم و خاندان مدیچی همین‌کار را هم کردند. سقف کلیسای سیستین با نمایش فرهنگ برهنگی یونان باستان در دوران شرک و خدایان، به‌اسم فرشتگان برهنه‌ سرشار از وسوسه، گواه تقدس‌زدایی مدیچی‌ها و نفوذ یهودیت سامری در مسیحیت تحریف‌شده دوران رنسانس است. 
مدیچی‌ها طی قرن چهاردهم به شبکه‌سازی وسیع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در فلورانس دست زدند. آنان نخست به قدرت اصلی و سرمایه‌سالاران بانکی و ربوی و تجاری بدل شدند و شبکه تجاری تشکیل دادند که خود در راس آنان بودند و شبکه فرهنگی‌شان پس از سازمان اقتصادی و تصرف فلورانس و ساختار نو با نقش کانونی خاندان مدیچی، بسیار وسیع و کارآمد و پیشرو شد و جذب خانواده‌های سرشناس اشرافی فلورانس، پایه ساختار سیاسی مدیچی‌ها را پی‌ریخت. آنان با صرافی و ربا و بانک، نبض اقتصاد فلورانس را به‌دست گرفتند با هنر نقاشی و مجسمه‌سازی ضد‌دینی و نفوذ آن در مسیحیت، گام بزرگی در سکولاریزه‌کردن فضای زیست فرهنگی شهر مسیحی برداشتند. اوج جهانی این روش تغییر و سلطه، با مدرنیته و انقلابات دموکراتیک و دین‌زدایی سیستماتیک و بالاخره در آغاز قرن بیستم رخ داد. با هالیوود آنان جهان را بی‌دین کردند و به برهنگی و شهوت‌رانی و فحشا و ارزش‌های ضد‌دینی و نیست‌انگارانه کشاندند. 

از برهنگی مجسمه‌ها تا ترویج فحشا در هالیوود
نطفه این نحوه تغیبر فرهنگ عمومی و کل مردم جامعه را باید در استفاده از نقاشی و مجسمه کاملا برهنه‌ بدن مرد و زن جست‌وجو کرد و اجیرکردن برجسته‌ترین هنرمندان زمانه مثل میکل‌آنژ، داوینچی و رافائل برای این‌کار در کلیسا و میادین شهر. هالیوود مروج فحشا و اسیر در چنگ سرمایه‌داران و کمپانی‌های بزرگ یهودی، کمال‌یافته این طرح مدیچی‌ها بودند. پیروزی بزرگ‌شان در فلسفه و دانش اجتماعی رخ داد. از اصحاب دایره‌المعارف تا استوارت میل و آگوست کنت و جیمز؛ از مارکس، فروید، نیچه تا همه جامعه‌شناسی غرب و علوم و هنرها دین‌زدایی شد. در سیاست هم آنان با نهان‌کاری هدف نفوذ در قدرت‌ها و اداره پشت‌پرده دربارها را شکل دادند. یهودیت سامری در لایه نهانی فراماسونری جهانی فرمانروایی داشته است. باید دانست که راز بزرگ فراماسونری، همان سیطره یهودیت سامری در آن بود که نقشی جهانی در سلطه و نفوذ استعماری و در چنگ خود گرفتن قدرت در اروپا ایفا کرد و سپس کل جهان را درنوردید و در تمام کشورهای پیرامونی نفوذ نمود اما کار بزرگ‌شان در ستیز با دین وحیانی، شکل‌دادن به پروتستانتیسم بود که ماکس وبر آن را روح سرمایه‌داری اعلام کرد. 

فرماندهان هنری در‌مسیر ترویج وحی‌زدایی
در طلیعه رنسانس مدیچی‌ها در فلورانس در گام اول با سازمان‌دادن عامل‌های کارآمد و موثر و برنامه حمایتی و تشویقی کاملا دست‌و‌دلبازانه، شروع به جذب نخبه‌ها و نوابغ عصر و افراد با‌استعداد فوق‌‌العاده در زمینه هنر و علم و فلسفه کردند و نخبگان ریاضی و مهندسی و معماری و فیزیک و شیمی و پزشکی و نقاشی و مجسمه‌سازی و ستاره شناسی و... از سراسر اروپا را در فلورانس جمع کردند. با این فرماندهان علم‌و‌هنر بود که هنر را در مسیر ضدیت با دین و ترویج جهانی وحی‌زدایی شده و اومانیستی رشد دادند. میکل‌آنژ، گالیله، رافائل و داوینچی بزرگترین دانشمندان و هنرمندان عصر، سپاه ستیز با ارزش‌های دینی را با نقاب دین ترویج کردند. فحشا و برهنگی و ربا و آز و حرص و زراندوزی و.... نه فقط در اسلام بلکه در فرامین الهی موسی و عیسی سلام‌ا... علیها هم حرام دانسته شده است؛ پس فرشتگان‌ مونث و مجسمه‌های عریان مرد و زن و پیامبران در کلیسایی که پاپ‌های خاندان‌ مدیچی بر آن حکمفرمایی می‌کردند، سربرافراشتند. در‌حقیقت، رنسانس، انقلاب با ادبیات و هنر بود. این انقلاب تحت رهبری مدیچی‌ها هیچ عملکردی جز تقدس‌زدایی و عفت‌زدایی در مراکز دینی اروپا نداشت و این هنر روز‌به‌روز بیشتر عامل دین‌زدایی در روح عامه مردم شد. 

