شناسهٔ خبر: 64273032 - سرویس گوناگون
نسخه قابل چاپ منبع: عصر ایران | لینک خبر

امروز با حسین منزوی: جهان به یمن حضورت دوباره زیبا شد

صاحب‌خبر -
 
ز باغ پیرهنت ، چون دریچه ها ، وا شد
بهشت گمشده ، پشت دریچه ، پیدا شد
 
رها از سلطه ی پاییز در بهار اتاق
گلی به نام تو ، در بازوان من ، وا شد
 
به دیدن تو ، همه ، ذره های من شد چشم
و چشم ها ،همه سرتا پا ، تماشا شد
 
تمام منظره پوشیده از تو شد ، یعنی
جهان به یمن حضورت دوباره زیبا شد
 
زمانه ریخت به جامم ، هرآنچه تلخانه
به نام توکه در آمیختم ، گوارا شد
 
فرشته ها ، تو و من را به هم نشان دادند
میان زهره و ماه ، از تو گفت و گوها شد
 
دوباره طوطیک شوکرانی شعرم
به خنده خنده ی شیرین تو ، شکرخا شد
 
شتاب خواستنت ، این چنین که می بالد
به دوری تومگر می توان شکیبا شد ؟
 
امیدوار نبودم دوباره از دل تو
که مهربان بشود با دل من ، اما شد
 
تنت هنوز به اندازه یی اطافت داشت
که گل در آیینه از دیدنش شکوفا شد
 
قرار نامه ی وصل من و تو بود آن که
به روی شانه ی تو با لب من امضا شد
 

نظر شما