شناسهٔ خبر: 49175482 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

گزارش ایکنا از یادبود «عقل سرخ خراسان»؛

علامه حکیمی در راه اهل بیت (ع) با پدر هم تعارف نداشت/ در عقل سرخ، نقشه دل را کشیده بود

یادبود مرحوم علامه محمدرضا حکیمی با حضور استادان و ادیبان در گروه‌های بین‌المللی هندیران و عقل سرخ خراسان به صورت مجازی برگزار شد. یادبود مرحوم علامه محمدرضا حکیمی با حضور استادان و ادیبان در گروه‌های بین‌المللی هندیران و عقل سرخ خراسان به صورت مجازی برگزار شد.

صاحب‌خبر -

ارسالی**** یادبود «عقل سرخ خراسان» برگزار شد/ بازار علم و فلسفه از رونق اوفتادبه گزارش خبرنگار ایکنا، بزرگداشت مرحوم علامه محمدرضا حکیمی شب گذشته پنجم شهریور با حضور استادان، ادیبان و هنرمندان گروه‌های بین‌المللی هندیران و عقل سرخ خراسان در فضای مجازی برگزار شد. 

علیرضا قزوه، مؤسسه گروه هندیران و رئیس خانه فرهنگ ایران در دهلی‌‌نو در این نشست گفت: بزرگترین و جامع‌ترین مجموعه شعر معاصر در بیش از ۱۵۰ جلد از شاعران فارسی‌زبان ایران، افغانستان، تاجیکستان و هند در تیراژ ۱۱ هزار نسخه از هر مجلد از سوی نشر تکا و به همت بنده در طی شش سال از ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۲ گردآوری و منتشر شد.

وی افزود: طرح اولیه این کار در سال ۱۳۶۹ در جلسه‌ای در حوزه هنری انقلاب اسلامی زده شد و در آن جلسه استاد حکیمی و حجت الاسلام زم و استادان اوستا، سبزواری، مشفق کاشانی و تنی چند از شاعران دیگر هم بودند و من هم حضور داشتم. در آن جلسه استاد حکیمی گفت؛ یکی از آرزو‌هایش این است که شعر معاصر ایران در دست‌کم 30 جلد و با جلد گالینگور  چاپ شود.

قزوه ادامه داد: آرزوی استاد در سال 1385 برآورده شد و زمانی بود که دوره وزارت صفارهرندی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، رئیس شورای شعر بودم. همان سال هم جشنواره بین‌المللی شعر فجر را راه‌اندازی کردیم و سفر 50 شاعر به قونیه و طرح اعطای مدرک درجه یک و دو و ... به هنرمندان راه‌اندازی شد. با کمک دکتر محسن پرویز طرح سی جلدی شعر معاصر را راه‌اندازی کردیم و کم‌کم تا ۱۵۰ شاعر ادامه یافت. علاوه بر شاعران ایران به شاعران فارسی‌زبان دیگر کشور‌ها هم توجه شد و سرانجام مجموعه بزرگ ۱۵۰ جلدی شعر معاصر فارسی زبانان گردآوری و منتشر شد. ایده اصلی این طرح از استاد علامه حکیمی بود و بعد‌ها که این موضوع را به گفتم، بسیار خوشحال شد. خدایش بیامرزاد که هرجا بود دلش برای فرهنگ و کتاب می‌تپید و همیشه ایده‌های تازه داشت.

علامه نقطه اتحاد جامعه بود

در ادامه این نشست سیدمحمدجواد عسکری، شاعر و نویسنده از دهلی‌نو یادداشتی را به اشتراک گذاشت:

«عجب رسمی است. تا گوهر نزد ماست، هیچ وقت به آن اهمیت نمی‌دهیم و منتظریم که از دست برود و بعد زانوی غم بغل بگیریم. چرخ روزگار، علامه محمدرضا حکیمی را نیز از ما گرفت. شخصیت علامه نقطه اتحادی در بین طیف‌های مختلف جامعه بود. کمتر کسی را سراغ داریم که در فراقش همه محزون باشند. علامه، مجتهد، حکیم، متفکر، آزاداندیش، دور از تعارفات جامعه، دارای شخصیتی منفرد به فرد و هر چه بنویسیم کم است.

