شناسهٔ خبر: 49191038 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

گردهمایی شاعران به یاد علامه حکیمی

با صیقل تفکیک به اندیشه جلا داد

روزنامه جوان

ویژه‌برنامه «عقل سرخ خراسان» بزرگداشت یاد و خاطره علامه «محمدرضا حکیمى» با حضور غلامعلى حدادعادل رئیس فرهنگستان زبان و ادبیات فارسى، علیرضا قزوه، حجت‌الاسلام سیدعبدالله حسینى، مدیر مرکز اسلامى آفریقاى جنوبى، رحیم‌پور‌ازغدى و شخصیت‌ها، اساتید، شاعران و نویسندگان برجسته کشورهاى ایران، هند، پاکستان، افغانستان، عراق، تاجیکستان و بنگلادش، همچنین شاگردان و دوستان علامه در گروه بین‌المللى هندیران در فضای مجازی برگزار شد و حاضران به شعرخوانی در یادبود علامه حکیمی پرداختند.

صاحب‌خبر -

سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: ویژه‌برنامه «عقل سرخ خراسان» بزرگداشت یاد و خاطره علامه «محمدرضا حکیمى» با حضور غلامعلى حدادعادل رئیس فرهنگستان زبان و ادبیات فارسى، علیرضا قزوه، حجت‌الاسلام سیدعبدالله حسینى، مدیر مرکز اسلامى آفریقاى جنوبى، رحیم‌پور‌ازغدى و شخصیت‌ها، اساتید، شاعران و نویسندگان برجسته کشورهاى ایران، هند، پاکستان، افغانستان، عراق، تاجیکستان و بنگلادش، همچنین شاگردان و دوستان علامه در گروه بین‌المللى هندیران در فضای مجازی برگزار شد و حاضران به شعرخوانی در یادبود علامه حکیمی پرداختند.

