همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: عبدالعلی دستغیب و یدالله مفتون امینی از پیشکسوتان شعر و نقد ادبی ایران اند که نیازی به معرفی آنها نیست. این دو درباره شعر و شخصیت هوشنگ ابتهاج سخن گفتند و اتفاقاً دستغیب از پیش از انقلاب خاطراتی با ابتهاج دارد که به بیان گوشه هایی از آن با حضور سیاوش کسرایی پرداخت.
او این شاعر را بیشتر غزلسرا می داند تا کسی که به شعر نو پرداخته است. بهزاد خواجات و عبدالجبار کاکایی، از شاعر نوپرداز نیز درباره او سخن گفتند. بیوک ملکی، شاعر نوجوان و بزرگسال هم ابتهاج را شاعری برمیشمرد که جایگزین ندارد. در این بین سخن حمیدرضا شکارسری را هم جویا شدیم.
مفتون امینی: در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند!
یدالله مفتون امینی، شاعر «اکنون های دور» نیز درباره هوشنگ ابتهاج می گوید: «بهترین شعر و تصنیفی که از هوشنگ ابتهاج در ذهن دارم، «در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند» است که از لحاظ کیفی و زبانی از قوت و قدرت خاصی برخوردار است. الحق و النصاف هم زنده یاد شجریان این تصنیف را به خوبی اجرا کرده است و به دل خوانندگان می نشیند. البته اگر بخواهیم به طور دقیق درباره هوشنگ ابتهاج صحبت کنیم باید اجازه دهیم تا چند روز از درگذشت او بگذرد و با تأمل و تأنی بیشتری درباره شعر و شخصیتش سخن بگوییم.
من شعر او را دوست داشتم و برایش ارج می نهدم. بهترین و درخشان ترین شعر ابتهاج به گمانم همین شعر «سرای امید» است که تأویل گوناگونی هم دارد. سعی خواهم کرد که با اشراف به نوع زبان و تکنیک سایه تا روزهای آینده مطلبی درباره هوشنگ ابتهاج بنویسم و در اختیار رسانه شما قرار دهم. از آنجایی که آدمی مکتوبم سعی خواهم کرد که حق مطلب را در نوشتار خودم به نحو احسن رعایت و بازگو کنم.»
تصاویر قدیمی و کمتر دیده شده از هوشنگ ابتهاج (سایه) که بامداد امروز درگذشت
روایت هوشنگ ابتهاج از ربنای شجریان
عبدالعلی دستغیب: سایه شاعری نوآور است؟
عبدالعلی دستغیب، نظر مثبتی به شعر سایه ندارد و میگوید: «سایه شاعر نوآوری نیست. پیش از انقلاب با او و سیاوش کسرایی ارتباط داشتم. از لحاظ تکنیک و ظرافت با کسرایی قابل مقایسه نبود. گرچه کسرایی هم به دامان سیاست افتاد. سایه شاعری است با فکر تغزلی و لیریک بنابراین اگر چنین شاعری وارد سیاست شوند، ناموفق می شوند. او و توللی در دوره ای درخشیدند و دیگر امروز غزل هایشان قابل خواندن نیست.
یکبار هم شهریار پس از سقوط شاه او را نجات داد. من ظرافت شعری در شعرهای او احساس نمی کنم چرا که سست و سانتی مانتال و احساساتی است. گرچه کسرایی شعرش عمیق تر است. نخستین شعر سایه سال ۱۳۲۵ منتشر شد و کلیشه ای است. من تعجب می کنم که آن نسل چگونه از این شعرها استقبال می کردند. شعرهای سایه به نوعی اشرافی است. کسانی هم که در حزب توده بودند، با مسایل سیاسی حقیقتاً آشنا نبودند. شاهرخ مسکوب هم آنچه درباره شعر و شاعری می گوید، تعجب برانگیز است. این در حالی است که هنر غالب ما شاعری بوده. این در حالی است که او برای شهریار کتاب نوشته یا به شعرهای سایه توجه ویژه داشته.
البته غزل هایی که گفته می توان انتخابی کرد و ۲۰ غزل که نوآوری در آن وجود دارد بررسی کرد و برگزید. اغلب شعرهای او در قابل مقایسه با آراگون، لورکا و مایاکوفسکی هیچ است. سایه در عین حال ذوقکی داشت و به موسیقی ایرانی وارد بود. روحیه رمانتیک داشت. هر وقت هم درباره خودش می خواست صحبت کند زیر گریه می زد. من، او، شهریار و توللی را در یک سطح می دانم گرچه الفاظش از آن دو شسته رفته تر است. آنها شاعرانی خیال پرداز و رمانتیک اند. البته اگر بخواهیم مدرن بازی های معمول را کنار بگذاریم من سایه را جزو یکی از غزلسرایان خوب معاصر می دانم. درگذشت او را به اهالی فرهنگ و خانواده اش و مردم رشت تسلیت می گویم.»
