شناسهٔ خبر: 69768537 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

زنده یاد علامه سید محمدحسین طباطبایی و تلاش برای نظام سازی اسلامی

فیلسوف کم حرف و شایعه‌پردازان پرگو!

در دوره‌ای به سر می‌بریم که جست و خیز بی‌وقفه، اما کم حاصل برای تقابل با نظام اسلامی تلاش می‌کند تا هر نام، موضوع و عرصه‌ای را به خدمت خویش گیرد. حتی اگر آنچه مورد طمع دشمن است، فرسنگ‌ها با مطلوب آنان فاصله داشته باشد! در چند سال اخیر و از سوی برخی خارج‌نشینان، نام و اندیشه علامه سیدمحمدحسین طباطبایی و اندیشه‌های دینی او مورد دستبرد قرار گرفته است. این اقدام در غایت خویش بی‌تأثیر بود

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: در دوره‌ای به سر می‌بریم که جست‌و‌خیز بی‌وقفه، اما کم حاصل برای تقابل با نظام اسلامی تلاش می‌کند تا هر نام موضوع و عرصه‌ای را به خدمت خویش گیرد. حتی اگر آنچه مورد طمع دشمن است، در حقیقت خویش، فرسنگ‌ها با مطلوب آنان فاصله داشته باشد! در چند سال اخیر از سوی برخی پناهجویان از بیگانه نام و اندیشه زنده‌یاد علامه سیدمحمدحسین طباطبایی و اندیشه‌های دینی و اجتماعی آن بزرگ مورد دستبرد قرار گرفته است. این موضوع پیش‌تر نیز از منظر این صفحه دور نبوده است. اینک در سالروز ارتحال آن فیلسوف الهی و مجاهد، مقال دیگری در این موضوع را به شما تقدیم می‌داریم. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
 علامه طباطبایی، نظام‌سازی اجتماعی و اذعان به یک کوتاهی تاریخی
زنده‌یاد علامه سیدمحمدحسین طباطبایی را می‌توان از فلاسفه و متفکران حکومت‌اندیش اسلامی و شیعی قلمداد کرد. منظومه فکری آن بزرگ نیز شاهدی گویا بر این مدعاست. تلاش دیرین برای تدوین طرح حکومت اسلامی نیز در آثار او قابل رصد می‌نماید. علاوه بر این عالمانی که در نیم قرن اخیر نیز منشأ تحول گشتند و نظام اسلامی را پایه نهادند، در زمره شاگردان مکتب وی به شمار می‌رفتند. این امر به ترتیب پی آمده مورد اذعان حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی قرار گرفته است:
«مرحوم علامه طباطبایی (رضوان‌الله علیه)، جزو روحانیون روشنفکر و دارای افکار اجتماعی بود. در تفسیر المیزان ایشان این خصوصیت سرتاپا در مرحوم علامه‌طباطبایی مشخص است، اما ایشان در میدان مبارزه حضور نداشتند، نبودند. یک وقتی با ایشان صحبت بود - صحبت خصوصی بین‌الاثنینی در جلسه‌خصوصی- می‌گفت: اینکه در گذشته یک کوتاهی بزرگی - یا شاید می‌گفت تقصیر یا گناه بزرگی- از طرف ما روحانیون انجام گرفته، هیچ تردیدی نیست. من حالا درست جزئیات آن فرمایش ایشان یادم نیست، مضمون این بود، الفاظ یادم نیست. این را ایشان قبول و تصدیق می‌کردند که در گذشته یک چنین اشکالی در ما وجود داشته، [در حالی که]این در دوره کنونی ما نبود. روحانیت وقتی که انقلابی باشد، وقتی در حال مبارزه باشد، وقتی در حال مجاهدت باشد، وقتی که دشمن را بشناسد، وقتی که شیوه‌ها و ترفند‌های دشمن را تشخیص بدهد، وقتی خود را آماده برای مقابله با این شیوه‌ها و ترفند‌ها بکند، آن وقت به جایگاه اصلی و واقعی خودش، حقیقتاً نزدیک شده یا رسیده است... این نکته هم جالب است که شاگردان ایشان - یعنی بسیاری از شاگردانش - غالباً جزو نقش‌آفرینان در انقلاب اسلامی‌اند. در این مجلس خبرگانی که قانون اساسی را نوشتند، تعداد زیادی از آن افراد شاگرد‌های مرحوم آقای طباطبایی هستند، چه در مجلس خبرگان، چه قبل از مجلس خبرگان در آن جمعی که قانون اساسی نوشته می‌شد که مرحوم آقای مطهری هم جزو آنها بود. اینها شاگرد‌های مرحوم آقای طباطبایی هستند. تعدادی از شهدای بنام انقلاب اسلامی از شاگرد‌های آقای طباطبایی‌اند؛ شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید قدوسی و شهید آشیخ‌علی حیدری نهاوندی بعضی هم بحمدالله در قید حیاتند که منشأ افادات زیادی هستند.» 

