شناسهٔ خبر: 15102782 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شرق | لینک خبر

تازه‌هاي نشر نيلوفر

صاحب‌خبر -

سياهِ نوين
پدرام رياحي:
«تا چشمم به زمين‌هاي مسطح و سياه اطراف شيكاگو افتاد مأيوس و سرخورده شدم، تمام خيالاتم نقش بر آب شد. شيكاگو را شهري ديدم غيرواقعي كه خانه‌هاي افسانه‌ايش از ورقه‌هاي سياه پوشيده در دود خاكستري‌رنگ ساخته شده، خانه‌هايي كه پي‌هايشان آرام‌آرام در مرغزار نمناك نشست مي‌كرد. بخارهايي كه به تناوب در زمينه افق پهناور فوران مي‌كردند، در آفتاب زمستاني درخششي مات داشتند. غوغاي كركننده شهر به درونم خزيد، خزيد تا سال‌هاي‌سال همان‌جا بماند. سال 1972 بود. در اين شهر چه بر سرم خواهد آمد؟ آيا جان به در مي‌برم؟». «عطش امريكايي» ريچارد رايت با اين سطور آغاز مي‌شود. اين كتاب اولين ترجمه‌ فرزانه طاهري به‌شمار مي‌رود كه در سال 1364 منتشر شد و به‌تازگي نشر نيلوفر آن را تجديدچاپ كرده است. «عطش امريكايي» جدا از ارزش‌هاي ادبي‌اش، جايگاهي مهم در تاريخ مبارزات سياه‌پوستان آمريكايي دارد. فرزانه طاهري اين كتاب را به توصيه و تشويق آذر نفيسي ترجمه كرده بود و مقدمه‌اي از او نيز در ابتداي كتاب به ‌چاپ رسيده است. نفيسي در مقاله‌اش، به نقش ريچارد رايت در مبارزان سياه‌پوست اشاره كرده و «عطش امريكايي» را نماد يك دوران دانسته است. ريچارد رايت را نماينده پديده اجتماعي جديدي مي‌دانند كه محصول «دهه پرآشوب و بحراني 39-1930 آمريكا و تحولات و دگرگوني‌هاي حاكم بر آن بود.» پديده‌اي كه از آن با عنوان «سياه نوين» ياد مي‌شود. تحولات دهه سي باعث شد كه جنبش چپ روشنفكري در آمريكا براي اولين‌بار سياهان را به خود جذب كند و آنان كه اقليتي پرشمار اما استثمارشده بودند از اين پس چهره جديدي پيدا كردند. نفيسي در مقاله‌اش درباره اين اتفاق نوشته: «در اين تصوير، سياه‌پوست امريكايي، كه به قول بالدوين در سال‌هاي پرشكوه دهه بيست موجود بدوي مضحك و پرشوري بود، به مبارزي ستمديده، خشمگين و سركش تبديل شد.» «عطش امريكايي»، به‌عنوان سند تاريخي اين تحول مطرح است و به‌ نوشته نفيسي ريچارد رايت بيش از هر روشنفكر سياه‌پوست ديگري مسئول پيدايش و تكوين اين پديده جديد بود. «عطش امريكايي» از وجوه ديگري نيز حائز اهميت است و «از سويي نشان مي‌دهد كه چگونه رايت به پايه نويسنده و روشنفكري برجسته رسيد؛ و از سوي ديگر شرح سفري است دورودراز در جستجوي هويتي ازدست‌رفته و مسخ‌شده؛ سفري كه آغاز آن را بايد نه در روزگار حيات رايت كه در نخستين تلاش بردگان سياه امريكا براي خودشناسي سراغ گرفت. در طول اين سفر، تحولات ذهني رايت و پيدايش و تكوين سياه نوين را نظاره مي‌كنيم، مي‌بينيم كه چگونه نويسنده از مرتبه اين سياه نوين نيز برمي‌گذرد و پا به عرصه تازه‌اي مي‌گذارد. پايان عطش امريكايي آغاز مرحله جديدي در زندگي فردي، اجتماعي و ادبي ريچارد رايت است». «عطش امريكايي» كه پس از مرگ رايت منتشر شد، روايت ورود او به شيكاگو و عضويتش در حزب كمونيست و بعد بريدنش از حزب است.
عطش امريكايي/ ريچارد رايت/ ترجمه فرزانه طاهري

