چه بسیار فیلمهایی که برای فروش و فتح گیشه ساخته شده و جایی در صدر نیافتهاند و در مقابل فیلمهای ارزانی که توانستهاند گیشه را فتح کنند، اما نکته مهم اینجاست که وقتی از اقبال مخاطب صحبت میکنیم باید توجه داشته باشیم منظورمان چیست. آیا منظور مخاطب میلیونی و صفهای طولانی است؟ آیا این نظریه که میگوید سینمای ایران با بحران مخاطب مواجه است درست است؟
طبق آمارهای موجود بسیاری از شهرهای ایران سینما ندارند و این نکته وقتی غمانگیزتر میشود که یکی دو استان کشورمان هم مطلقا دارای سالن سینما نیستند. حالا در این شرایط و به طور مثال وقتی فیلمی به فروش چند میلیاردی میرسد آیا به معنی این است که در سراسر ایران مخاطب داشته است؟ قطعا خیر و مانند بسیاری از حوزههای دیگر منظور از مخاطب شهر تهران و چند شهر بزرگ دیگر است و بنابراین اگر بگوییم سینما در ایران صنعت و هنری متعلق به عامه مردم نیست بیراه نگفتهایم و این در حالی است که با یک بررسی ساده میتوان دریافت پرفروشترین فیلم امسال سینمای ایران را (با احتساب قیمت 10 هزار تومانی بلیت سینماها به صورت میانگین) تقریبا دو میلیون نفر دیدهاند که در مقابل جمعیت کل کشور بسیار اندک است. این نکته وقتی بیشتر به چشم میآید که این رقم در مقایسه با فیلمهای پرفروش در تاریخ سینمای ایران قرار گیرد. جایی که با جمعیت 40 میلیون نفری، فیلمها به مخاطب هفت تا ده میلیونی میرسیدهاند، اما این روزها گویی سینما با چالش جدی جذب مخاطب روبهروست.
قاعده کلی: کمدیهای دنبالهدار میفروشند!
جدول اکران امسال نشان میدهد دو فیلم صدر لیست، دنباله و در حقیقت ادامه کمدیهایی هستند که شماره یک آنها هم پرفروش بودهاند. نهنگ عنبر2 و گشت 2 هر دو فیلمهایی است که ادامهسازی کرده و روی هم تقریبا 40 میلیارد تومان میفروشند. این رقم بخش بسیار مهمی از فروش سینمای ایران در سال 1396 است و به خوبی میتوان دریافت که این دو فیلم بسیار به سینمای ایران کمک کردهاند. در رتبه سوم هم «خوب، بد، جلف» قرار دارد که با آن که دنبالهسازی نیست، اما هوشمندانه دو کاراکتر سریال پرمخاطب پژمان را به روی پرده سینما آورده و اتفاقا این فیلم هم کمدی است. به عبارتی با بررسی جدول اکران امسال به راحتی میتوان دریافت پنج فیلم اول لیست، کمدی هستند. کمدیهایی که عمدتا با استفاده از کاراکترهای آشنا در ذهن مخاطب
ساخته شدهاند.
نکته جالب اما در دو فیلم اول و دوم این لیست فیلمنامه آنهاست. جایی که به راحتی میتوان دریافت فیلمنامه در فروش اهمیت چندانی ندارد و با کنار هم گذاشتن چند کلیپ و جزیرههای مستقل از هم میشود به فروشهای آنچنانی رسید. نهنگ عنبر و گشت به شکل کلاسیک فیلمنامهای ندارند و به راحتی میشود بسیاری از سکانسهایشان را در داستان جابهجا کرد. این دو فیلم با استفاده از شوخیهای کلامی و جنسی، استفاده از تیپهای پیشتر استفاده شده و همچنین رقص بر مبنای آهنگهای کوچه بازاری و حتی لسآنجلسی به سقف فروش امسال رسیدهاند و جالب اینجاست که برخلاف سال گذشته، فیلمهای اجتماعی جایی در میان پرفروشها ندارند. اگر در سال 95 فیلم اول و پنجم لیست دو فیلم جدی با رویکرد اجتماعی هستند (فروشنده ساخته اصغر فرهادی و ابد و یک روز ساخته سعید روستایی)، در سال 96 در میان پنج فیلم اول فیلمی با این رویکرد دیده نمیشود.