کمتر دیده بودم پدر در غم رحلت کسی این گونه ناراحت شوند. یکی از خصوصیات اخلاقی علامه حکیمی صاف‌گو بودن و تکریم طلاب بود. پدرم این خاطره را تعریف کردند: قبل از انقلاب علامه حکیمی در بین طلاب در حوزه علمیه خان مشهد نشسته بودند که تاجری وارد مدرسه شد و به هر طلبه ۱۰ تومان داد و با غرور خاصی خطاب به طلاب گفت؛ برای پدرش قرآن بخوانند. علامه که این حرکت توهین‌آمیز را دید او را صدا زد و گفت: «بیا این بیست تومان را بگیر و برای پدرم یک جزء قرآن بخوان.» مشابه این رفتار نسبت به تکریم دانشجو را می‌توان در کلاس‌های استاد شفیعی کدکنی دید.»

علامه خمس کتاب‌هایش را هم می‌داد

کریم فیضی، از شاگردان مرحوم علامه حکیمی نیز درباره نحوه خمس دادن علامه حکیمی نیز گفت: استاد حکیمی یکی از اشخاصی هستند که می‌توانیم قطع به یقین بگوییم که یک ریال از مال حرام یا مال نامشخص در زندگی ایشان ورود نکرده است. سال مالی ایشان اواسط مرداد بود، با من یا دوستان دیگر تماس می‌گرفتند که تشریف بیاورید تخمیس کنید. چند سال امر کردند من خدمتشان رسیدم. خدا شاهد است دم در می‌ایستادند و می‌گفتند هرچه می‌بینید یک پنجمش را ببرید. می‌گفتم آقا ما چه می‌بینیم اینجا؟ یک ساک است و مقداری کتاب و ... می‌فرمودند آن کیف مرا بیاورید هرچه پول در آن است یک پنجم مال خداست. مثلاً کتاب «الحیاة» چاپ شده و ناشر ۲۰ نسخه برای استاد آورده است، استاد در تخمیس می‌گفتند یک پنجم آن را ببرید، ما هم برمی‌داشتیم. بعد می‌گفتند وسیله داری برای بردن این کتاب‌ها می‌گفتم خیر استاد. می‌گفتند پولش را از خودت نباید بدهی از پول من بردار. بعد می‌پرسیدند سهم سادات را رساندی؟ می‌گفتیم؛ بله استاد. می‌گفتند سهم شیوخ را چطور؟ می‌گفتیم بله. البته به نظرم یک مقداری از این رفتار هم از آن باب بود که به ما درس بدهند و می‌خواستند شاگردانشان را اینگونه تربیت کنند؛ چون کار شاقی نبود و خودشان هم می‌توانستند تخمیس کنند. ولی استاد حکیمی از این شیوه‌های آموزشی فراوان داشتند. در کل در راه اهل بیت (ع) با پدرشان هم تعارف نداشتند.

