شناسهٔ خبر: 68036549 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

حضور کودکانی با آرزوهای کوچک و دل‌هایی بزرگ در جوار امام رئوف

کاروان کودکان احسان پذیر شاهرودی در قالب طرح مهر درخشان، به همت آستان قدس رضوی و خیرین نیکوکار به زیارت امام مهربانی‌ها مشرف شدند.

صاحب‌خبر -

آرزوهایشان به‌اندازه قدشان کوچک ولی دلشان بزرگ و لابد به‌خاطر سختی‌هایی که تا اینجا برای بزرگ‌شدن کشیده‌اند، هم صبرشان بیشتر شده و هم توقعاتشان، واقعی‌تر به نظر می‌رسد.
کودکانی ۷ تا ۱۲ساله که در یکی از مراکز نگهداری شبانه‌روزی زیر نظر اداره بهزیستی شاهرود زندگی را بدون خانواده در کنار مربیانشان سپری می‌کنند و امسال هم به لطف امام مهربانی‌ها، به مشهد دعوت شده‌اند تا بوی ناب زیارت را در ریه‌های پاک و زلال وجودشان، استشمام کنند.

 
 زائر شهر، محل اسکان مناسبی برای بچه‌ها

 سید محمدرضا میر رضایی که مسئول کاروان است درباره سفر این کودکان دختر و پسر دوست‌داشتنی، می‌گوید: امسال سومین سالی است که کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست یکی از مراکز شبانه‌روزی بهزیستی شهرستان شاهرود به همراه مربیانشان را، به مشهد می‌آوریم.
وی ادامه می‌دهد: ماجرا از آن جایی شروع شد که من به‌عنوان یکی از کارمندان دادستانی شاهرود وقتی به این مرکز مراجعه کردم کم‌کم با آنها انس گرفتم، با چند نفر از دوستانم دور هم جمع شدیم تا از این بچه‌ها پشتیبانی مالی و عاطفی داشته باشیم.
دو سال قبل هرطور که بود هزینه اسکان این بچه‌ها را در مشهد تأمین کردیم؛ خوشبختانه امسال دادستانی شاهرود مکاتبه‌ای که با تولیت آستان قدس رضوی داشت، اقامت در زائر شهر را به‌صورت رایگان برای این عزیزیان گرفتیم و یک وعده‌غذا هم برای استفاده از مهمان‌سرای حضرت هماهنگ شد، فضای بزرگ و مناسبی که زائر شهر دارد برای بچه‌ها هم خیلی بهتر است که می‌توانند در آنجا بازی کنند.


 کودکانی با قلب‌های پاک

 میر رضایی که خودش هم از خادم‌یاران شاهرود است و با این بچه‌ها دنیایی دارد با همان لهجه شیرینی که در کلامش وجود دارد، می‌گوید: همه چیز با این بچه‌ها نصیبم شد، از وقتی بخشی از زندگی‌ام را به این بچه‌ها اختصاص دادم حال بهتری دارم و گره‌های زندگی‌ام راحت‌تر باز می‌شود.
چند سال خدا به من و همسرم فرزند نمی‌داد ولی حالا وجود دختر یک سال و نیمه‌ام را از برکت دعا و محبت این بچه‌ها می‌دانم و گاهی آنها را در برنامه‌های تفریحی دختر و همسرم نیز، سهیم می‌کنم.
وی می‌گوید: این بچه‌ها پدر و مادر ندارند یا اگر هم دارند، خودشان از آنها بی‌خبرند، در مرکز بهزیستی تنها دلخوشی آنها یک تلویزیون ساده است. در طول چند سال گذشته، نگاه خدا و معجزه بچه‌ها را به چشم دیدم. مطمئنم دعای بچه‌ها بدرقه راه ماست و به همین دلیل است زندگی خوبی را با آنها می‌گذرانیم. من و دوستانم سعی می‌کنیم با برنامه‌هایی که برایشان فراهم می‌کنیم گوشه‌ای از محبت و نعمت حضورشان را جبران کنیم.
این خادم‌یار باصفای شاهرودی می‌گوید: حمایت ما صرفاً به سفر مشهد ختم نمی‌شود...، ابتدای سال آنها را شمال بردیم، همچنین در مناسبت‌های مختلف برایشان مراسم برگزار می‌کنیم و گاهی آنها را تا جایی که مرکز بهزیستی به ما اجازه دهد، بیرون شهر نیز می‌بریم.

