به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ حبیبالله چایچیان، شاعر پیشکسوت، شامگاه پنج شنبه ۹ آذرماه در ۹۴ سالگی دار فانی را وداع گفت. حبیبالله چایچیان (زاده 1302)، متخلّص به حسان، شاعر و مرثیه سرای اهل بیت(ع) بیشتر سرودههایش در مدح و مرثیۀ اهل بیت(ع) بود. او بارها از سوی علامه امینی و رهبر معظم انقلاب مورد تحسین و تشویق قرار گرفته بود.
از آثارى که از حسان به چاپ رسیده میتوان به «گلهاى پرپر»، «خزان گلریز»، «باغستان عشق»، سایههاى غم»، «اى اشکها بریزید» (جلد اول دیوان اشعار)، «خلوتگاه راز» (جلد دوم دیوان اشعار)، چهلحدیث جالب از على بن ابیطالب (ع) و جلد سوم دیوان اشعار اشاره کرد.
اما یکی از آثار بیاد ماندنی این استاد، سرودن شعر « آمدم ای شاه پناهم بده» است که بارها مورد توجه قرار گرفته است.
مرحوم چایچیان درباره ماجرای سرودن شعر دلنشین و ماندگار این شعر این گونه می گوید: مادرم در آخرین لحظاتی که خدمت شان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود متاسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند کمتر زنده خواهد ماند!»
به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟ ایشان گفت آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا (ع) را زیارت کنم. و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را میگرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند.
با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمیدانم در ایام تولد حضرت رضا(ع) بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود، گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی زیارت است. گفت: «ما قدیمیها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمیچسبد» گفتم: دل چسبیاش به این است که حضرت جواب بدهد.
هرچه کردم دیدم مادر قبول نمیکند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت میکردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجهام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید.
وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمیتواست برود. خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را میبوسید و من هم ضریح را بوسیدم و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است. یکی از خادمین اهل بیت(ع) که آذریزبان هست این شعر را خوب و عالی خوانده است.
متن این شعر زیبا را در ادامه خواهید خواند:
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده
ای گل بیخار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حریمت مَثل کهرباست
شوق و سبک خیزی کاهم بده
تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جانسوز به آهم بده
لشکر شیطان به کمین منند
بیکسم ای شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطابخش همه عالمی
جمله حاجات مرا هم بده
آن چه صلاح است برای «حسان»
از تو اگر هم که نخواهم بده
∎