ملاقات علامه با حدادعادل

 ملاقات‌های سه نفره‌ای با آقایان دکتر شفیعی کدکنی و دکتر ابراهیمی دینانی داشتند، به بنده فرمودند ترتیب ملاقات مشترک را دهید. نشست‌های صمیمانه‌ و با اخلاصی با هم داشتند و غالبا هم به بحث‌های سیاسی کشیده می‌شد. استاد حکیمی همیشه حرف‌های خودشان را می‌زدند. در یکی از این جلسات اتفاق خاصی افتاد که ارزش بازخوانی دارد. خاطرم هست یکی از شب‌ها که در منزل استاد شفیعی خدمت اساتید بودم، تلفن استاد زنگ خورد، استاد گوشی را برداشتند، پس از سلام و ادب استاد گوشی را گرفتند روی سینه‌شان و گفتند آقایان، دکتر غلامعلی حدادعادل پشت در خانه ما هستند؛‌ ما قرار قبلی نداشتیم، اجازه می‌دهید تشریف بیاورند؟ اگر اشتباه نکنم آن زمان (سال ۸۹) دکتر حدادعادل، رئیس مجلس بودند. بعد ایشان نیز به جمع اساتید اضافه شدند. آقای حداد از این گردهمایی دوستانه سه استاد بزرگ بسیار متعجب بودند. جلسه به احوال پرسی و سخن دوستانه آغاز شد. کمی بعد آقای حدادعادل گفتند استاد حکیمی شما را خیلی وقت است زیارت نکردیم ما قبل از انقلاب در موسسه فرانکلین با هم همکار بودیم، استاد هم گفتند بله آقای حدادعادل همکار بودیم! منتها شما آن موقع این آقای حدادعادل نبودید! درست از همینجا بحث کشیده شد به سیاست ..و استاد هرچه می توانستند انتقاد کردند که آقا این چه وضعی است؛ چه کار دارید می‌کنید؟ آقای حداد هم روی ارادت جواب می‌دادند و سعی می‌کردند استدلال بیاورند. استاد ادامه می‌دادند این سخنان قانع کننده نیست، باید کار کنید، آبروی اسلام است، آبروی شیعه است، آبروی علی(ع) است، حکومت اسلامی مگر شوخی است؟ هیچ وقت فراموش نمیکنم آن جلسه که تمام شد؛ آمدیم بیرون استاد گفتند خب الحمدلله ما حرف‌هایمان را زدیم.(با لبخند)

دو موضع توحیدی ناب علامه

امیرمهدی حکیمی؛ برادرزاده علامه حکیمی و مدیرعامل مؤسسه الحیات در پیام صوتی به گروه‌های هندیران و عقل سرخ خراسان گفت: امروز حضرت علامه محمدرضا حکیمی در ساحل سپیده تن شست در معبد خورشید ایستاد و بر حماسه انسان‌ها نماز گزارد و این دیار فانی را ترک گفت و به دیدار معبود خویش شتافت و ما و همه جامعه اسلامی را در غم سنگین و اندوه سترگ تنها گذاشت.

وی با اشاره به زندگی علامه حکیمی افزود: من در تمام سال‌هایی که از نزدیک با ایشان زندگی کردم و ارتباط تنگاتنگی داشتم، می‌توانم گواه بدهم که ایشان اندیشه‌هایش را می‌زیست و هر آنچه می‌نگاشت و سخن می‌گفت به آنها عمل می‌کرد و مصداق بارز این روایت که «كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ» را نه با زبان و سخن بلکه با رفتار مردم را به اندیشه‌هایش دعوت می‌کرد. اندیشه‌هایی که با مفاهیم والهی و شیعی گره خورده بود. ایشان از دو موضع جدی توحید ناب، دو محتوای بی‌نظیر و دو اندیشه والای شیعی توحید ناب و عدالت سخن می‌گفت و درست به مرزبان توحید و فیلسوف عدالت شهرت یافته بود.

حکیمی ادامه داد: وقتی از انسان محروم سخن می‌گفت، همانند انسان محروم، در ساده‌ترین وجه ممکن و بدون هیچ تجملی و در یک فقر خودخواسته زندگی می‌کرد. خیلی وقت‌ها هم می‌‎گفتند؛ می‌توانم با این همه آثار و حق تألیف یک زندگی خوب داشته باشم اما چون از انسان محروم سخن می‌گویم باید همان آنها زندگی کنم. میز کارش، چند پاره آجر و تخته چوب روی آن بود که بخش عمده‌ای از کتاب «الحیاة» پشت آن میز کار نوشته شده بود و این مهمترین گواه بر سخن من است.

وی تصریح کرد: در خواست می‌کنم همه حاضران در گروه‌ها، ما را در حفظ و نشر آثار علامه یاری کند تا این سخن‌ها، کلام‌ها و اندیشه‌ها به دست فراموشی سپرده نشود و به دست نسل جوان امروز برسد. نسلی که همواره از دوران جوانی تا آخرین لحظه زندگی، دغدغه ایشان بود و می‌گفت؛ من اینها را می‌نویسم تا نسل‌ها بخوانند و بدانند حقیقت چیست و باید به کدام سو بروند و مرزی را مشخص کنم که اگر چیزی را خلاف آن دیدند به پای اسلام و حقیقت نگذارند و بدانند اسلام چگونه بوده و از چه سخن گفته و به چه چیز دعوت کرده است. 