کارنامه مدیچی‌ها‌؛ دین‌زدایی با تلمود
کارنامه مدیچی‌ها در دوره رنسانس، نمایش کامل ظهور هوش سیاه سامریت نوین در قدرت جهانی از یکسو و نسبت عصر و مساله رهبری و تاثیر یک خاندان بر تغییرات عصری و موضوع سازمان قدرت پشت‌پرده در پدید‌آوردن قدرت علنی و در‌صحنه است. بهتر است برای داشتن یک تصویر ذهنی از نفوذ بی‌همتای یهودیت سامری، ردپای آن در ساختار قرن پانزدهم و شانزدهم و دنباله‌هایش را تا قرن هفدهم و هجدهم دنبال کنیم؛ آمدن خاندان مدیچی به فلورانس حدود سال ۱۳۰۰ اتفاق افتاد و تا سال ۱۷۰۰ آنان جهانی نو را پی‌ریختند که ارکان نظری و عملی عصر جدید را با تورات تحریف‌شده و تلمود و سامریت همگن کردند. مدرنیته و سرمایه‌سالاری کنونی و جهانی‌سازی قدرت غرب، بت‌شدگی علم و مفهوم‌‌فریبی آزادی و دموکراسی مدرن، سکولاریسم، فلسفه قدرت، تقدس‌زدایی از وحی و نهاد دین، روح فعالیت مدیچی‌ها بود. تنها نگاهی به کارنامه آنان نشان می‌دهد مدیچی‌ها چه نفوذ باورنکردنی‌ای فراهم آوردند. این اطلاعات در همه‌جا وجود دارد؛ از کتاب‌ها و دائره‌المعارف‌ها ‌و فرهنگ‌نامه‌ها تا فضای مجازی و همه‌جا با شگفتی از این قدرت‌یابی سخن می‌رود و نقش آنان در تحول فرهنگی اروپا ستایش می‌شود و آنان را نقطه مقابلِ فرهنگ استبدادی و متحجر و خرافات کلیسایی و طلیعه آزادی قرار می‌دهند و هرگز اشاره‌ای به دین‌زدایی براساس تلمود یهود به‌وسیله آنان نمی‌کنند و نمی‌گویند خود آنان با فروش ورقه‌های آمرزش و فروش بهشت، نقش ریاکارانه و سوداگرانه‌ای با تصاحب مقام پاپ ایفا کردند. 

شبکه نفوذ‌؛ از راس کلیسا تا خاندان‌های سلطنتی
بخشی از مقامات عالی و رهبریت دین دنیاگرا و عناوین دنیوی‌شان این‌هاست: در قرن پانزده آنان حاکمان واقعی اروپا بودند. بنیانگذار قدرت دودمان ‌مدیچی، جیامیونو د مدیچی و آخرین حاکم جیان گاستونه د مدیچی نام داشت. کوزیمو د مدیچی و لورنزو یا لورنتسو د مدیچی از درخشان‌ترین مدیچی‌ها و چهره‌های دوره طلایی عصر رنسانس بودند. آخرین رهبر در این دودمان، آنا ماریا لوئیزا د مدیچی بود؛ مقاماتی که این خاندان کسب کردند، مکررا مقام‌های پاپی و دوکی بود. دوک فلورانس و دوک اعظم توسکانی و دوشس، شاه و شاهزاده و دو بار هم ملکه فرانسه بودند. دوک اوربینو، دوک نمروس، دوک اعظم توسکانی و شاهزاده اوناجنو شدند. 
جز افراد عالی‌مقامی چون ‌جووانی و کوزیمو و لورنتسو، پاپ لئون دهم، پاپ کلمنت هفتم و پاپ لئون یازدهم از اعضای این خاندان بودند و نیز کاترینا و مارینا در‌مقام فرمانروایی جا داشتند. خانواده‌های سلطنتی اروپایی فامیل و مرتبط با آنان عبارتند از خاندان حاکم ‌در انگلیس، فرانسه، آلمان، هلند، سوئد و.... خاندان خوئینی، خاندان بودن، خاندان هابسبورگ، خاندان بوربون دو‌مان والوا، دودمان لاتور دا وورنی و دودمان وینلساخ. 