 همگامی عملی با نهضت اسلامی در آیینه اسناد
تلاش علامه طباطبایی برای نظام‌سازی اسلامی تنها به عرصه نظر منحصر نماند و به همراهی با نهضت اسلامی ایران نیز تسری یافت. در اسناد انقلاب اسلامی موارد فراوان می‌توان یافت که وی ضمن همدلی با انقلابیون از اهداف آنان نیز حمایت کرده و آنها را موجه تشخیص داده است. طبعاً اشاره به تمامی ابعاد این امر، مجالی گسترده می‌طلبد که از حوصله این مقال خارج است. در بازنمایی این امر تنها بازخوانی بخشی از یک نوشتار پژوهشی بر تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی مفید و روشنگر می‌نماید:
«علامه طباطبایی از همان نخستین گام‌های نهضت اسلامی با امام‌خمینی همراه بود، به طوری که بار‌ها به مناسبت‌های مختلف، همگام با دیگر روحانیون مبارز و با صدور اعلامیه‌هایی، رژیم پهلوی را محکوم می‌کرد. نام او در اعلامیه مراجع و آیات عظام حوزه علمیه، درباره قانون شکنی‌های رژیم شاه - که در اسفند ۱۳۴۱ صادر شد- به چشم می‌خورد. در این اعلامیه شش بندی علاوه بر امضای علامه طباطبایی، تأیید امام‌خمینی و آیات: محمدرضا گلپایگانی، مرتضی حائری و سیدکاظم شریعتمداری هم دیده می‌شود. بازداشت امام‌خمینی در خرداد ۴۲ نیز با واکنش مردم و مراجع و علما مواجه شد و دامنه این واکنش‌ها تا مدت‌ها امتداد یافت. سندی در دست است که تاریخ آن مهر آن سال را نشان می‌دهد. این اعلامیه که امضای علامه طباطبایی نیز در آن دیده می‌شود از جمله مواردی است که واکنش وی را به رخداد ۱۵ خرداد و بازداشت امام نشان می‌دهد. این اعلامیه حوزه علمیه قم را سنگر مبارزه با استبداد دانسته و بر نقش آن حوزه، در حفظ استقلال کشور تأکید کرده است. در ۲ مهر ۴۲ نیز علامه به همراه تنی چند از روحانیون آذربایجان همچون: سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، سیداحمد خسروشاهی، سیدمحمدعلی انگجی، سیدمحمد بادکوبه‌ای و... بار دیگر با صدور اعلامیه‌ای به اقدامات و تصمیمات رژیم شاه درباره مذهب، اقتصاد، فرهنگ، انتخابات مجلسین و سیاست داخلی و خارجی هشدار می‌دهد. در بند پایانی این اعلامیه تصریح شده است: ملت ایران امروز با توجه به فرامین رهبران دینی و ملی مخصوصاً حضرت آیت‌الله‌العظمی خمینی (مدظله) و سایر آیات و حجج اسلام و اساتید دانشگاه است که با تمام قوا خود را برای ادب‌کردن عناصر ناپاکی که به حریم مقدس اسلام و حاکمیت ملی ایران اسائه ادب کرده‌اند، آماده کرده است و به همین عنایت خاصه حضرت ولیعصر (عج) و در تحت لوای آزادی بخش مراجع محترم تقلید تا تحقق تمام آمال دینی و ملی این نهضت مقدس ادامه خواهد داشت و به طور قطع پیروزی نهایی از آن ملت خواهد بود... به گزارش ساواک بعد از توهین روزنامه اطلاعات به امام‌خمینی، علامه طباطبایی در جمع گروهی از مردم قم در روز ۱۹ دی ۵۶، طی چند کلمه برنامه دولت را در این مورد محکوم کرد. براساس این گزارش، مردم قم در همین روز با مراجع دیگر قم نیز دیدار کردند....» 