سرویش تریپاتی و مهدی باقرخان از هند، علی کاتب خراسانی، حجت الاسلام والمسلمین معزی نماینده محترم، ولی فقیه در جمعیت هلال احمر ایران، حسن رحیم‌پور ازغدی و ... با ارسال پیام‌های صوتی و یادداشت‌هایی یاد و خاطره علامه حکیمی را گرامی داشتند و بر حفظ و نشر آثار و اندیشه‌های استاد تأکید کردند.

منتقد منصف و تمام عیار 

حسن رحیم‌پور ازغدى در پیام صوتی خود به گروه‌های هندیران و عقل سرخ خراسان با تسلیت عزای سیدالشهدا(ع) و رحلت علامه حکیمی گفت: علامه حکیمی سرباز مکتب عاشورا بود. یکی از دغدغه‌ها و خدمات ایشان بزرگداشت مقام معرفتی و معنوی پیامبران و اولیای خدا و معرفی چهره‌های خدوم شیعه به نسل جوان بود. ما هم نسبت به ایشان و امثال ایشان چنین وظیفه‌ای داریم.
وی افزود: من ایشان را در ابتدا از طریق پدرم و از دوران کودکی و نوجوانی شناختم. پدر من و ایشان در درس ادیب نیشابوری، مرحوم مدرس یزدی و آقاشیخ هاشم قزوینی و به ویژه در مدرسه آقا شیخ مجتبی قزوینی با هم همدرس و همدوره بودند. آشنایی دیگر مانند بسیاری از نوجوانان دهه ۵۰ و ۶۰ از طریق آثار علامه بود و بعد هم در 30 سال اخیر به دلیل وصیت و ارتباط نسبی از نزدیک با فضایل ایشان آشنایی بیشتری پیدا کردم.

رحیم‌پور ازغدی در بخش دیگری به نحوه آشنایی خود با علامه اشاره کرد و گفت: ایشان را از چند جهت چهره محترم و قابل تقدیر و الگو برای جوانان فرهنگی در حوزه و دانشگاه می‌دانم. از جمله خدمات بزرگ ایشان ارائه یک چهره ادیبانه، منطقی و مفهوم برای نسل عصر‌های جدید بود و قلم و سبک نگارش ایشان در نثر دینی و انقلابی اساساً مختص ایشان بود. آشنا کردن جوانان مسلمان در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ با ارزش‌های انقلابی اسلام، تشیع انقلابی، آشنایی با روح مکتب اهل بیت (ع) و آموزش چینش منطقی، تمدن‌ساز و کارآمد از قرآن و سنت که خدمت بزرگی به اجتهاد تمدن‌ساز و نظام‌ساز از سوی علامه بود. همچنین بر عملی و اجرایی بودن آموزه‌های دین در حوزه حکومت و مدیریت جامعه و دفاع از اصالت فکر تشکیل حکومت اسلامی و عدالت اجتماعی با معیار‌های دینی تأکید داشت.

وی تصریح کرد: در همین ایام برخی اشخاص مریض به جای توجه به جنبه‌های مثبت، دنبال مسائل اختلافی گشتند. گرچه جای بحث درباره فکر و آثار هر شخصی وجود دارد و نباید به دنبال قدیس و معصوم‌سازی از افراد بود. زیرا او یک منتقد تمام‌عیار بود و من در گعده‌های متعدد طلبگی که با استاد داشتیم، گاهی ممکن بود بر سر برخی مسائل اختلاف‌نظر باشد. اما در هر حال از ایشان می‌شد آموخت. نگاه انتقادی ایشان را که تا حدود زیادی هم درست بود، نسبت به مدیریت اقتصادی کشور حق بود. اما خواستند از این مسئله نتیجه بگیرند که آقای حکیمی با اصل انقلاب یا امام مشکل داشته و این یک دروغ بزرگ است.


