در ایام شهادت حضرت صدیقه سلام الله علیها فرصت و توفیقی برای ولایت مداران است که بخشی از وقتشان را به فهم صحیح و معرفت همه جانبه به خطبه فدکیه که «کرامت قولی» صدیقه شهیده و جریان ساز مسیر و جهت خط ولایت و امامت است اختصاص دهند، چراکه همانگونه که قرآن کریم «معجزه قولی» رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، و نهج البلاغه «کرامت قولی» امام امیرالمومنین علی علیه السلام است، خطبه فدکیه به دلیل ویژگی استثنایی که دارد آن را به مرتبه «دون کلام خالق و فوق کلام مخلوق» قرارداد و انشاء ان جز از راه افاضه فیض الهی و کرامت قابل توجیه نخواهد بود، هرچند در کتاب «من فاطمه هستم» خطبه فدکیه در بعد کرامت قولی بطور مشروح مورد تحلیل قرار دادیم ولی در آستانه شهادت آن حضرت برای آشنایی ولایت مداران اجمال آن تقدیم می گردد.
1-«ارتجالی بودن خطبه فدکیه»
نخستین ویژگی خطبه فدکیه که آن را به «کرامت قولی» حضرت زهرا سلام الله علیها تبدیل کرده است «ارتجالی» بودن خطبه است، به این معنا با اینکه خطبه فدکیه از نظر محتوا آمیخته با مباحث پیچیده فلسفی،عرفانی، کلامی است و همسنگ با خطبه اول نهج البلاغه امام علی علیه السلام می باشد، ولی حضرت فاطمه سلام الله علیها بدون هیچ آمادگی قبلی یکباره در مسجد النبی در جمع مهاجر انصار حضور پیدا کرد و خطبه فراتر از زمان مکان و استعداد مخاطبین را ایراد کرد، انشاء چنین خطبه ای امکان ندارد مگر آنکه خداوند آن را بر زبان و کلام خطیب جاری نماید و توجیهی جز «کرامت قولی» بودن ندارد.
2-«بدون آمادگی جسمی و روحی»
دومین ویژگی که خطبه فدکیه را به «کرامت قولی» حضرت صدیقه شهیده حضرت زهرا سلام الله تبدیل کرد، آنست که خطبه را حضرت در موقعیتی ایراد کردند که به دلیل اندوه و غم رحلت رسول گرامی اسلام، و همچنین فتنه غصب خلافت و فدک آسیب سخت روحی که دیده بودند، به ویژه اگر تهاجم قبل از خطبه به بیت وحی انجام گرفته باشد به هیچ وجه آمادگی جسمی نیز وجود نداشت ولی با این همه آسیب ها؛ خطبه در چنین وزن بلند عرفانی، فلسفی و سیاسی را ایراد نمود که هیچ توجیهی جز اینکه «کرامت قولی» باشد قطعا نخواهد داشت.
3-«آرایش لفظی خطبه فدکیه»
سومین ویژگی خطبه فدکیه «آرایش لفظی» است، یعنی تامل در فرازهای خطبه فدکیه نخستین چیزی که به وضوح نشان می دهد «فصاحت» یعنی انتخاب دقیق و سنجیده کلمات و چینش آن کلمات و تبدیل شدن به جمله پر معنا با وسع و عمق بسیار دامنه داری که نمی شود این جملات عارفانه خطبه «أَلْحَمْدُ للهِ عَلَی ما أَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّکْرُ عَلَی مَا أَلْهَمَ: خدا را بر نعمت هایش سپاس می گویم و بر توفیقاتش شکر می کنم»؛ «وَ الثَّنَاءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَم ابْتَدَأها،و بر مواهبی که ارزانی داشته، ثنا می خوانم؛ بر نعمت های گسترده ای که از آغاز به ما داده»؛« وَ سُبُوغِ[1] آلَاءٍ أَسْداها، وَ تَمَامِ مِنَنٍوَالَاهَا؛و بر مواهب بی حسابی که به ما احسان فرموده و بر عطایای پی در پی که همواره ما را مشمول آن ساخته؛» جز کرامت قولی و افاضه فیض الهی دانست.