نفوذ با هنر و ادبیات با شعار «آرام بشتاب»
تغییر ظاهری دین از یهودی به مسیحی، بی‌تردید یک ‌نقشه بود‌، زیرا تصاحب مقام پاپ با یهودیت ممکن‌ نبود. امتیاز اختصاصی‌شان فرقه سنت‌استفان بود. آنان از یکسو با کسب عالی‌ترین مقام کلیسای کاتولیک در راس آن قرار گرفتند و تحت عنوان پاپ، منویات مدیچی‌ها و تقدس‌زدایی پیچیده دوران رنسانس را پیش بردند و از سوی دیگر رهبر اعتراض (یا همان پروتست) به کلیسای کاتولیک شدند و پروتستانتیسم، گام بلند خود را با دنیوی‌کردن ‌مسیحیت، در مقام روح سرمایه‌داری برداشت و سکولاریزم و طرد سنت‌های قدسی و رهاکردن مسیحیان از هدایت عالمان دین را رهبری نمودند. و هر‌کس را همچون‌ یک پاپ وانمود کردند و با بریدن ‌رابطه ‌فرد مسیحی با آیین و نهاد دینی، راه دین‌زدایی و فریب‌ عامه را پیش بردند. شعارشان هم (‌Festina Lente) آرام بشتاب بود. آرام به‌سوی حاکم‌کردن عصر کفر بر جهان شتافتند. از علوم تجربی و فلسفه و خصوصا فیزیک و علوم انسانی و به‌ویژه هنر و ادبیات بهره وافر در گسست طبیعت از سرچشمه آفرینش یعنی خدا و رشد درک‌ مادی از علوم بردند. این حقیقت دین نبود، زیرا خدا، خود، سرچشمه علم است. این تفسیر انسان سامری و وانموده خاندان مدیچی بود که جهان‌گستر شد. آنان ریشه خود را به خدایان یونان باستان و عصر کفر رساندند و از هنر و مجسمه‌سازی بت‌پرستانه در نشر فرهنگ ضد‌دینی عریانی و دین‌ستیزی سود جستند و فضای کلیسا را نمایشگاه سرکشی علیه فرمان خدا کردند و عریانی را در هنر نقاشی به‌نحو امری شکوهمند و اشرافی به تماشا گذاشتند و شش‌قرن بعد، این فرهنگ برهنگی عالم مجسمه و نقاشی، در زندگی روزمره جهانی شد. 

مدرنیت رنسانس ساختارزدایی از شک و تردید 
آنان بزرگ‌ترین رباخوار دنیا شدند و بزرگ‌ترین بانک اروپا را راه انداختند و همه شاهان، خانواده‌های سلطنتی و پاپ‌ها را مقروض خود کردند. آنان به این وسیله در قرن شانزدهم حاکم بر حاکمان اروپا شدند. پاپ لئو دهم از ۱۵۱۳ تا ۱۵۲۱ پاپ بود. پاپ کلمنت هفتم از ۱۵۲۳ تا ۱۵۳۴ پاپ شد. پیوست چهارم از ۱۵۵۹ تا ۱۵۶۵ پاپ بود و لئو یازدهم ۱۶۰۵ پاپ شد. آنان در کانون‌ رنسانس ایتالیا در بازه زمانی ۱۴۳۴ تا ۱۷۳۱ به جز دو وقفه کوتاه که به نظر می‌رسد شگرد آنان برای جذب مردم بود حکومت کردند و فرمان تحولات اروپا را در دست داشتند. علم، فلسفه، نقاشی، مجسمه‌سازی و ادبیات عصر جدید تحت تأثیر بی‌رقیب راه و رهبری و نگاه و هدف‌گذاری این خاندان به پوچ‌گرایی رسید و نگاه دانشمندان، هنرمندان و فیلسوفان آنان و دستاوردهای علوم طبیعت و دانشمندان نابغهای چون ‌گالیله، ماکیاولی، داوینچی، نیوتون و... با تفسیر ماتریالیستی آمیخت، پیش رفت، جهانگیر شد و به دین‌زدایی انجامید. مارکس، فروید، شوپنهاور و... محصول نگرش مدیچی‌ها به جهان بوده‌اند. مدرنیت رنسانس مدیچی‌ها، به جهان کانتی، پوزیتیویستی و جهان ماتریالیستی اصحاب دایره‌المعارف و جهان ماده‌گرای ما بعد قرن هیجده و نوزده و به مدرنیته قرن بیست‌و‌یکمی و پسامدرنیته قرن بیست‌و‌یکمی به ساختارزدایی و تردید و شک‌آوری دریدایی و تست‌انگاری اخلاف نیچه ختم شد و اخلاقیات ماکیاولیستی مدیچی‌ها به هجوگرایی و تشویق همجنس‌گرایی و فسادانگیزی کنونی کشید. این همان دستور تلمود برای به فساد کشاندن جهان غیریهودی است تا به این وسیله و با نیست‌انگاری و ترکاندن ادیان ابراهیمی بر همه جهان فاسد شده، بی‌اراده، روباتیک، اسیر هوش مصنوعی و اسیر بت سامری، قدرت پشت‌پرده سرمایه جهانی، حکمرانی کند. 