نکته مهم دیگر این که در میان هشت فیلم کمدی دو سال گذشته تنها میتوان به فیلمنامه دو فیلم از منظر ریخت شناسی و ساختار نمره داد. خوب، بد، جلف ساخته پیمان قاسم خانی که قطعا به دلیل حضور او فیلمنامه مشخص و مدونی دارد و البته همان هم در جاهایی به روش دو فیلمی که ذکر شد جزیرهای میشود و اکسیدان ساخته حامد محمدی که به دلیل حضور منوچهر محمدی در مقام تهیهکننده احتمالا برای فیلمنامهاش وقت بیشتری صرف شده است. حیرتانگیز این که فیلمهایی با فیلمنامه نهچندان قابل اعتنا توانستهاند قسمت بسیار مهمی از گیشه سینمای ایران را فتح کنند و این نظریه را که همه مشکل سینمای ایران فیلمنامه است (نگارنده هم به این نظریه معتقد است) را به چالش بکشند.
جای خالی اقتباس!
در میان آثار دو سال گذشته سینمای ایران که به فروشهای بالای یک میلیارد رسیدهاند تنها ایتالیاایتالیا ساخته کاوه صباغزاده اقتباسی است و بقیه آثار فیلمنامههایشان غیراقتباسی است. این برای سینما در هر جای دنیا میتواند یک فاجعه باشد چراکه رابطه سینما و ادبیات از آن نوع روابطی است که اگر برقرار نباشد به آرامی سینما را از اندیشه و تفکر تهی میکند. البته در ایران وضعیت داستان و کتابهای داستانی در شکلهای مختلف هم اصلا خوب نیست و شمارگان برخی کتابها به زیر هزار نسخه رسیده بنابراین توقع اقتباس از ادبیات در سینمای ایران انگار کمی نامعقول است.
گاهی ترس و سیاست هم لازم است!
در دو سال گذشته جز یک مورد در حوزه سینمای وحشت و فیلم ترسناک فیلمی جدی در اکران دیده نمیشود. در حوزه فیلمهای تاریخی یا سیاسی هم همین طور و این نشان میدهد در لیست پرفروشهای سال رنگآمیزی و تنوع وجود ندارد و ما با یک اثر تکرنگ روبهرو هستیم. این نداشتن فیلم در ژانرهای مختلف گاهی باعث میشود مخاطب کارکردهای ژانر را در سینما فراموش کرده و تصور کند سینما صرفا جای خندیدن است. در دو سال گذشته سه فیلم «خفهگی» ساخته فریدون جیرانی، «ماجرای نیمروز» ساخته محمدحسین مهدویان و «برادرم خسرو» ساخته احسان بیگلری فیلمهایی هستند که ربطی به سینمای کمدی و جریان گیشهای روز ندارند و اتفاقا فیلمنامههای کلاسیک و مشخصی دارند، اما آیا در میان این همه فیلم که صرفا برای گیشه ساخته شده سه یا چند فیلم کافی است؟ یادآوری این نکته بد نیست که در سالهای انتهایی دهه 80 و ابتدای دهه 90 یکباره تولید کمدیهای سوپرمارکتی آنچنان افزایش یافت که پس از یک دوره تقریبا مخاطب کوچکترین تمایلی به دیدن آنها نداشت و امکان تکرار این تجربه در سینما هم وجود دارد. امکانی که بسیار برای اقتصاد سینما خطرناک خواهد بود و بیش از هر چیز باید متولیان سینمای ایران برای جلوگیری از این اتفاق برنامهریزی کنند.
بهرنگ ملک محمدی