4-«نثر آمیخته با سجع»
چهارمین ویژگی خطبه فدکیه که آن را به «کرامت قولی» تبدیل کرد آنست با اینکه خطبه فدکیه نثر است ولی فرازهای خطبه دارای «سجع، وزن قافیه» است که از مختصات شعر است و آنچه که براین شگفتی می افزاید آنست خطیبه آنچنان از افاضه فیض الهی برخوردار است که می تواند فراز به فراز خطبه سجع را تغییر بدهد که سجع و قافیه فراز بعدی با فراز قبلی متفاوت باشد. از همین روست که در این فراز سجع اینگونه است «بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ.»
ولی یکباره سجع قافیه را تغییر داده و می فرماید: «فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ» و این شگفتی در تمام فراز بلند خطبه فدکیه حاکم است.
5-«محتوای ژرف و عمیق خطبه فدکیه»
پنجمین ویژگی خطبه که عقول را در برابرش متحیّر می کند و صاحبان خرد را وادار می کند که اعتراف کنند آنچه که از صدیقه شهیده باقی مانده «کرامت قولی» است نه خطبه، «محتوای ژرف و عمیق» خطبه است با وجود شرح و تفسیر خطبه توسط صاحب نظران هنوز که هنوز است کسی را یارای آن نیست که بگوید به عمق و جان کلام خطیبه راه یافته است چراکه مجموع خطبه هشت مرحله دارد و در هر مرحله از خطبه، صدیقه شهیده در قامتی ظاهر می شود که در هر ظهورش نشان می دهد که از افاضه فیض الهی و قدسی بهره مند است.
مرحله اول؛ در قامت عارفانه و سالکانه ظاهر می شود و حق تعالی را با بیان عارفانه و سالکانه ای توصیف می کند، که تنها صاحب نظران در حوزه فلسفه و عرفان را می طلبد تا به شرح و تفسیر عرفانی این فرازها به پردازند تا شاید راهی به فهم محتوای این فراز بلند عارفانه برای دیگران باز شود، چراکه در شروع خطبه می فرماید: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ : و گواهی می دهم که معبودی جز خداوند نیست و شریکی ندارد، که این امر بزرگی است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندی که چشمها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز می باشند.»
مرحله دوم؛ در قامت استاد همه حکیمان و فلسفه ظاهر می شود که تنها آشنایان متخصصین با مفاهیم فلسفه اند که می توانند به شرح کلمات این فرازهای کاملا فلسفی خطبه بپردازند و فهم آن را برای دیگران فراهم کنند، چراکه در توصیف ذات و صفات حق تعالی می فرماید: «اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَیْءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلی تَکْوینِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذِیادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَةً لَهُمْ اِلی جَنَّتِهِ.: موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از مادهای موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبی تبعیّت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیّتش پدید آورد، بیآنکه در ساختن آنها نیازی داشته و در تصویرگری آنها فائدهای برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهی بر طاعتش، و اظهار قدرت خود، و شناسائی راه عبودیت و گرامی داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوی بهشتش رهنمون گردد»
مرحله سوم؛ در قامت استاد همه متکلّمین ظاهر می شود و در مقام فلسفه بعثت انبیاء بر می آید و تنها آشنایان و عالمان به این علم هستند که می یابند مقصود صاحب خطبه چیست؟ چراکه فرموده است: «وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبیمُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ:و گواهی می دهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبری بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکیها به سر برده، و در سر حد عدم و نیستی قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطهاش به حوادث زمان، و شناسائی کاملش به وقوع مقدرات»
مرحله چهارم؛ به فلسفه نبوّت خاصه می پردازند و مخاطب خطبه را به نقش رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و به تمدن سازی آن حضرت در قلب جزیره العرب غیرمتمدن می پردازد و می فرماید: «اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلی اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَی الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها.
فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبیمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلی عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَی الدّینِ الْقَویمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَی الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ :او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعیاش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّتها را دید که در آئینهای مختلفی قرار داشته، و در پیشگاه آتشهای افروخته معتکف شده و بتهای تراشیده شده را پرستنده، و خداوندی که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند.
پس خدای بزرگ بوسیله پدرم محمد صلی اللَّه علیه و آله تاریکیهای آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیدهها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهی رهانید، و بینایشان کرده، و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود»
مرحله پنجم؛ در قامت استاد همه فقها ظاهر شده و به تفسیر فلسفه احکام می پردازد و می فرماید: «وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ؛ الَّتی:پس خدای بزرگ ایمان را برای پاک کردن شما از شرک، و نماز را برای پاک نمودن شما از تکبّر، و زکات را برای تزکیه نفس و افزایش روزی، و روزه را برای تثبیت اخلاص، و حج را برای استحکام دین، و عدالتورزی را برای التیام قلبها، و اطاعت ما خاندان را برای نظم یافتن ملتها، و امامتمان را برای رهایی از تفرقه، و جهاد را برای عزت اسلام.»
