آيا واقعا در شعر من ديگري است؟ بسياري از مخاطبان خاص ادبيات جمله رمبو را تكملهاي بر «مي انديشم، پس هستم» دكارت نيز تلقي ميكنند. آنها معتقدند آن «من» كه ميانديشد، همان «من»ي نيست كه هست. اتفاقا ديگري آن «من» است. به تبع اين تحول، ادبيات از شكل قالبي براي بيان نفس، تغيير ماهيت ميدهد و به جاي آن، مدلهايي از ميلها، صحنهها و فضاهايي را فراهم ميآورد كه در عين ساختارناپذيري، شخصيت روايي را از شرح حال او
مجزا ميكند.
پرسش اين است چرا بايد شاعر مجموعه «من بزرگ» ضمير «من» را به عنوان يك امكان از شعر حذف كند؟ آيا در اين رفتار شاعر سعي دارد از منيت متن بكاهد و به تعبيري از داناي كل عبور كند؟ آنچه به نظر ميرسد در اين فرآيند او در منيت بزرگتري گرفتار آمده است و آن حضور به صورت سايه در نوشتاري است كه ارايه ميدهد. او داناي كل را حذف ميكند اما اصرار بيش از حد او بر حذف اين «من» داناي كل، خود منجر به نه دموكراسي بلكه ديكتاتوري ميشود. به عبارتي ديگر شاعر ضمير من را حذف كرده اما هم چنان خود در متن حضور پررنگي دارد چراكه با وسواس و تلاش بسيار سعي ميكند به ساختار فكري و ايدئولوژي خود سامان دهد و اين اتوريته را به
مخاطب القا كند.
شاعر در دفتر «من بزرگ» زباني روايي را اختيار كرده است كه در پارهاي از اوقات فرم موسيقايي شعر متمايل به فرم موسيقايي يكنواخت نثر ميشود و هر بار كه مخاطب از اين وضعيت خارج ميشود زماني است كه شاعر اقدام به ارايه بندهايي كوتاه و مخيل كرده است. به نظر ميرسد ساختار شعرهاي اين مجموعه بيش از آنكه در محور عمودي داراي تناسب و اتصالات باشد در محور افقي حيات گرفته و در همان محور نيز تمام ميشود به گونهاي كه از يك محور به محور بعدي نخ اتصالي به لحاظ مفهومي يا معنايي ديده نميشود. شايد از اين نظر باشد كه كار را به نثر بيش از پيش نزديك ميكند. نثري خيالانگيز كه وضعيت سيال ذهن دارد. اما به هر ترتيب ميتوان گفت شاعر دغدغههاي اجتماعي، سياسي و بعضا عاشقانههايش را در اين
قالب مينويسد.
در ادامه بايد افزود: جوانروح در اين مجموعه به شكلي درصدد بيان روايتي مدرن از ابيات حافظ است. او با توجه به وضعيت طنزي كه در دفتر دوم ايجاد ميكند و نيز نمايش تعارض بين پديدهها از دور و نزديك به نوعي مخاطب را رو در روي اثر پستمدرنيستي قرار ميدهد.
نوع چيدمان كلمات هم بعضا به سمتي ميرود كه خوانش را سخت ميكند. در دفتر اول اين مجموعه نيز كه با نام «مرگ من» نام گرفته وضعيت به همين گونه است با اين تفاوت كه در دفتر اول ساختار عمودي شعر استحكام بهتري دارد اما همچنان زبان شاعر ميل به توصيف و بيانگري بيش از حد پديدهها دارد، او بيشتر مولد تصاوير ذهني است، در حالي كه هرجا توش و توان شاعر صرف ارايه تصاويري عيني شده، با آفرينههاي تاثيرگذارتري مواجه هستيم.
شعر «قرار ديگر» ص 23 يكي از همين نمونهها است.
به نظر نگارنده شعر «خط ميدهد» ص 44 يك الگوي مناسب به لحاظ ساختاري- فرمي و زباني در اين مجموعه براي شاعر به شمار ميرود. رفتار شاعر در اغلب اشعار اين مجموعه به گونهاي است كه اصرار دارد مخاطب دست او را از پيش بخواند بر اين اساس مدام مخاطب، با جملات و واژگاني غيرقابل پيشبيني مواجه ميشود كه بعضا كاركرد شعري نيز نتوانسته براي شاعر به همراه داشته باشد.
نگاهي به مجموعه شعر «من بزرگ» كورش جوانروح
در شعر، من ديگري است؟
مزدك پنجهاي
صاحبخبر -