باختين و داستايفسكي
«پرسش‌هاي بوطيقاي داستايفسكي»، عنوان كتابي است از ميخاييل باختين كه به‌تازگي با ترجمه سعيد صلح‌جو در نشر نيلوفر به‌چاپ رسيده است. مترجم، اين كتاب را به خاطره محمد مختاري و محمدجعفر پوينده تقديم كرده و در پيشاني كتاب نوشته: «...كه بنيادي‌ترين مفهوم انديشه‌ باختين، درك حضور ديگري را نخست از آنان آموختم». در ابتداي كتاب، نخست يادداشتي از مترجم آمده و سپس مقدمه‌اي از حسين پاينده با عنوان «رهيافت باختين در نقد رمان» منتشر شده است. مترجم در يادداشتش، به مهم‌ترين مفاهيم باختيني اشاره كرده و تحليل او از كارناوال و مقوله كارناوال‌گري را از درخشان‌ترين بخش‌هاي كتاب دانسته است. او همچنين فصل پاياني اين كتاب را به‌نوعي مهم‌ترين فصل آن دانسته و درباره ترجمه برخي اصطلاحات كتاب نوشته: «خواننده هنگام خواندن اين اثر با اصطلاحاتي نظير سخن ابژه‌گشته يا سخن با گريزگاه و نظاير اينها برخورد خواهد كرد كه نويسنده گذرا به آنها اشاره كرده است و شايد در نگاه نخست، نامفهوم به‌ نظر برسند؛ اما همه اين مفاهيم در فصل پنجم به تفصيل بررسي خواهند شد و لازم است در برخورد نخست، حوصله به خرج داد و پيشاپيش اين نكته را در نظر داشت كه همه اين واژگان و ديگر پديدارهاي حاصل از مناسبات گفت‌وگويي، در جاي خود و به وساطت گزيده‌هاي گوناگوني از رمان‌هاي داستايفسكي، بررسي و تحليل خواهند شد.» «پرسش‌هاي بوطيقاي داستايفسكي» داراي پنج فصل با اين عناوين است: «رمان چند-آوايي داستايفسكي و پردازش آن در ادبيات انتقادي»، «قهرمان، و موضع نويسنده در قبال قهرمان، در هنر داستايفسكي»، «ايده در آثار داستايفسكي»، «ويژگي‌هاي ژانر و تركيب نگارش پيرنگ در آثار داستايفسكي» و «سخن در آثار داستايفسكي». حسين پاينده در بخشي از مقدمه‌اش درباره اصطلاح «چندصدايي» نزد باختين نوشته: «باختين در ژانر رمان ظرفيتي براي ميدان دادن به صداهاي متنافر مي‌بيند كه به اعتقاد او در ساير انواع ادبي يافت نمي‌شود. از نظر او، شعر (به‌ويژه شعر غنايي) لزوما ماهيتي تك‌صدايي دارد، حال آن‌كه رمان از قابليتي منحصربه‌فرد براي بازنمايي صداهايي متعدد و چندگانه برخوردار است. هريك از شخصيت‌هاي رمان مي‌تواند به دليل نگاه خاصش به جهان، يا، به‌تعبيري ديگر، به دليل ايدئولوژي معيني كه دارد، نماينده صدايي متمايز باشد. تكثر صداها در رمان به تعداد شخصيت‌ها محدود نيست، بلكه راوي هم صداي ديگري است كه مي‌بايست شنيده شود، كما اين‌كه صداي نويسنده نيز همين‌طور. در اين بين، به اعتقاد باختين، كمترين اهميت يا برجستگي را مي‌بايست صداي مؤلف داشته باشد و در غير اين‌صورت با رمان خشك و بي‌محتوايي مواجه خواهيم بود كه نويسنده‌اش شخصيت‌ها را همچون عروسك‌هاي خيمه‌شب‌بازي براي پيشبرد اهداف خود و اشاعه گفتمان شخصي خودش به كار گرفته است. اين قبيل رمان‌ها كه باختين آنها را تك‌صدايي مي‌نامد و مصداق‌هايش را در آثار تولستوي مي‌يابد، طرحي ازپيش‌تعيين‌شده دارند و گويي تمام تلاش نويسندگان‌شان اين است كه خواننده را متقاعد كنند ديدگاه‌هاي مؤلف واجد حكمتي است كه خواننده از آن غافل بوده و اكنون با خواندن رمان به آن وقوف پيدا مي‌كنند».
پرسش‌هاي بوطيقاي داستايفسكي/ ميخاييل باختين/ ترجمه سعيد صلح‌جو