مدیچی‌ها میراثخوار نقشه مارکو پولو 
به این صورت بود که روش مدیچی‌ها، راهنمای قدرت مدرن شد. نفوذ، تغییر ذهنیت جامعه با شعار آرام بشتاب و تسخیر نخبگان و بدل کردن‌شان به ابزار برنامه‌های سلطه‌گرانه‌شان اولین اصل مدیچی‌ها بود. جیووانی دی ببجی مدیچی که آغازگر قدرت مدیچی‌ها قبل از تسخیر حکومت فلورانس و حکمرانی بر اروپا بود کارش را با ایجاد شبکه مخفی‌ای از تاجران فلورانس بر گرد خود شروع کرد و از اتحاد آنان ابزار قدرت خویش فراهم آورد. ربا و بانک مدیچی، این کانون قدرت مدیچی‌ها باز با شبکه‌سازی مخفی صرافان به قدرت بی‌رقیب مالی در اروپا آن دوران تبدیل شد و با نفوذ و بدهکار‌کردن شاهان و پاپ‌ها اروپا را تسخیر کرد. آنان توانستند اول کل سرمایه‌گذاری در فلورانس و سپس انحصارا سرمایه‌گذاری در کل اروپا را به چنگ آورند. 
تأثیر دیگر مسیر مدیچی‌ها که در دنیای پس از آنها، در عصر جدید و در مدرنیته خود بنیان و ضدعالم غیب، به یک اساس نظام غربی بدل شد، دو ویژگی مدیریت‌شان بود؛ اول تاسیس راه و ساختار جدید نو و خود‌بنیان و متکی به عقل مدرن و گسسته از وحی که کارش محو‌کردن و فروپاشاندن ساختارهای سنتی با محوریت فرمانروایی دین بود. دوم، داشتن دیدی جهانی بود برای طرح‌های خود با راه‌های جدید برای تصرف جهان با علم و تکنولوژی و هنر، ویژگی دیگر مدیچی‌ها بود. اتکا به ایجاد سیستم برای تجارت بین‌المللی نشان این ویژگی‌شان به حساب می‌آید. از آغاز قرن پانزدهم تجارت خاور دور، چین و مغولستان در دست آنان بود. آنان میراثخوار اطلاعات مارکوپولو بودند. این‌که مارکوپولو و برادرش تحت چه برنامه و قدرت کار می‌کردند و آیا صرفا موجوداتی ماجراجو و کنجکاو بودند یا نه بحث جداگانه‌ای است. ارتباط مارکوپولو با منابع قدرت سری که در کار تجارت تحت مدیریت انجمن‌های مخفی عمل و به اکناف عالم برای نفوذ و سود و اقتدار سیاسی سفر می‌کردند؛ همچون انجمن مخفی سنگ‌تراشان، اعقاب فراماسون‌ها چه بود؟ اینها نیازمند تحقیقات جدی است. چهره جهان بر حسب اطلاعاتی که این‌گونه افراد منتقل می‌کردند تغییر می‌کرد. مسلما توصیف مدیچی‌ها به صورت صرفا افراد با‌استعداد که به پشتوانه توان‌های فردی آن‌همه اقتدار به کف آوردند سخن بیهوده‌ای است. عدم شناخت قدرت و فرآیندهای گسترش اقتدار دسته‌هایی که طراح آینده‌ای با غلبه اقتصادی و سیاسی‌اند مردم را ظاهربین می‌کند. 