بهزاد خواجات: ابتهاج، شاعری دوگانه سرا!
بهزاد خواجات، شاعر نوپرداز نیز می گوید: «پس از نیما شاهد جریان های شعری متکثر و متلون هستیم. یکی از جریان هایی که از نیما انشعاب می یابد جریان شعر سیاسی اجتماعی است. شاعرانی مانند سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج، شفیعی کدکنی و... در این جرگه جای می گیرند. این جریان به ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ قدرتمند است. ویژگی های منحصر به فرد خودش را دارد. قدرتمندترین عناصری که در این جریان وجود دارد، نمادگرایی، آرمان گرایی و تلفیق عشق زمینی با آرمان مشترک سیاسی است. این ها نکاتی است که به وفور در این جریان دیده می شود. ما در شعر فارسی و شعر معاصر با دوگانه سرایان روبه روییم که درباره هوشنگ ابتهاج مصداق دارد. دو گانه سرایان یعنی کسانی که هم غزل می سرایند و هم شعر نیمایی می گویند. این دوگانه سرایان غالبا کسانی هستند که در شعرشان با تجارب جدید کمتر موجه اند. گویی نوعی تقسیم انرژی در این شاعران به وجود می آید. چون مکانیسم غزل و صور خیال و این ها با شعر نیمایی متفاوت است. در نتیجه این ها همیشه کسانی هستند که شعرشان به تجارب بیانی و زبانی برجسته ای نمی رسد. مثل اینکه شاعر به واسطه اینکه در دو فضای متفاوت سیر می کند، به همان صور خیال و مختصات زبانی پیش از خود قانع است و چندان به نوآوری روی نمی آورد. گویی این انرژی تقسیم می شود و به شاعر اجازه پرسش های زبانی نمی دهد. این دو خصیصه به گمانم درباره سایه قابل ذکر است اما در عین حال هوشنگ ابتهاج یکی از بزرگان شعر معاصر است که شاید بتوان گفت نقش سیاسی اش در آن مقطع خاص، یعنی دهه ۴۰ و ۵۰ به شعرش کمک می کند که بیشتر و بهتر مطرح باشد.
عبدالجبار کاکایی: چرا سایه با سیمین قابل مقایسه است؟
عبدالجبار کاکایی، شاعر «حبس سکوت» نیز در این باره گفت: «سایه در تاریخ تکامل و تحول شعر معاصر، تأثیری انکارناپذیر دارد. ۹۰ درصد مقاله هایی که درباره شعر معاصر ایران و تحول غزل نگاشته شده به نقش سایه و سیمین بهبهانی در کنار هم در تحول غزل از مرحله سنتی، یعنی غزلی که شهریار به عنوان خاتم شعرا می شناسیمش تا به دوران جدید که شکل می گیرد، یعنی از همه ابتهاج، سیمین و منزوی شروع می شود و این بزرگان را جزو عوامل اصلی این جریان کلامی می دانند. بنابراین نقش غیر قابل انکاری دارند.
وی گفت: بسیاری از غزل های ابتهاج که با موسیقی تلفیق شده، نقل مجالس است و در حافظه ها مانده، اما اگر تورقی در دیوان شعرش انجام شود، از چینش کلماتش و نحوی که در جمله آرایی دارد، متوجه می شویم که سایه به راحتی شعر می گفته و همین امر جذابیت غزل در روزگار ما و روزگاران کهن است. اما به اعتبار ارتباط کاری ای که با شورای موسیقی صدا و سیمای پیش از انقلاب داشت، طبیعتاً رو به ترانه آورد و بیشتر آثارش با موسیقی همراه شد. شاید بسیاری از ترانه هایش در دکلماسیون، ممکن است دلنشین نباشد اما در اجرای موسیقی وقتی تلفیق می شود و شکل و مهندسی جدیدی به خود می گیرد، به گمانم بسیار با لحن موسیقایی متناسب است. غالباً آثاری از او که در حافظه ها مانده با موسیقی تلفیق شده.
