شناسهٔ خبر: 22924536 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری | لینک خبر

زبان‌شناسی شناختی چیست

صاحب‌خبر -


*مهدیه کرمی
در دوران معاصر شاهد دو انقلاب معرفت شناختی در حوزه علوم شناختی بوده ایم و هر دو انقلاب با محوریت زبان شناسی آغاز شد. وجه مشترک هر دوی آنها اعتراض به مبانی فلسفی دوران پیش از خود درباره ماهیت شناخت و رابطه ذهن و زبان بود. انقلاب اول شناختی اعتراضی بود به سیطره نگاه رفتارگرایانه برای شناخت انسان. نوام چامسکی پیشتاز تحولات در مطالعات زبانی در این دوره به شمار می رود. به گفته جان سرل، انقلاب زبانشناسی چامسکی از دو جهت قابل توجه است. از یک سو در حوزه مطالعات زبانشناسی نزاعی را به عنوان نمودی از نزاع گسترده تری برانگیخته است و از سوی دیگر از نتایج مطالعات زبان نتیجه گیری های عمومی بر علیه مکتب رفتارگرایی و تجربه گرایی ارائه می کند.
انقلاب اول شناختی با توجه به تعهدش به اصول فلسفه تحلیلی و منطق صوری، بیشتر به مباحث ماشینی گرایش پیدا کرد اما در انقلاب دوم شناختی با اعتراض به نگاه ماشینی نسبت به زبان و بی توجهی به هویت فرهنگی انسان مبانی نظریه زبان و ذهن  غیربدنمند به چالش کشیده شد.
زبانشناسی شناختی که از دهه 1980 رونق گرفت رویکردی است به مطالعه زبان بر اساس تجربیات افراد از جهان، نحوه درک و شیوه مفهوم سازی. به عقیده زبانشناسان شناختی، زبان ویژگی های بنیادی ذهن انسان را منعکس می کند بنابراین با مطالعه زبان می توان به ماهیت و ساختار ذهن انسان پی برد. زبان افکار ما را رمزگذاری می کند و این کار با بهره گیری از واحدهای نمادین از جمله تکواژ و واژه ها صورت می گیرد. البته زبان تمام کلیت پیچیده انسان را رمزگذاری نمی کند بلکه دستورالعمل هایی ابتدایی به نظام مفهومی می دهد تا با استفاده از آنها ایده کاملی شکل بگیرد. لیکاف در کتاب "ذهن بدنمند و چالش آن برای فلسفه غرب" که با همکاری مارک جانسون نوشته است انسان ها را موجودات نورونی می نامد که مغز آنها دروندادهای خود را از جسم می گیرد. بنابراین جسم ما و کارکردهای آن در جهان پیرامونی مفاهیمی که ما می توانیم درباره آنها فکر کنیم را شکل می دهد. به عبارت دیگر ذهن انسان ذاتا بدنمند است. هر چیزی که ما درباره آن فکر می کنیم و می فهمیم به وسیله جسم ما، مغز ما و برهمکنش های بدنمند ما با جهان پیرامون شکل می گیرد. در معنی شناسیس شناختی ساختار مفهومی جسمی شده است به این معنی که بر اساس رابطه جسم با محیط اطراف هر شخصی به ادراکی دست می یابد که حتصل این تعامل است. لیکاف دو اصل "تعمیم" و "شناختی" را از مبانی اصلی زبانشناسی شناختی ذکر می کند. اصل تعمیم نگرش حوزه ای در مطالعات زبان را نمی پذیرد و تاکید دارد که جنبه های مختلف دانش زبانی بر اساس برخی توانایی های شناختی ساخته می شوند که این توانایی ها عام هستند و از حوزه ای به حوزه دیگر تفاوت ندارند. در واقع تاکید بر جنبه های مشترک حوزه های مختلف زبان همچون واج شناسی، معنی شناسی، صرف و نحو و کاربرد زبان است. زبانشناسان شناختی معتقدند اگر قاعده ای شناختی وجود دارد این قاعده فقط در مورد یک حوزه زبانی کاربرد ندارد بلکه در مورد تمامی حوزه ها بکار می رود.
بر طبق اصل شناختی، اصولی که برای زبان توصیف و تبیین می شود باید با اصول حاکم بر کار مغز و ذهن که در سایر گرایش های علوم شناختی کشف شده اند سازگار باشد. بنابراین اصل شناختی متضمن آن است که اصول حاکم بر ساخت های زبان بایستی با اصول علوم شناختی همراستا باشد زیرا زبان نیز یکی از قوای شناختی به شمار می رود.
دو بخش عمده زبان شناسی شناختی شامل معنی شناسی شناختی و دستور شناختی است. در زبانشناسی شناختی مطالعه معنی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. ابتدا باید انگاره های معنی شناسی شناختی بدست آید و سپس بر اساس آن دستور مورد بررسی قرار گیرد چرا که مفاهیم صرف و نحو نیز بنیانی معنایی دارند. در رویکرد زبان شناسی شناختی استعاره نیز فقط یک ویژگی سبکی زبان ادبی نیست بلکه تفکر و ذهن انسان ماهیت استعاری دارد. در واقع استعاره مفهومی، نگاشت سازمان یافته بین دو حوزه مفهومی مبدا و مقصد است. زبانشناسان شناختی پی یافتن همگانی های زبان هستند. از آنجاییکه اصول شناختی حاکم بر ذهن انسان ها مشترک است و همه انسان ها در دنیای فیزیکی مشترکی زندگی می کنند وجود همگانی ها در زبان قابل پیش بینی است. از طرف دیگر زبان ها صد در صد بر هم منطبق نیستند چرا که سخنگویان زبان های مختلف نظام های مفهومی متفاوتی دارند. بررسی رابطه بین زبان و تفکر نیز یکی از علاقه مندی های زبان شناسان شناختی به شمار می رود.
*پژوهشگر دکتری زبان شناسی شناختی پژوهشکده علوم شناختی