«شهریار» ماکیاولی صورت کامل مدیچی‌ها
بدین‌سان موضوع مدیچی افکت  The Medici effectکه امروز درباره تأثیر مدیچی گونه برجهان زبانزد، مسأله رهبری تغییر را به یک دانش سلطه تبدیل کرده و به شاخصه عمل و اثر یهودیت سامری در نظام جهانی سرمایه‌سالاری بدل شده است. تأثیر روچیلدها، راکفلر، ادلسون را باید ‌‌زاده تبار مدیچی دانست. لابی‌های یهودیت صهیونی و تأثیرشان بر آمریکا و جهان غرب را باید از این دست شمرد. اومانیسم و ماکیاولیسم که همان نگرش اومانیستی در قلمرو سیاست است در زمان مدیچی‌ها‌‌ زاده شد. ماکیاول، شهریار را تقدیم به مدیچی کرد. در تفکر، فلسفه و ادبیات اومانیسم به سلاح مقابله خدا‌محوری تبدیل شد و جهان را تصرف نکرد. 

رابطه نشان خانوادگی مدیچی با ستاره صهیون
علامت خاندان مدیچی در فرم رایج نشان خانوادگی دودمان‌های قدرتمند، با شش دایره توپ زینت داده شده است. همه‌جا گفته شده آنها در اصل نماد سکه فلورین بودند که مدیچی‌های صاحب بزرگ‌ترین بانک اروپا ضرب و رواج دادند اما اگر دقیق نگاه شود آشکار می‌شود که این شش دایره رأس‌های دو مثلث درهم، یعنی ستاره داوود بوده که امروز هم بر پرچم اسرائیل نقش بسته است! دایره بالایی رأس مثلث است که در دایره در دو طرف دایره پایینی قاعده آن بوده و برعکس دایره پایینی رأس مثلث‌وارو است که قاعده‌اش در دوطرف مثلث بالایی قرار دارد و با وصل‌کردن اضلاع دو مثلث درهم حاصل می‌شود که همان ستاره داوود است. 
اضافه بر آن‌ در دایره بالایی سه شاخه تصویر شده که ظاهرا نشانه ریشه روستایی مدیچی‌هاست و در باقی دایره‌ها، دایره کوچک‌تری ترسیم شده که روی هم بیانگر 14 شاخه نفوذ اروپایی مدیچی‌ها به‌شمار می‌آید. اطلاعات به‌دست آمده از جادو یا خبر از طرح یهودیت جهانی آنان را آگاهانیدن بود که در سال ۱۷۴۳ نقش آنها به فراماسونری داده می‌شود و تنها سه شاخه باقی خواهد ماند که در رأس علامت درون دایره بالایی نقش شده و در یهودیت سامری عصر جدید تا ظهور مهدی موعود هم نقش ایفا خواهد کرد. 

کالایی‌کردن علم و هنر
میراث مدیچی‌ها ایجاد ترکیبی موزون از علم و هنر و کالایی‌کردن هر چیز حتی معنویت برای به دست‌آوردن پول بود. حتی ورقه آمرزش از همین کالایی‌کردن معنویت نشأت گرفت و به‌وسیله پاپ عضو خاندان مدیچی عملی شد. این تفکر سراسر عصر جدید را تحت تأثیر قرار داد‌‌؛ زیرا نظام مدرنیته را زیرسازی کرد و فراماسونری براساس تجربه مدیچی‌ها در آغاز قرن هیجدهم تجدید سازمان کرد و در غیاب مدیچی‌ها در اداره دنیا نقش فعال به عهده گرفت‌ و در قرن 19 و 20 ابزار اصلی سیاست استعماری انگلیس و امپریالیستی آمریکا و سلطه غرب شد و پادشاهان و رؤسای‌جمهور از پادشاهان انگلیس تا فرانکلین، جورج واشنگتن و... خدمتگزار آن شدند. 
ارتباط مدیچی‌ها و فراماسونری از شگفتی‌های سیاست یهودیت سامری است. در هر دو این جریانها یهودیت پشت صلیبیون نهان بوده‌اند و نظام جهانی را به سود حاکمیت شیطان سامان بخشیده‌اند. 

