به نام خدا
.
نقل است که وقتی محمد علی شاه قاجار مجلس را به توپ بست، پس از از قلع و قمع مشروطه خواهان و کشتن فجیعِ میرزا جهانگیرخان و ملک المتکلمین، با غرور و نخوت، بادی در بروت انداخته و موقع ناهار با تکبر گفته بود:
«آیا مشهدی باقر بقال وکیل (نماینده صنف بقالان در مجلس اول) اجازه میدهد شاه مملکت ناهار صرف کند یا خیر؟ سپس قهقهه از سر تمسخر سر داده بود...»
روزگار بگذشت قیام تبریز شروع شد و دو سال بعد، وقتی آزادیخواهان،تهران را فتح کردند و شاه قاجار برای حفظ جانش به سفارت روسيه پناهنده شد؛ حسین بیگ تبریزی به تمسخر فریاد زده بود:
«دیدی بالاخره مشهدی باقر بقال اجازه ناهار خوردن نمیدهد؟»
.
در عرض یک ماه، شاه مغرور اقتدارش ریخته و لاغر شده حتی غبغب زیر چانه اش به تحليل رفته و آرزوی خودکشی می کرد ! البته سفیر روسیه هم هی مته به خشخاش میگذاشت که قبله عالمِ (محمدعلی شاه)در سفارت مزاحم کارش است و باید هرچه زودتر سفارت روسیه را تخلیه کند!
در نتیجه، پس از 52 روز مجبور به خروج از سفارت روسیه و ترک ایران شد.