***
شعر علیرضا قزوه:
قلب صدف شکست و دُرّ یتیم ما رفت
علامه حکیمی، والا حکیم ما رفت
هر لفظ و هر کلامش جان کلام ما بود
دردا ز طور معنا دیشب کلیم ما رفت
حکمت سیاه پوشید، در کارگاه تفکیک
تا عقل سرخ کوچید، عشق از حریم ما رفت
آن کس که درد هجران روزی چشیده، داند
کز فرقتش چه‌ها بر جان دو نیم ما رفت
آن فیلسوف عادل، دریای معرفت بود
بوی خوش عدالت، عطر نسیم ما رفت
آن دائم الطهاره، آن ماه، آن ستاره
میراث بی‌بدیل عهد قدیم ما رفت
آن آفتاب دانش، آن مرزبان توحید
آن چشمه‌سار حلم، آن ابر کریم ما رفت
مشهد سیاه پوشید، قم غرق داغ و غم شد
از «فَوْقَ کلِّ ذِی عِلْم...» شخص علیم ما رفت
***
محمدمهدى عبداللهى نیز در وصف مرحوم حکیمی اینگونه سرود:
بى تو ذرات علوم از هیجان افتاده‌ست
باز امواج قلم از نوسان افتاده‌ست
«الحیاه» است چنین همسفر تنهایى
حکمت امروز سیه پوش از آن افتاده‌ست
حکمت این است: زمین تاب نیاورد تو را
نمِ اشکى شد و از چشم جهان افتاده‌ست
خبر کوچ تو در ماه عزا پیچیده‌ست
در دل فلسفه ناب، فغان افتاده‌ست
اى که هر آینه دلتنگ شهیدان شده‌اى
بر تن اهل قلم، بار گران افتاده‌ست
صف به صف خیل ملائک همه در استقبال
این چه شوقیست که در باغ جنان افتاده‌ست؟!
زمزم عطر کلام تو «حکیمى»! انگار
مثل یک چشمه در آیینه جان افتاده‌ست
شعر آمد که تو را وصف کند، امّا حیف
باز امواج قلم از نوسان افتاده‌ست
***
شعر سیدعبدالله حسینی نیز از این قرار بود:
از طور معنویت و عرفان، کلیم رفت
آمد ندا زعرش که قلب سلیم رفت
فرزانه‌ای که زیست علی وار جان سپرد
علامه‌ای که بود عمیق و علیم رفت
با کوله‌بار معرفت و دانش و دَهاء
مثل نسیم آمد و مثل نسیم رفت
مرگ تو‌ای حکیم در اسلام ثُلمه‌ای است
کز تاج علم و فلسفه دُرِّ یتیم رفت‌ای علم اشک ریز که عالم سفر گزید‌ای جهل شاد زی که سد عظیم رفت
دلخسته از بُحوث حدوث و قِدَم، رضا
با دست‌های حادثه سوی قدیم رفت
منفک شد آن منادی تفکیک از جهان
در «عقل سرخ» صاحب قول قویم رفت
همداستان عدل علی بود و عاقبت
آن مرد را رفیق و وصی و ندیم رفت
بازار علم و فلسفه از رونق اوفتاد
حکمت، سیه بپوش که مرد حکیم رفت
***
سیدمسعود علوی نیز اینگونه شعرخوانی کرد:
در دهر حکیمی است به اندیشه معلا
کو وحدت مجموعه اسم است و مسمّا
با صیقل تفکیک به اندیشه جلا داد
کاین آینه را عقل کند سیر تماشا
گر گوهر آگاهی او رخ بنماید
دردانه نگینی است به گنجینه معنا
قدر گهر فکرت او فهم نگردید
در تابش این آینه بر اهل معما
در طرفه‌ای از هر گذر عمر نموده است
در طور وجودش قبس عشق تجلا
هر چند غریبانه شبی از بر ما رفت.
چون روز بود خاطره او به دل ما
یا رب به دم واقعه مأوا بده او را
در رتبه رضوانی فردوس معلا
***
دیگر شاعر این محفل ادبی حسن بشیر بود که شعر او از این قرار بود:
دستی قلم، به دست دگر آفتاب داشت
بر سینه‌اش، کلام خدای کتاب داشت
از معجزات عشق، به تفسیر عاشقان
هر جمله‌اش، بیان سخن‌های ناب داشت
در عقل سرخ، نقشه دل را کشیده بود
در الحیاه، زندگی کامیاب داشت
تسخیر علم با ید او بی‌نظیر بود
از رهزنان علم، دلش اضطراب داشت
فرخنده بود زندگی‌اش، از مرام عشق
در هر قدم، ز طلعت آن، انتخاب داشت
در چشم ماست یک نفر از این جهان برفت
در چشم روزگار، هزاران حساب داشت
حکمت به دست او ز توهّم زدوده شد
عرفان ز وصل او به وصالش شتاب داشت
در حکمتش نگاه عمیق صواب بود
او از برای هر نَفَس ما، جواب داشت
در سوگ آن حکیم، دل عارفان شکست
هر واژه‌ای ز رفتن او، انقلاب داشت
***
علی کاتب‌خراسانی نیز در رثای استاد محمدرضا حکیمی اینگونه سرود:
از فراز درّه هوس‌ها گذر کرد، پس آنگاه بر قلّه‌های انسانیت، آواز عدالت سَر داد، طنین معرفت نواخت و از نشر حقایق حیات، لحظه‌ای دریغ نکرد.
دردش ضعفا بودند و درمانش، عدالت.
زادگاهش دل بود و آرامگاهش، امامت.
دار دنیا را به راستی فانی می‌دید و از آن، به یک عصا و گیوه بسنده کرد.
اهل معنا بود و رفیق قلم.
دائم الذکر و صاحب نفس.
غلام حضرت عصر.
از فراسوی گوهر باطن درخشید در آسمان تجلی «ولایت».
از غربت سرورانش می‌سوخت.
به آتش می‌کشید جگرش را شکم خالی یتیمان.
همه روزگارش چشم دوخت به طلوع خورشید مغرب.
دردش اسلام بود و ترسش، ارتجاع.
خورشید کربلا، اما جایی برای نگرانی‌اش نمی‌گذاشت.
غوطه‌ور در تلألؤ تابان مصطفی (ص) بود و در تکاپوی قاصدک‌های کاروان نور، رهسپار محفل عشاق شد، در دریای ابدیت.
در بخش دیگری از برنامه این «استاد رحیم‌پور‌ازغدى» به مناسبت بزرگداشت علامه حکیمى دو پیام صوتی منتشر کرد. رحیم‌پورازغدى در این پیام‌ها ضمن تسلیت عزای سیدالشهدا (ع) و رحلت علامه حکیمی اظهار داشت: ایشان سرباز مکتب عاشورا بود. یکی از دغدغه‌های ایشان بزرگداشت پیامبران و اولیای خدا و معرفی چهره‌های خدوم شیعه به نسل جوان بود، ما هم نسبت به ایشان و امثال ایشان چنین وطیفه‌ای داریم.
وی در بخشی دیگر به نحوه آشنایی خود با علامه اشاره کرد و ایشان را از چند جهت چهره محترم و قابل تقدیر و الگو برای جوانان فرهنگی در حوزه و دانشگاه معرفی کرد، از جمله خدمات بزرگ ایشان ارائه یک چهره ادیبانه، منطقی و مفهوم برای نسل عصر‌های جدید، قلم و سبک نگارش ایشان که سبک اساساً مختص ایشان آن هم در نثر دینی و انقلابی بود.

نظر شما