مدیجی افکت در ادبیات 
«مدیچی افکت» اصطلاحی است که از کنش جهانگیر خاندان مدیچی الهام گرفته و امروز به اسم عام تأثیرگذاری کلان بر تغییرات بزرگ اطلاق می‌شود. تأثیر مدیچی در قلمرو هنر، ادبیات و فلسفه مدرن، در قلمرو سیاست عملی و نظری که الهام‌بخش ماکیاولی و کتاب شهریار او شد، امر مستند تاریخی است. در حوزه علوم تجربی و تحریف حقیقت الهی علم و آغازگاه نگرش پوزیتیویستی و ضدعالم غیب و رها از مطلق علم الهی ریشه در حمایت‌ها و تفسیر آنان از دانش دارد و ضمنا آنان عریان‌ترین ارتباط قدرت و دانش را به نمایش نهادند و نیز نهان‌روشانه در توسعه فرهنگ و فلسفه اومانیستی و قبل از همه اقتصاد رباخوارانه و زرپرستی و سوداگری نوین سرمایه‌سالار و سیطره بانک کوشیدند. همچنین در قلمرو ادبیات آنان منبع اصلی بازگشت به ادبیات دوران الحادی یونان باستان بودند. 
در حقیقت آغاز قرن چهاردهم زمان سر برآوردن اعتراض وسیع به فساد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کلیسای کاتولیک است. پاپ‌ها و شاهان مسابقه تجمل‌گرایی و استثمار فئودالی و خشونت ضدفرهنگی گذاشته بودند و مردم خواهان تغییر و اصلاح امور بودند. رهبری الهی که منادی اصلاح باشد در غرب وجود نداشت و جریان نوگرایی که رهبری این تغییر را به دست گیرد با توجه به همه سابقه تاریخی اروپا و قدرت‌های دست‌اندرکار تغییر نیرویی بود که نه معترض به فساد و خشونت کلیسا که گریزان از اصل دین بود. دینی که تحریف مستمر رهبران دینی در یهودیت و مسیحیت چیزی از حقیقت آن باقی نگذاشته بود. دینی که رهبران‌شان غرق شهوت قدرت و مکنت بودند و از هیچ حرامی چشم نمی‌پوشیدند، اما با تعصب و خشونت به کمترین تخطی مردم از دستورات خرافی‌شان پاسخ می‌گفتند. رفتار جابرانه کلیسای اشرافی در قرون وسطی نفرت در کلیسا را عمومی کرد. در این رفتار رد پای سختگیری یهودی عیان است. نتیجه آن‌که، اولین نداهای اعتراض و نوزایی همراه بود با واکنش به کلیسا و رفتن به سمت الحادگرایی یونان باستان. این زمان همان تاریخی است که مدیچی‌ها به فلورانس کوچ می‌کنند. آنان نماد کامل پیش‌رو نهادن یک انحراف نو برابر انحراف کهنه بودند. 

قداست‌زدایی از مسیحیت با هنر
آیا برای رفع انحراف کلیسا لازم بود که دین‌ستیزی و قداست‌زدایی رخ دهد؟ مثلا منع کلیسا از علم تجربی و مبنا‌ قراردادن موهومات و خرافات و ضدیت با مشاهده و آزمایش منطقا باید منجر‌به گرایش به کاوش طبیعت برای فهم قوانین طبیعت می‌شد. پس چرا قوانین طبیعت، مطلقِ قوانین هستی پنداشته شد و چنین وانمود شد که زیر تیغ جراحی خدایی نیافته‌ایم. این یک سفسطه رنسانس بود که درست با همان منطق جابرانه کلیسا، به‌بهانه باور دروغین به عالم غیب، قوانین عالم طبیعت و محسوسات را مردود می‌شمرد و اکنون تفکر نقادانه روشنفکران نوزایی با توسل به کشف قوانین ظاهر و عالم طبیعت، وجود عالم باطن را مردود می‌شمرد. چرا رویکرد به کشف جهان طبیعت باید به نفی حقیقت هستی و ارزش‌های الهی چون تقوی و فضایل مبرهن انسانی ختم می‌شد و لذت حرام‌کارانه و بهره از شهوات و زیبایی مادی بدون قوانین اخلاقی و فضایل بشری اصل قرار می‌گرفت؟ آشکار است فقدان رهبری عقلایی، مهار نوزایی را به‌دست کسانی داد که اساسا با پروردگار یکتا مخالف بودند و دین‌داری ظاهری‌شان برای گریز از دین بود. کسانی چون مدیچی‌ها و یهودیت سامری که ماهوا بی‌باور به قدرت لایزال الهی و خود‌رای و انسان‌خداپندار بودند از فرصت برای نشر اومانیسم و نگرش انسان‌گرایی خود بنیان‌انگارانه و رقیب خدا استفاده کردند. 