این استاد دانشگاه ادامه داد: من در سال‌های اخیر که با استاد حشر و نشر بیشتری داشتم، یک کلمه علیه امام و انقلاب و حتی اصل ضرورت تشکیل حفظ این نظام چیزی نشنیدم با اینکه با هم صمیمی بودیم. البته انتقاد وجود داشت. اما چنین مسائلی مطرح نبود و اولین کسی که پیشوند امام را در دهه ۴۰ و در دوران تبعید به کار برد، ایشان بود. سال‌ها بعد از وی این تعبیر کم‌کم رایج شد و تا آخر عمر برای امام دعا می‌کردند.


وی در ادامه گفت: نه تنها علامه به لحاظ مشرب تفکیکی بلکه بسیاری از افراد نسبت به مشکلات اقتصادی، اداری و اجرایی منتقد بودند و هستند. از همه منتقدتر امام بود، نه امام و نه رهبری هیچ وقت ادعا نکردند که ما حکومت صد در صد انقلابی را محقق کردیم. حکومت صد در صد اسلامی به دست امام زمان (عج) محقق خواهد شد و ما موظفیم در عصر غیبت در هر حدی که می‌توانیم ضوابط اسلامی را اجرا کنیم.

در بخش دیگری از این نشست شاعرانی همچون حجت‌الاسلام سیدعبدالله حسینی، علیرضا قزوه، محمدمهدی عبدالهی، سیدمسعود علوی و زهرا میریان کرمی شعرهای خود را در رثای استاد حکیمی ارائه کردند که در ادامه تعدادی از این سروده‌ها آمده است؛

سیدمسعود علوی

در دهر حکیمی است به اندیشه معلا
کو وحدت مجموعه اسم است و مسمّا
 
با صیقل تفکیک به اندیشه جلا داد
کاین آینه را عقل کند سیر تماشا

گر گوهر آگاهی او رخ بنماید
دردانه نگینی است به گنجینه‌ی معنا

قدر گهر فکرت او فهم نگردید
در تابش این آینه بر اهل معما

در طرفه‌ای از هر گذر عمر نموده است
در طور وجودش قبس عشق تجلا

هر چند غریبانه شبی از بر ما رفت
چون روز بود خاطره او به دل ما

یا رب به دم واقعه مأوا بده او را
در رتبه رضوانی فردوس معلا

محمدمهدی عبدالهی

بى‌تو ذرات علوم از هیجان افتاده ست
باز امواج قلم از نوسان افتاده ست

«الحیاة» است چنین همسفر تنهایى
حکمت امروز سیه پوش از آن افتاده است

حکمت این است: زمین تاب نیاورد تو را
نمِ اشکى شد و از چشم جهان افتاده است

خبر کوچ تو در ماه عزا پیچیده ست
در دل فلسفه ناب، فغان افتاده ست

اى که هر آینه دلتنگ شهیدان شده‌اى
بر تن اهل قلم، بار گران افتاده ست

صف به صف خیل ملائک همه در استقبال
این چه شوقیست که در باغ جنان افتاده ست؟!