مرحله ششم؛ در تحلیل موقعیت مردم جزیره العرب از نظر فرهنگی، اخلاقی و سیاسی بر می آید و آنچنان ظاهر می شود که هیچ جامعه شناسی نمی تواند بهتر از این موقعیت جزیره العرب را تحلیل نماید، از همین رو در فرازی از خطبه خطاب به مهاجر و انصار می فرماید: «وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ،وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ،وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ،وَ مَوْطِیءَ الْاَقْدامِ،تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ،وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئینَ،تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ،فَاَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَالتی:و شما بر کناره پرتگاهی از آتش قرار داشته، و مانند جرعهای آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتید،همچون آتشزنهای بودیدکه بلافاصله خاموش میگردید،لگدکوب روندگان بودید، از آبی مینوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند،و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده میکردید،خوار و مطرود بودید، میترسیدند که مردمانی که در اطراف شما بودند شما را بربایند،تا خدای تعالی بعد از چنین حالاتی شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگهای عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتیها کشیدید.
مرحله هفتم؛ در مقام محاکمه غاصبین فدک به عنوان متهمان ردیف اول غصب خلافت برمی آید و آنان را بگونه ای در حضور مهاجر انصار به محاکمه می کشاند که هیچ وکیل و قاضی و حقوقدانی نمی تواند بهتر از این متهمی را محاکمه کند، چراکه خطاب به آنان می فرماید:«أَاُغْلَبُ عَلی اِرْثی؟ یَابْنَ اَبیقُحافَةَ! اَفی کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، اَفَعَلی عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، إذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» (نمل آیه 16) وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَکَرِیَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِیَعْقُوبَ»، (مریم، آیه 6) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی ببَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»، (انفال آیه 75) وَ قالَ «یُوصیکُمُ اللَّهُ فی اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ»، (نساء آیه 20) وَ قالَ «اِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةَ لِلْوالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبَیْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقینَ». (بقره آیه 180)وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لی، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبی، وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا، اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِایَةٍ اَخْرَجَ اَبی مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟ فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ.فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ: ای پسر ابی قحافه، آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببری و از ارث پدرم محروم باشم. امر تازه و زشتی آوردی، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر می اندازید، آیا قرآن نمیگوید «سلیمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: «پروردگار مرا فرزندی عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خویشاوندان رحمی به یکدیگر سزاوارتر از دیگرانند»، و فرموده: «خدای تعالی به شما درباره فرزندان سفارش میکند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و میفرماید: «هنگامی که مرگ یکی از شما فرارسد بر شما نوشته شده که برای پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم حقّی است برای پرهیزگاران». و شما گمان میبرید که مرا بهرهای نبوده و سهمی از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیهای به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا میگوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمیبرند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمیدانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ اینک این تو و این شتر، شتری مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد. چه نیک داوری است خداوند، و نیکو دادخواهی است پیامبر، و چه نیکو وعدهگاهی است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان می برند، و پشیمانی به شما سودی نمیرساند.»
مرحله هشتم؛ در مقام سخن اصلی بر می آید تا فتنه گران و کسانی که در شکل گیری سقیفه نقش کلیدی داشتند و بستر غصب خلافت را برای ابوبکر و عمر که در حیات پیامبر گرامی اسلامی به دنبال آن بودند و منتظر چنین فرصتی بودند فراهم ساختند، یعنی انصار بی بصیرت چون سعدبن عباده رئیس قبیله خزرج و اُسیدبن حضیر رئیس قبیله اوس را معرفی و با تازیانه سخن آنان را ملامت و توبیخ سخت می کند و هشدار می دهد که در انتظار عقوبت الهی باشند.
از همین رو خطاب به انصار می فرماید: «ایهاً بَنیقیلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأی مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدی وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغیثُونَ:ای پسران قیله- گروه انصار- آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالی که مرا میبینید و سخن مرا می شنوید، و دارای انجمن و اجتماعید، صدای دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهی دارید، و دارای نفرات و ذخیره اید، و دارای ابزار و قوه اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صدای دعوت من به شما می رسد ولی جواب نمیدهید، و ناله فریاد خواهیم را شنیده ولی به فریادم نمی رسید».