ترویج فرهنگ برهنگی در سقف کلیساها
نخستین کسانی که در درک این زیبایی و لذت، آشکارا دین را ترک کردند و به الحادگرایی دوران یونان باستان روی آوردند، پترارک و بوکاچیو بودند. در مکتب‌های ادبی به علاقه دیوانه‌وار پترارک به هنر و فرهنگ برهنگی و الهام از هنر الحادی یونان و روم اشاره شده است. آمده است بوکاچیو چنان‌علاقه‌ای به جهان و ادبیات یونان و روم داشت که آثارش را با نام‌های یونانی و رومی نامید. «دکامرون» او اثری آشکارا بریده از دین و اخلاقیات است و هر فسقی در آن به‌بهانه زیبایی یافت می‌شود ‌و با بی‌پردگی وصف می‌گردد. 
اکنون فضای عمل فرهنگی و هنری مدیچی‌ها روشن‌تر می‌شود. آنان در قرن پانزده از همین خط حمایت کردند و به آن عظمت و بقا بخشیدند. آنان نوابغ دوران خود را گرد آوردند و آنان را تشویق کردند پیامبر خدا، داوود علیه‌السلام را چون یکی از خدایان عهد بت‌پرستی برهنه بتراشند و زنان عریان را چون ونوس باززایی و نوزایی کنند، شاهکار عصر رنسانس و هنر اومانیستی را با این مشخصات ترویج عریانی و بی‌عفتی بیافرینند و به‌بهانه فرشتگان مونث، سقف و دیوار کلیسا را از برهنگی پوشاندند و وقتی این سد شکسته شد، هنر عمومی نقاشی و مجسمه‌سازی در غرب به‌سوی عریانی سیر کرد. 

تکمیل الحادگرایی هنر با سینمای هالیوود
به‌یاد داشته باشیم تا پایان قرن نوزدهم طول کشید تا مردم عادی اروپا و آمریکا در زندگی روزمره این فسق را بپذیرند؛ آنان با حجاب می‌زیستند. فسقی که رنسانس بنا نهاد و مدیچی‌ها ثروت کلانی در راه اشاعه آن‌ خرج کردند و بالاخره یهودیت سامری با سینما و هالیوود کار ناتمام را تمام کرد. در آثار تاریخ رنسانس و تاریخ هنرهای تجسمی و مکتب‌های ادبی با ستایش از فصل اومانیسم و رنسانس در ایتالیا و ما‌بعد رخدادهای آن صحبت می‌شود و در دانشگاه‌های جهان و ایران همین تفسیر مدرن و ستایش از این رخدادها رواج دارد‌: «در قرن پانزدهم، ‌روح جدیدی در ادبیات ایتالیا دمیده شد. در تاریخ ادبیات هم این نهضت از قرن پانزدهم تا نیمه اول قرن شانزدهم ادامه پیدا می‌کند و از لحاظ ماهیت و مشخصات می‌توان آن را به دو دوره تقسیم کرد. 
1-اومانیسم که از سه‌چهارم قرن پانزدهم تا نیمه اول قرن شانزدهم ادامه پیدا می‌کند و از لحاظ ماهیت و مشخصات می‌توان آن را به دو دوره تقسیم کرد. 
2-رنسانس که در ربع آخر قرن چهاردهم شروع شده و تا ۱۵۵۹ ادامه داشته است. در هردو دوره، نیروی سیاسی و تشکیلات حامی و مشوق حتی محرک این جریان و جهت‌دهنده آن، دودمان مدیچی بود. قدرت و اقتدار و نفوذ سیاسی و مالی و دینی آنان حامی این فرآیند تقدس‌زدایی از هنر و گسست از اخلاق و تقوا و دین بود. اومانیسم هنر را از رویکرد به آسمان به‌سوی زمینی پشت‌کرده به آسمان و به مغان جاهلیت تازه و انسان‌خداانگاری و خود‌بنیان‌گرایی و کفران و بت تفکر گمگشته بشری سوق داد. الحاد‌گرایی در‌میان اقشار نوگرا و گسسته از دین، سبب رویکردشان به آثار کلاسیک یونان و روم شد. اگر کلیسا به‌جای گفت‌وگوی معقول از یونان بت‌پرست و خدایان، به تکفیر و تعصب گروید، رنسانس برعکس برخورد نامعقول از سمت دیگری را رواج داد و به‌جای بررسی و نقد بدون تعصب، به تعصب تازه در ستایش همه وجوه هنر باستانی و حتی الحاد آن گروید و همان را سرمشق قرار داد. 