 
 هم زیارت، هم سیاحت
 میر رضایی جوان که افتخار خادمی حرم علی بن موسی‌الرضا (ع) را هم دارد درباره برنامه سفر این فرشته‌های زمینی می‌گوید: در این سفر سعی کردیم متناسب با سن بچه‌ها برایشان برنامه‌ریزی کنیم، علاوه بر زیارت و آشنایی با امام رضا (ع)، برنامه‌های تفریحی، گشت‌وگذار در مشهد، پارک آبی هم برایشان تدارک دیدیم تا به بچه‌ها بیشتر خوش بگذرد.
 بعد از صحبت با مربی و مدیر کاروان به سراغ پسربچه‌ها رفتیم. نماز ظهر و عصرشان را که خوانده بودند گوشه‌ای از رواق دارالحجه اتراق کرده و با گوشی‌های همراه مربیانشان مشغول بازی بودند، وقتی از آنها پرسیدم کجای سفر مشهد را دوست داشتید، سفرشان به پارک آبی را گوشه ذهنشان داشتند و می‌گفتند: خیلی خوش گذشت؛ ولی وقتش کمبود.
سامیار صورت سفید و سرخ گونه‌ای داشت و امسال به کلاس هفتم می‌رود. به شوخی گفتم: «معلومه خیلی آب‌بازی کردی که چشمت قرمز شده» با چشم‌های گرد و درشتش اول نگاهی به من کرد و بعد از مکث کوتاهی، نگاه بهت آلودی به مربی‌اش داشت و گفت: «کی؟ من؟». جملاتش کوتاه بود و بیشتر از آنکه به من نگاه کند به اطراف نگاه می‌کرد.
داشتم فکر می‌کردم او و برادرش مانیار با وجود آن که پدر و مادرش پزشک هستند و از هم طلاق گرفته‌اند و سال‌هاست سراغ فرزندان نازنینشان را نمی‌گیرند، چگونه روزگار می‌گذرانند، حیف! از کی ما آدم‌ها آن‌قدر سخت‌دل شده‌ایم که خودمان هم نفهمیدیم!


 دعاهایی که زود مستجاب می‌شود

 فردین، یکی دیگر از پسرهای این جمع بود، کلاه لبه‌داری روی سرش داشت، تنش نحیف‌تر از بقیه بچه‌ها بود، مربی می‌گفت: این پسرها حدود ۱۰- ۱۲ سالشان است اما جثه‌های ریزتری نسبت به سنشان دارند، چون آن طور که بایدوشاید تفریح و خوراک خوبی ندارند.
گفتم: خیلی از بچه‌های حالا همین طورند چون به‌خاطر سبک زندگی متفاوتی که با وجود گوشی‌های همراه به وجود آمده خیلی از رفتارهایشان هم متفاوت شده، حتی قدکشیدن و خورد و خوراکشان و این بچه‌ها هم مستثنی از این موضوع نبودند.
سقف آرزوهای این بچه‌ها خیلی کوچک‌تر از آنی بود که فکر می‌کردم، تمام آرزوی فردین 12ساله از امام رضا (ع)، داشتن یک ماشین کنترلی از نوع مرسدس‌بنز بود، من که کنارش نشسته بودم کمی خودم را به سمتش خم کردم تا همنشین او شوم و بتوانم صدایش را در شلوغی فضای رواق بشنوم، با تأکید پرسیدم: «فقط همین؟!» دستش را به لبه کلاهش کشید و بعد از فاصله کوتاهی گفت: «خب آره. مثلاً چی باید بخوام».
مربی به کمکش آمد و گفت: «خب آقا فردین! بگو چه دعایی کردی وقتی اومدی اینجا؟»، گفت: برای همه مربیانم دعا کردم سلامت باشند، همین‌طور بچه یکی از آنها که مریض است، زودتر خوب شود.
سامیار گفت: من برای پدر مربی‌ام دعا کردم که حالش خوب شود، وقتی ماجرای پدر مریض‌احوال آقای حسینی را پرسیدم گفت: چند روز پیش پدرم در بیمارستان بستری شده بود که الان حالش خیلی بهتر است و مرخص شده، هنوز حرفش تمام نشده، گفت: دعای این بچه‌ها خیلی زود برآورده می‌شود، حرفش را تأیید کردم و از بچه‌ها خواستم برای همه دعا کنند.

نظر شما