صاحبخبر - حسین سناپور با بیان اینکه آموزش داستاننویسی برای ما ایرانیها خیلی جدید است میگوید بدون توجه به تکنیکهای داستاننویسی که از راه آموزش حاصل میشود پیشرفت داستاننویسیمان کُند خواهد بود.
به گزارش ایسنا، این نویسنده و مدرس داستاننویسی که به تازگی کتاب «تو در تویی شگردها؛ هشت جُستار داستاننویسی» را منتشر کرده در این کتاب به ارائه نظرهای آموزشی خود درباره برخی مولفههای داستاننویسی پرداخته است. او در این کتاب با سرفصلهای «داستان کابوسی»، «داستان جنایی: انگاره ماز»، «نظرگاه: کارکردهای نامتعارف»، «راوی همچون نقاب»، «کارکردهای دوم شخص»، «داستان یعنی مواجهه»، «قصهای که نباید گفت» و «سختی جذاب، آسان دلکندنی» از دیدگاههای خود درباره داستان میگوید. سناپور اظهار میکند: «هر کدام از ما که کار آموزش داستاننویسی را انجام میدهد باید سهمی هم در مطالب و کتابهای آموزش داستاننویسی داشته باشد تا معلوم شود که واقعاً چه در چنته داریم.» درباره این کتاب با حسین سناپور گفتوگویی شده است که در ادامه میآید:
آقای سناپور به تازگی کتاب «تو در تویی شگردها؛ هشت جستار داستاننویسی» از شما منتشر شده است. مسائلی که در این کتاب ارائه کردهاید به مبحثهای کلاسهای آموزش داستاننویسی در کارگاههای نویسندگی داستان نزدیک است. چقدر از مطالب کتاب «تو در تویی شگردها»از این کلاسها بیرون آمده است؟
بخشی از بحثهایی که در این کتاب بهصورت مقالههای جداگانه مطرح کردهام، حاصل سروکله زدن با دوستانی است که در کارگاههای داستاننویسیام شرکت کردهاند. نکتههایی هستند که در کتابهای تئوریک ادبیات و داستاننویسی و آموزش آن ندیدهام. بخش دیگری از آن هم حاصل کلنجارهای خودم با داستاننویسی است. فکر میکردم باید این مسائل را توضیح داد. ضمن اینکه معتقدم هر کدام از ما که کار آموزش داستاننویسی را انجام میدهد باید سهمی هم در مطالب و کتابهای آموزش داستاننویسی داشته باشد تا هم معلوم شود که واقعاً چه در چنته داریم و هم معلوم شود مصرفکننده صرف مطالب آموزشی نیستیم. در این صورت حتماً کمکی هم به گسترش داستاننویسی در ایران کردهایم. من فکر میکنم بدون توجه به تکنیکهای داستاننویسی که از راه آموزش حاصل میشود پیشرفت داستاننویسیمان کُند خواهد بود.
«تو در تویی شگردها» در واقع در حوزه کتابهای تئوریک ادبیات تعریف میشود. چرا بیشتر کتابهای تئوریک ادبیات در ایران ترجمهای هستند؟ شما وضعیت کتابهای تالیفی این حوزه در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
برای اینکه آموزش داستاننویسی برای ما ایرانیها خیلی جدید است و در این حوزه طبیعتا وضع ما با کشورهای اروپایی و آمریکایی خیلی فرق میکند. ما در ایران سابقه زیادی در حوزه آموزش داستاننویسی به صورت آکادمیک نداشتیم و هنوز هم نداریم. به صورت غیرآکادمیک و به شکل کارگاهی نیز تقریبا ۱۵ سالی است که این آموزشها گسترده و جدی شده. پیش از این در ایران خیلی انگشتشمار کلاسهای داستاننویسی وجود داشت. نمونه آن کلاسهای آقای گلشیری و میرصادقی بود. اما در این ۱۵ سال آموزش داستاننویسی شکل گستردهتری پیدا کرده و تعداد زیادی به این حوزه علاقهمند شده و پذیرفتهاند که داستاننویسی در نوشتن و خواندن خلاصه نمیشود و فکر میکنند تکنیکهای داستاننویسی را میتوان یاد گرفت. به همان دلیل نداشتن سابقه آموزشی زیاد در داستاننویسی کتابهای تالیفیمان هم خیلی کم بوده و هنوز هم هست. کتابهای زیادی که در ۱۰ و ۱۵ سال گذشته در این حوزه منتشر شده، به همین دلیل اغلب ترجمهای هستند. حتا بخش زیادی از آن کتابهای تالیفی هم اقتباسی است. اینها دلایلی است که من و احیانا دوستان دیگر (مثل آقایان مندنیپور، خسروی و شهسواری) را واداشته که در حوزه مسائل آموزشی داستاننویسی، دریافتهایمان را بنویسیم. به نظرم یکی از راههای نشاندادن جدی بودن ما به عنوان مدرس داستاننویسی همین است که خودمان نکتهای برای گفتن داشته باشیم.