کاکایی ادامه داد: نقش سایه در روزگار پیش و پس از انقلاب به نظرم روشن می کند که حاشیه ای که بسیاری از بزرگان ما داشتند، نداشت. به نوعی مصداق تخلصش بود! سایه بود و ملایمت طبعی داشت. آنچه از شعر و ترانه هایش دریافت کردم، باید بگویم از ۸ ترانه ای که به اتفاق آقای کاکاوند در شبکه چهار سیما بررسی کرده ایم، یکی ترانه «تو ای پری کجایی» بود. ماجرای آن ترانه را هم وقتی نقل کردم برای عزیزان و اهل دل جالب بود. در منزل ابتهاج، همایون خرم به بالکن می رود و خاطره ای نقل می کند. او می گوید ابتهاج به من پیشنهاد داد کار مشترکی با هم انجام دهیم. بارانی می آمد، من تم و ملودی به ذهنم آمد و به ابتهاج دادم، ابتهاج این ترانه را روی ملودی کار کرد. می دانیم که تصنیف های ماندگاری خلق کرده است. این جدای از کارهای دیگرش است. در مجموع شاعری دوست داشتنی بود.»
حمیدرضا شکارسری: ابتهاج؛ شاعری غزلسراست؟
حمیدرضا شکارسری، شاعر «عاشقانه های تاریک روشن» درباره ابتهاج گفت: «ابتهاج نه تنها در حوزه شعر بلکه در ادبیات معاصر ما چهره مهمی محسوب می شود. از این منظر که به لحاظ زمانی حوزه وسیعی را تشکیل می دهد و از این منظر می توان شعر ابتهاج را آینه ای از گونه هایی سرایش طی ده ها سال بررسی کرد و برشمرد. از این جهت شعر و شخصیت او اهمیت دارد که از دهه دوم قرن گذشته کارش را آغاز کرده و با نوعی سرایش که متأثر از فضایی سیاسی- اجتماعی و فرهنگی است و متناسب با این فضا و تغییراتی که در آن رخ می دهد، تغییراتی در شعر هوشنگ ابتهاج هم دیده می شود. اما این شعر دارای اصول تابثی است که طی این دهه ها خودش را حفظ می کند. به عبارت دیگر، گویی نوعی ثبات و رسیدن به مقصد از همان ابتدا در کار ابتهاج دیده می شود و تا پایان در کارش وجود دارد. نوعی توجه، دلدادگی و سرسپردگی به سنت شعر فارسی و رعایت آن تا پایان وجود دارد.
وی افزود: اما یک شخصیت دیگر که در ابتهاج دیده می شود، در کنار شخصیتی که وفادار به سنت است، در غزل ابتهاج هم دیده می شود. شخصیت او در نوسرایی است که به گمان من تحت الشعاع چهره غزلسرای او قرار گرفته. یعنی به گمانم آن به اصطلاح چهره حرفه ای یک شاعر را که به او می گوید تو باید در طول دهه ها همزمان با تغییر گفتمان های سیاسی و اجتماعی تغییر کنی؛ این چهره را در هوشنگ ابتهاج نوسرا می توان جست و جو کرد. یعنی در واقع با مراجعه به شعرهای نو ابتهاج هست که ما با یک شعر نو روبه رو می شویم. یعنی آنچه از شعر نو می بینیم، حاصل توجه آقای ابتهاج به تغییرات خودآگاه و ناخودآگاه گفتمان های اجتماعی- سیاسی و فرهنگی است. اما متأسفانه یا خوشبختانه آنچه در مجامع ادبی به ویژه مجامع آماتور از این چهره برجسته شده، چهره غزلسرای ابتهاج است اما من چهره ابتهاج حرفه ای را در نوسروده های ایشان جست و جو می کنم. در هر صورت جای خالی چنین چهره ای با ده ها سال حضور حرفه ای در عرصه غزل و شعر نو و ترانه سرایی، شعر معاصر را با نقصان رو به رو خواهد کرد.»
بیوک ملکی: جایش خالی است!
بیوک ملکی، شاعر بزرگسال و کودک و نوجوان هم در این باره گفت: «ابتهاج از قله های شعر ایران است. هست و نمی گویم بود! او بزرگ ترین و آخرین شاعری بود که دژ شعر فارسی را حفظ کرد. سعی دارم درباره تکنیک شعر او صحبت نکنم. چون ابتهاج دارای جایگاهی است که به خودم اجازه نمی دهم در این باره صحبت کنم. اما همین که می گوییم بزرگ ترین شاعر معاصر ما، همه ناگفته ها را در خود نهفته دارد. حیف است که ایران قدر این چهره را نمی داند. دوره ای که ادبیات ما در رکود سنگین به سر می برد رفتن این اشخاص باعث افسوس می شود. دعا می کنیم که کسانی مانند محمد رضا شفیعی کدکنی را که در حد و اندازه آنها شاعر و پژوهشگر دیگری را نداریم، در میان ما بمانند و عمر طولانی کنند. همچنین یدالله رویایی که از بزرگان ادبیات ما به شمار می روند.»