شناسهٔ خبر: 67275778 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

چرا به موسیقی‌هایی که دوست‌شان داریم بار‌ها و بار‌ها گوش می‌دهیم؟

روزنامه جوان

برونو نتل، قوم‌موسیقی‌شناسی که عمرش را صرف شناخت نظام‌های موسیقایی مختلف کرده است، می‌گوید: «تکرارشوندگی یکی از معدود ویژگی‌های موسیقی در فرهنگ‌های سراسر جهان است.»

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: کانال تلگرامی «ترجمان» خلاصه‌ای از مطلب «چرا به موسیقی‌هایی که دوست‌شان داریم بار‌ها و بار‌ها گوش می‌دهیم؟» را به اشتراک گذاشت. اصل این نوشته اثر الیزابت هلموث مارگولیس می‌باشد که عرفانه محبی، آن را ترجمه کرده است. در این مطلب می‌خوانیم: همه ما این تجربه را داریم که در تاکسی، کافه یا خانه دوست و آشنا، قطعه‌ای موسیقی به گوش‌مان می‌رسد و آن اول اصلاً از آن خوش‌مان نمی‌آید، اما چند دقیقه که می‌گذرد، می‌بینیم ناخودآگاه آن آهنگ دارد توی سرمان می‌چرخد و چه بسا خودمان با آن ضرب گرفته‌ایم و کلماتش را تکرار می‌کنیم. چرا چنین اتفاقی می‌افتد؟ چه رازی در این ریتم‌های تکراری وجود دارد که ما را به وجد می‌آورد و با خود همراه می‌کند. فیلسوفان زیادی در طول تاریخ کوشیده‌اند موسیقی را تعریف کنند، اما به نظر می‌رسد برای فهمیدن موسیقی ابتدا لازم است بفهمیم «تکرار» با مغز ما چه می‌کند. 
روان‌شناسان دریافته‌اند که انسان چیز‌هایی را ترجیح می‌دهد که قبلاً تجربه کرده است. رابرت زایونس، روان‌شناس مشهور، در آزمایش‌هایش نشان داد آدم‌ها بعد از آنکه چند بار چیزی را می‌بینند یا می‌شنوند، بیشتر از آن خوش‌شان می‌آید. در واقع دلیل این اتفاق آن است که ما چیز‌هایی را که قبلاً با آن‌ها مواجه شده‌ایم راحت‌تر درک می‌کنیم، اما توانایی‌مان در پردازش بهتر آن‌ها را به خصوصیتی در خود اشیا نسبت می‌دهیم، نه به قوه شناخت خودمان. مثلاً فکر می‌کنیم «حتماً چیزی دوست‌داشتنی و عالی در این قطعه موسیقی وجود دارد که با آن بهتر ارتباط می‌گیرم.»
برونو نتل، قوم‌موسیقی‌شناسی که عمرش را صرف شناخت نظام‌های موسیقایی مختلف کرده است، می‌گوید: «تکرارشوندگی یکی از معدود ویژگی‌های موسیقی در فرهنگ‌های سراسر جهان است.»
علاوه بر این، تحقیقات زیادی نشان می‌دهد که آدم‌ها میل بسیار شدیدی به شنیدن دوباره موسیقی‌هایی دارند که قبلاً از آن‌ها خوششان آمده. دیوید هیوران، موسیقی‌شناس دانشگاه اوهایو، برآورد کرده است که افراد، بیش از ۹۰ درصد از زمانی که به موسیقی گوش می‌دهند؛ در واقع به قطعه‌هایی گوش می‌دهند که قبلاً هم گوش داده‌اند. تکرارْ پیوند بسیار محکمی با موسیقایی‌بودن دارد به‌طوری که با به‌کارگیری آن می‌توان مواد ظاهراً غیرموسیقایی را به آهنگ تبدیل کرد. روان‌شناسی به نام دیانا دویچ برای این ادعا مصداقی قدرتمند کشف کرد: گفتارآوازپنداری. 
گفتارآوازپنداری وقتی رخ می‌دهد که یک شنونده طی آزمایش، جمله‌ای را گوش می‌کند که بخشی از آن چندین بار تکرار می‌شود. در مرحله بعدی، بار دیگر آن جمله را بدون تکرار برای او پخش می‌کنند؛ و شنونده همین که به آن بخش تکرار شونده می‌رسد، ناگهان حس می‌کند گوینده زده است زیر آواز. 
حتی وقتی در یک جمله برخی اصوات تکرار می‌شوند، نوعی حس زیبایی‌شناختی در ذهن خواننده ایجاد می‌کنند. این خطا‌های ادراکی نشان می‌دهد که موسیقایی شنیدن به چه معناست. «موسیقایی‌شدن» توجه ما را از معنای کلمه‌ها به شیوه خوانش (الگو‌های زیر و بمی صدا) و ضرباهنگ آن‌ها (الگوی طول زمان‌های کوتاه و طولانی) جلب می‌کند و دقیقاً به این ترتیب ما را دعوت می‌کند که به همراه آن زمزمه کنیم یا ضرب بگیریم. در واقع بخشی از گوش‌دادن به یک امر موسیقایی به معنای مشارکت‌کردن خلاقانه در آن است. 
تکرار، با گیرانداختن ما در دایره‌های متوالی احساسی باعث می‌شود موسیقی مثل چیزی باشد که «انجامش می‌دهیم» نه چیزی که «درک می‌کنیم». این احساس همراهی که با موسیقی داریم، یعنی احساس گوش‌دادن «با» آن به‌جای گوش‌دادن «به» آن تا حد زیادی مرهون مواجهه مکرر است. درحقیقت تکراری‌بودن به آن نوع از گوش‌دادن فرامی‌خواند که ما آن را موسیقایی می‌دانیم؛ و مسیری آشنا و لذت‌بخش را در ذهن‌مان هموار می‌کند که به ما اجازه می‌دهد حین شنیدن موسیقی، با هر عبارت هم‌آواز شویم و عبارت بعدی را پیش‌بینی کنیم.

نظر شما