تبدیل اومانیسم به ادبیات ملی
مرکز اصلی اومانیسم ایالت توسکانی بود. آیا این مکان عجیب نیست؟ این همان ایالت دوک اعظم توسکانی، لورنزو مدیچی بزرگ است. کسی که نسخه‌های موریانه‌خورده آثار یونانی و لاتین را از زیرزمین بزرگترین کلیساهای ایتالیا بیرون کشید، مدیچی‌ها بودند. آنان این منابع را در ‌اختیار دانشمندان و هنرمندان گذاشتند و الگوهای دلخواه تحول خود را شکل دادند. پیشروان فرهنگ غیردینی، فرهنگ یونانی را به جوانان می‌آموختند و آنان از افکار عهد جاهلیت تقلید و به زبان لاتین خطبه‌هایی با آن تفکر و نگاه می‌نگاشتند. اینان از زبان مردم بیگانه بودند و با تحقیر به طبقات مردم نگاه می‌کردند؛ اما نگاه مدیچی‌ها دال بر همگانی‌کردن فرهنگ نوزایی، واسطه‌ای شد برای ادغام فرهنگ عامه و فرهنگ قشر الیت پیشگامان و روشنفکران رفرمیست. بدین‌سان اومانیسم در قرن شانزدهم از حالت اشرافی درآمد و بدل به ادبیات ملی شد. فرآیند تبدیل نگرش اومانیستی به فرهنگ عمومی غرب از این بیشتر طول کشید و تا انقلاب کبیر فرانسه فراز‌و‌نشیب‌های فراوانی را سپری کرد. رنسانس از توسکانی و شهر فلورانس به فرانسه و کل اروپا گسترش یافت و باخود جهانی گسسته از حقیقت هستی را نشر داد. جهانی که در آن انسان بت شده بود و جاهلانه می‌اندیشید خدا را می‌تواند به قتل برساند و از همه حوزه‌های حیات اجتماعی انسان، از قدرت سیاسی و قوانین اقتصادی و ادبیات و هنر بیرون براند و.... 

نیست‌انگاری سرشت ادبیات مدرن
تاثیر مدیچی در زایش و گسترش ادبیات اومانیستی و الحادی در قرن هجدهم به‌صورت یک ریل‌گذاری پایدار درآمد‌؛ زیرا از این‌پس، قدرت و ساختار فرهنگ حاکم از ادامه و توسعه آن حمایت می‌کرد و می‌کند. نیست‌انگاری در ادبیات به سرشت ادبیات مدرن بدل شد. 
ممکن است گفته شود که در آثار کلاسیکها و رمانتیک‌ها و نو-رمانتیک‌ها و حتی رئالیستها، ما به محتوای اخلاقی و اصول و قواعد و ارزش‌های انسانی بر می‌خوریم که در آنها اصل زیبایی و لذت به‌هر قیمت و با نشر فحشا و زشت‌انگاری مخفی نیست. آیا این واقعیت در آثار کسانی چون گوته و هوگو و دیکنز و... و در اشعار مدرن‌ها چون دیکینسون و الیوت، نشان شکست اومانیسم و الحادگرایی نیست؟
باید بگویم چند‌نکته را نباید فراموش کرد؛ این‌که همه هنرمندان، ربات‌های برنامه‌ریزی‌شده نیستند و به‌صورت فردی، هریک امکان باور‌داشتن به دین را حمل می‌کنند و در آثارشان باورهایشان منعکس می‌شود. ضمنا جهان اومانیستی ادبیات، گسسته از ارزش‌های انسانی نیست، بلکه گسسته از عالم وحی است. ‌آن جهان‌بینی که هرچه پیش‌تر رفت و به قرن بیستم رسید، راهی جز نیهیلیسم نداشت و نیست‌انگاری، ویژگی ادبیات وفادار به مدرنیته است. ادبیاتی که در تحول به پسامدرنیته یکسره به هجو الوهیت پرداخته است و ادبیات جفنگ و پوچ‌گرا مهم‌ترین خصیصه آن است. آنچه فرهنگ موجود از آن دفاع می‌کند، همان سرشت غیردینی ادبیات است. این ادبیات، ادبیات خیال‌های موهوم، پرستش گوساله نفس، استفاده از تکنیک و زیبایی زرین برای پشت‌کردن به خداست.