زمزم عطر کلام تو «حکیمى»! انگار
مثل یک چشمه در آیینه جان افتاده ست

شعر آمد که تو را وصف کند، اما حیف
باز امواج قلم از نوسان افتاده ست

سیدعبدالله حسینی

از طور معنویت و عرفان، کلیم رفت
آمد ندا ز عرش که قلب سلیم رفت

فرزانه‌ای که زیست علی وار جان سپرد
علامه‌ای که بود عمیق و علیم رفت

با کوله‌بار معرفت و دانش و دَهاء
مثل نسیم آمد و مثل نسیم رفت

مرگ تو‌ ای حکیم در اسلام ثُلمه‌ای است
کز تاج علم و فلسفه دُرِّ یتیم رفت‌

ای علم اشک ریز که عالم سفر گزید‌
ای جهل شاد زی که سد عظیم رفت

دلخسته از بُحوث حدوث و قِدَم، رضا
با دست‌های حادثه سوی قدیم رفت

منفک شد آن منادی تفکیک از جهان
در «عقل سرخ» صاحب قول قویم رفت

همداستان عدل علی بود و عاقبت
آن مرد را رفیق و وصی وندیم رفت

بازار علم و فلسفه از رونق اوفتاد
حکمت، سیه بپوش که مرد حکیم رفت

علیرضا قزوه

قلب صدف شکست و دُرّ یتیم ما رفت
علامه حکیمی، والا حکیم ما رفت

هر لفظ و هر کلامش جان کلام ما بود
دردا ز طور معنا دیشب کلیم ما رفت

حکمت سیاه پوشید، در کارگاه تفکیک
تا عقل سرخ کوچید، عشق از حریم ما رفت

آن کس که درد هجران روزی چشیده، داند
کز فرقتش چه‌ها بر جان دو نیم ما رفت

آن فیلسوف عادل، دریای معرفت بود
بوی خوش عدالت، عطر نسیم ما رفت

آن دائم الطهاره، آن ماه، آن ستاره
میراث بی‌بدیل عهد قدیم ما رفت

آن آفتاب دانش، آن مرزبان توحید
آن چشمه‌سار حلم، آن ابر کریم ما رفت

مشهد سیاه پوشید، قم غرق داغ و غم شد
از «فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْم...» شخص علیم ما رفت

حسن بشیر

دستی قلم، به دست دگر آفتاب داشت
بر سینه‌اش، کلام خدای کتاب داشت

از معجزات عشق، به تفسیر عاشقان
هر جمله‌اش، بیان سخن‌های ناب داشت

در عقل سرخ، نقشه دل را کشیده بود
در الحیات، زندگی تابناک داشت

تسخیر علم با ید او بی‌نظیر بود
از رهزنان علم، دلش اضطراب داشت

فرخنده بود زندگیش، از مرام عشق
در هر قدم، ز طلعت آن، انتخاب داشت

در چشم ماست یک نفر از این جهان برفت
در چشم روزگار، هزاران حساب داشت

حکمت به دست او ز توهم زدوده شد
عرفان ز وصل او به وصالش شتاب داشت

در حکمتش نگاه عمیق صواب بود
او از برای هر نَفَس ما، جواب داشت

در سوگ آن حکیم، دل عارفان شکست
هر واژه‌ای ز رفتن او، انقلاب داشت

یادآور می‌شود؛ بخش مهمی از اشعار علامه حکیمی به مدح و مرثیه اهل بیت(ع) اختصاص دارد. در میان سروده‌های وی اشعار در وصف امام حسین (ع)، صادق آل محمد(ص)، صبر زینب کبری (س)، اندوه بقیع و... دیده می‌شود. یکی از بخش‌های خواندنی شعر او مرثیه‌ای است در رثای سالار شهیدان با عنوان «سوره توحید» که در کتاب «ساحل خورشید» او به چاپ رسیده است. حکیمی در این غزل به شهادت سیدالشهدا(ع) اشاره کرده و حال کاروان کربلا پس از این واقعه را چنین نقل می‌کند:

«سوره توحید در طشت طلا افتاده بود
عرش گویی از مقام کبریا افتاده بود

سر، میان طشت خون، تا خون حق جوشد همی
تن، به روی خاک داغ کربلا افتاده بود

آتش اندر خیمه توحید افکندند، چون
آتش اندر خیمه آل عبا افتاده بود

چهره ماه بنی هاشم عیان از نوک نی
دست عباس رشید آیا کجا افتاده بود

شبه پیغمبر فتاده غرق در خون و آفتاب
از غم این داغ در حول و ولا افتاده بود

در غل و زنجیر سجاد است و عالم واژگون
سجده اندر دانه زنجیر‌ها افتاده بود

کاخ استبداد ویران گشت از فریاد عدل
زآنکه بانگ زینبی، در اشقیا افتاده بود!

همردیف اطفال پیغمبر، به زنجیر ستم
وه، چه نظمی در حروف «هل اتی» افتاده بود

تا نوای حق شود در عالم از هر نی بلند
شوری اندر تار و پود نینوا افتاده بود

در جلال کعبه عشاق، اندر قتلگاه
اسمی از اسمای اعظم برملا افتاده بود!

از تقادیر خفی، گویی در این دشت بلا
خود برون از پرده، اسرار خدا افتاده بود!

رحمت بی‌انتها گردد شفیع مذنبان
بحر رحمت، این‌چنین، بی‌انتها افتاده بود»

انتهای پیام

نظر شما