 علامه در متن انقلاب اسلامی در آیینه روایات شاگردان
همانگونه که اشارت رفت، اسناد مکتوب و شفاهی انقلاب اسلامی، نکات جالبی از همگامی علامه طباطبایی با انقلاب اسلامی را در خویش دارد. بخشی از این نکات، در خاطرات شاگردان و مصاحبان نزدیک استاد منعکس شده است. آنچه در پی می‌آید، نمونه‌هایی از این موارد به شمار می‌رود. آیت‌الله عبدالله جوادی آملی در این فقره خاطرنشان ساخته است: «وقتی انقلاب اسلامی از حوزه علمیه قم شروع شد، از ۱۵ خرداد به بعد اوج گرفت. [علامه طباطبایی]در جلساتی که مراجع تشکیل می‌دادند، حضور داشت، اظهارنظر می‌کرد، همکاری می‌کرد و در ذیل اعلامیه‌هایی که مراجع منتشر می‌کردند، امضا می‌فرمود. امضای ایشان در پای اعلامیه‌ای که مراجع علمی قم داشتند، مشهود است. در جلسات سیاسی حضور داشتند. در نشر افکار انقلابی سهم داشتند. بعد فرهنگی انقلاب را بیش از دیگران به عهده می‌گرفتند. تا آنجا که مزاج‌شان مساعد بود، تا آنجا که امکانات مزاجی داشتند، در اصل انقلاب و در متن انقلاب بودند، مخصوصاً در بعد فرهنگی انقلاب. وقتی انقلاب با بعد فرهنگی‌اش عرضه شود، می‌تواند صادر شود، زیرا انقلاب، انقلابی است مکتبی و اگر مکتب عرضه شد، انقلاب هم عرضه می‌شود. بنابراین [علامه]سهم خود را در انقلاب تا آنجا که میسر بود، ایفا کرد....» 
زنده‌یاد آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی از دیگر شاگردان آن فیلسوف الهی نیز معتقد است: «علامه طباطبایی در مسائل انقلاب اسلامى هم نقش مهمى داشته است، زیرا این حرکت بزرگ قبل از آنکه سیاسى و اجتماعى باشد، فرهنگى بود و براى پیروزى چنین انقلابى به فعالیت فرهنگى مستمرى نیاز بود و علامه طباطبایی در تقویت این بُعد انقلاب، بسیار تأثیرگذار بوده است. شاهدش این است که بسیارى از مسئولان بزرگ نظام جمهورى اسلامى ایران، از شاگردان ایشان هستند و از افکارشان الهام گرفته‌اند. آن زمانى که کمتر صحبتى از حکومت اسلامى به میان مى‌آمد، مرحوم علامه هم در اثر سترگ خود، یعنى المیزان و نیز در برخى آثار دیگرش این موضوع مهم را مطرح کرد و مقالاتى به قلم ایشان در سال‌هاى اختناق سیاسى رژیم پهلوى، درباره زعامت و رهبرى منتشر شد که براى تبیین مبانى نظام اسلامى از منابع ارزشمندى به شمار مى‌روند....» زنده‌یاد آیت‌الله سیدهادی خسروشاهی علاوه بر استفاده علمی از آن عالم راحل، در زمره معاشران وی نیز به شمار می‌رفت و در سالیان پایانی حیات به تدوین و بازنشر مجموعه آثار علامه پرداخت در این موضوع می‌نویسد: «پیش از حوادث ۱۵ خرداد و در مسائل مربوط به انجمن‌های ایالتی و ولایتی و پس از فاجعه‌ی قتل‌عام مردم در ۱۵ خرداد، استاد علامه همیشه طرف مشورت مراجع عظام بود و در جلسات این بزرگان شرکت می‌کرد و حتی در بعضی از اعلامیه‌های مشترک مراجع عظام قم، امضای ایشان هم است، اما پس از آنکه اعلامیه‌ها و بیانیه‌ها تک امضایی شد، ایشان به طور مستقل اعلامیه‌ای ندادند، ولی سکوت هم نکرده بودند و به هر نحو مقدور با مراجع و کلیت روحانیت مبارز هماهنگی داشت و اغلب روحانیون مبارز مانند شهیدان مطهری، بهشتی، مفتح، قدوسی و آقای مهدوی‌کنی و غیر هم همه شاگردان علامه طباطبایی بودند. بدون شک تربیت فکری معنوی این آقایان از سوی علامه طباطبایی، نقشی اساسی در حرکت آنها داشت....» 