چرا در ایران بیشتر کتابهایی که درباره بحثهای تئوری ادبیات نوشته میشود تنها به یکسری از آثار معروف و شناختهشده ادبیات داستانی ما اشاره میکند؟ مثلا شما در همین کتاب مثالهایی را که در بخش «داستان کابوسی» کتابتان آوردهاید از«بوف کور» یا مثلا «شازده احتجاب» است. دلیل این موضوع چیست؟
به خاطر اینکه این کتابها و داستانها را تعداد بیشتری از آدمها خواندهاند تا داستانها و کتابهای آدمهایی که معروف نیستند. برای من این موضوع اولین دلیل انتخاب کتابهای معروف است.چون احتمال میدهم وقتی کسی میآید و کتابی درباره آموزش داستاننویسی میخواند، بعید است که «بوف کور» را نخوانده باشد. طبیعتا این فرد وقتی کتاب «بوف کور» را خوانده میتواند مطلبی را که من توضیح میدهم راحتتر متوجه شود و دیگر مجبور نیست برود و تازه مثلا رمان «بوف کور» را بخواند و دوباره برگردد سراغ این کتاب. دلیل دوم هم این است که فکر میکنم تکنیکی که قرار است توضیح بدهم، در آن کتاب مورد اشاره خوب اجرا شده است. بنابراین طبیعی است که مخاطب را به آثار معروف و قابل قبول ارجاع بدهم.
به نظر میرسد بخش زیادی از مباحثی که در بخش «داستان کابوسی» کتاب مطرح کردهاید، مسائل مربوط به روانشناسی و روانکاوی است که اتفاقا برخی جملههایتان در اینباره خیلی بااطمینان بیان شده است. برای رسیدن به این اطمینان آیا از کتابهای مربوط به روانشناسی و روانکاوی بهره گرفتهاید؟
نه. من چیزی درباره روانشناسی و روانکاوی نگفتهام. هر چه گفتهام درباره داستان است و داستاننویسی. و البته شخصیتپردازی هم هست. اما اینها همان نکات عامی است که فکر میکنم هر آدمی که داستان مینویسد کموبیش درباره آدمها میداند و یا باید بداند و بهشان توجه کند. از این جهت کتابهای روانشناسی یا روانکاوی بسیار کمی خواندهام، واز آن اندکی هم که خواندهام هیچ برای این کتاب استفاده نکردهام و به آن حتا فکر هم نکردهام. ولی داستاننویسی و خواندن داستان با کاویدن روان ارتباط بسیار نزدیکی دارد. اگر چیزی درباره انسان و شخصیتها گفته شده، فقط در حد همان چیزهای عامی است که ما درباره آدمها میدانیم. بنابراین برای نوشتن بخش داستان کابوسی به طور مجزا نرفتهام کتاب روانکاوی یا روانشناسی بخوانم.
شما در کتاب «تو در تویی شگردها» در بخش «داستان کابوسی» بیشترین ارجاعات را به داستانهای نویسندگانی ایرانی داشتهاید و مثالهایتان را از آثار ایرانی انتخاب کردهاید، اما در بخش دیگر کتاب مثلا در بخش «داستان جنایی؛ انگاره ماز» کمتر مثال آوردهاید و اگر هم مثالی هست مربوط به انگاره ماز و اشارههای محدودی به آثار داستانی خارجی است. احتمالا دلیل این کار این بوده که ما در ایران داستان جنایی خوب نداریم؟
به این دلیل در بخش مربوط به داستان جنایی از نمونههای ایرانی استفاده نکردهام چون این نوع داستان در ایران خیلی کم نوشته شده است. تازگیها نوشتن این نوع داستان در حال پا گرفتن است. آنچه در گذشته نوشته شده از یکی دو عنوان بیشتر نمیشود و آنها هم کتابهایی نیستند که همه خوانده باشند و درباره خوب بودنشان اتفاقنظر باشد و بنابراین بشود بهشان ارجاع داد. داستانهای جنایی که میشناسیم تقریباً همه خارجی هستند. ضمن اینکه ما آنقدر داستان جنایی از طریق فیلم و سریال دیدهایم که همه الگوهای کلی آنها را در ذهن داریم. یعنی اگر کسی کتابهای جنایی را هم نخوانده باشد، برخلاف داستانهای کابوسی، میتواند الگوها را به ذهن بیاورد و بداند درباره چه دارم حرف میزنم. به همین خاطر خیلی احتیاجی به ذکر مثال در این بخش ندیدم. با این حال و همانطور که پیشتر گفتم، من فکر میکنم تا ۵ یا شاید ۱۰ سال بعد احتمالا داستانهای ایرانی خوبی در حوزه داستان جنایی داشته باشیم که بتوانیم درباره آنها حرف بزنیم.∎