 تفاوت‌های امام و علامه، میزان اعتبار سخنان حسین نصر
در سالیان اخیر موافقت نکردن علامه طباطبایی با انقلاب اسلامی به سخنان سیدحسین نصر رئیس سابق دفتر فرح دیبا مستند شده است. این رویداد با توجه به پیشینه راوی، شخصیت گذشته و حال نامبرده و نیز اعتبار دیگر روایات تاریخی وی مخاطب را به صحت‌سنجی و نقد سوق می‌دهد، امری که تاکنون از سوی برخی دانشوران حوزه و دانشگاه مورد توجه قرار گرفته است. آیت‌الله جعفر سبحانی سبحانی از شاگردان ممتاز علامه طباطبایی و آشنایان با اندیشه سیاسی وی در این‌باره اعتقاد دارد:
«وقتی مقاله فارسی مرحوم طباطبایی درباره حکومت اسلامی در کتاب مرجعیت و روحانیت منتشر شد، ساواک به منزل ایشان آمد و توضیحاتی خواست. ساواک از آن مقاله ناراحت شده بود، اما اینکه انتظار داشته باشیم که همه افراد با امام یکسان باشند، انتظار نابه‌جایی است. با توجه به شرایط و تفاوت سلیقه‌های علمی و عملی در آن شرایط اگر عالمی ۹۰ درصد هم با امام همراه باشد، کافی است. اختلاف اندیشه‌ها امری طبیعی است. البته در این‌باره، برخی از شبهات بر محور ارتباط علامه و دکترحسین نصر شکل گرفته است. آنگونه که بنده شنیده‌ام نصر در خاطراتش علامه را مردد یا مخالف حرکت امام دانسته است. البته درباره آنچه آقای نصر به علامه طباطبایی نسبت داده است، من اطلاع دقیقی ندارم، اما مرحوم علامه طباطبایی روشی علمی داشت و می‌خواست بداند که در خارج از فضای ایران، نسبت به الهیات و مسائل ماورای حس چه می‌گذرد. برای علامه طباطبایی، اشخاصی مانند نصر و کربن طریقی بودند برای کشف واقع. علامه وقتی می‌خواست چیزی بنویسد، درست می‌نوشت. اینها ابزار بودند نه هدف، چون در آن روزگار ایشان راهی غیر از اینها نداشت. علامه توانست از کربن یک انسان منصفی درست کند، نوشته‌های کربن صددرصد شیعی نیست، اما او یک آدم منصف است. در واقع یک نوع سلیقه، سلیقه امام است که در مسند ایجاد حکومت بود و همه فشارش را بر همان هدف وارد می‌آورد، ولی ایشان در آن مسند نبود؛ مسند علامه مسند علمی بود. می‌خواست از واقعیت مسیحیت، یهودیت و آنچه در اروپا و امریکا می‌گذرد، اطلاعاتی دقیق به دست آورد تا بعد بتواند روی آنها کار علمی کند. علامه می‌فرمود: پروفسور کربن به من گفت که یهودیان معتقد بودند ارتباط بشر با عالم وحی، به وسیله موسی بود و این رابطه قطع شد! مسیحیت نیز معتقد به این ارتباط بود و با رفتن حضرت مسیح این ارتباط از میان رفت! در اسلام، سنی‌ها معتقدند که این رابطه به وسیله پیغمبر اکرم (ص) با عالم بالا برقرار بود و وقتی که رفت، رابطه تمام شد! تنها جمعیتی که معتقد به وجود رابطه هستند، شیعه است. به اعتقاد آنها هنوز ارتباط جامعه انسانی به وسیله حضرت ولیعصر (ع) با عالم بالا باقی است....» 

 دوست دیرین رهبر انقلاب اسلامی
در بازخوانی تاریخچه تعامل علامه طباطبایی با انقلاب اسلامی، مروری بر سابقه او با امام‌خمینی رهبرکبیر انقلاب اسلامی مفید می‌نماید. در این‌باره خانواده و شاگردان آن مفسر نامدار، خاطرات متنوعی را به یادگار نهاده‌اند. به عنوان نمونه زنده‌یاد منصوره روزبه همسر دوم علامه طباطبایی - که در سفر به تهران برای دیدار با امام خمینی، استاد را همراهی می‌کرد- اظهار داشته است: «امام [در]سال ۱۳۵۷ و بعد از تبعیدشان که [به کشور]تشریف آوردند. در همان مقطع نیز علامه در مدرسه علوی به دیدن‌شان رفتند. من هم همراه‌شان آمدم. من به خانه برادرم رفتم. آنها هم به دیدن امام رفتند. آقا تشریف بردند مدرسه علوی، امام را دیدند و امام هم وقتی آمدند قم بازدید ایشان را پس دادند....» 
رهبر انقلاب پس از بازگشت به قم در اسفند ۱۳۵۷، در همسایگی منزل علامه طباطباطبایی اقامت گزید. این همجواری موجد خاطرات فراوان گشت که بخشی از آن در یادمان‌های زنده‌یاد آیت‌الله ابراهیم امینی ذکر شده است: «امام در نخستین روز‌های ورود به قم در اسفند ۱۳۵۷ و در جریان دیدار با علما به دیدار علامه طباطبایی نیز رفتند. من که از سوی امام مأموریت داشتم تا امور مربوط به هماهنگی این دیدار را مهیا کنم، به یاد می‌آورم که امام پس از ورود به قم روزی به من فرمودند، می‌‏خواهم به دیدار آقای طباطبایی بروم. مطلب را با علامه طباطبایی مطرح کردم و برای دیدار وقتی تعیین شد. منزل علامه، جنب محل دید و بازدید‌ها و سخنرانی‏های امام واقع شده بود. به همراه امام خدمت علامه رسیدیم. بعد از سلام و احوالپرسی گرم و مشفقانه امام به علامه فرمود: این سروصدا‌ها و بلندگو‌ها اسباب مزاحمت شما را فراهم ساخته و آسایش را از شما سلب کرده است، از شما معذرت می‏‌خواهم. علامه بعد از تبسم گفت: شما هم اذیت می‏‌شوید، چاره‌‏ای نیست، امیدوارم به نفع اسلام و مسلمین باشد.» آیت‌الله علی احمدی میانجی دیگر مصاحب علامه نیز در این خصوص به نکاتی شیرین اشارت برده است: «زمانی که انقلاب پیروز شد، امام [در قم]در همسایگی علامه مستقر شدند. در واقع در همسایگی آقای طباطبایی، منزل آقای یزدی بود که امام در آنجا مستقر شده بودند. صدای بلندگوی منزل امام خیلی زیاد بود. [طبیعتاً آمدوشد به منزل امام در آن برهه خارج از حد معمول و سروصدا نیز زیاد بود. مضافاً اینکه علامه ناراحتی اعصاب نیز داشت]روزی خدمت علامه بودم. یک نفر به ایشان گفت با این سروصدا اذیت نمی‌شوید؟ ایشان لبخندی زد و فرمود: هر چه از دوست رسد نیکوست!....» 

 وقتی یک شایعه رنگ می‌بازد!
همانگونه که اشاره رفت، در سالیان اخیر برخی پژوهندگان تاریخ معاصر ایران، به واکاوی پاره‌ای از شایعات درباره نگاه علامه طباطبایی به انقلاب اسلامی پرداخته‌اند. وحید خضاب یکی از این محققان است که ماجرای ورود خود به این موضوع و نتایج حاصله را اینگونه واگویه کرده است:
«این انقلاب یک شهید داشت، آن هم اسلام بود!... در سال ۱۳۹۴ این جمله را شنیدیم، مشغول ضبط خاطرات یکی از شخصیت‌های حوزوی بودیم. در یکی از جلسات ضبط خاطرات، آن جمله را از قول علامه نقل کرد. مشخص است شنیدن این جمله، چه باری از حیرت بر دوش ما می‌گذاشت. با توجه به جایگاه عرفانی علامه و نگاهی که به شاگردان سلوکی ایشان داشتیم، نمی‌توانستیم از این سخن سرسری بگذریم. اگر شیفته نظامی بودیم که عارف محبوب‌مان آن را برای اسلام مضر می‌دانست، باید انتخاب می‌کردیم یا عشق‌مان به انقلاب اشتباه بوده یا عشق‌مان به علامه! اگر آن روایت صحیح می‌بود، نمی‌شد این دو عشق را با هم جمع کرد. شروع به بررسی کردیم از کسانی که آگاه‌تر بودند پرسیدیم، از کسانی که به اقتضای سن و موقعیت در بطن حوادث تاریخی بودند، سؤال کردیم، هر منبعی در این زمینه در دسترس بود، خواندیم و هرچه بیشتر پیش رفتیم، بیشتر متحیر شدیم! با کسانی که آشنایی دقیق‌تری با علامه داشتند، همکلام شدیم و با توجه به این شبهه، دوباره نگاهی به آثار علامه انداختیم. هرچه بیشتر دقت کردیم، انتساب این جمله به علامه در ذهن‌مان بیشتر و بیشتر رنگ باخت. در این فضا به این نتیجه رسیدیم که بد نیست پاسخی به این جمله منتسب به علامه داده شود. یکی از بهترین راه‌ها گفتگو با کسانی بود که در سینه‌شان خاطراتی از علامه داشتند که خلاف آن جمله را می‌رساند، یا آنکه تحلیلی از زندگی علامه و شاگردان سلوکی ایشان داشتند که می‌توانست به وضوح کذب آن انتساب را نمایان کند....»